ثقه با فضیلت و مخلص اهل بیت عصمت و طهارت (علی(ع)همالسلام) جناب آقای شیخ محمد حسن مولوی قندهاری از علماء مشهد است نقل میکند: روزی فرمانروای دولت حیدرآباد، دکن که نظام لقبش بود، در عماری خود نشسته و عدهای هندوی بت پرست، آن عماری را بدوش حمل میکردند (طبق مرسومات تشریفاتی سلطنتی آن زمان) پس در آن حالت چرت و بیخودی عارضش میشود و حضرت امیرالمؤمنین (ع) را میبیند.
آقا علی(ع)به او میفرماید: نظام حیاء نمیکنی بدوش سادات عماری خود را قرار دادی؟
چشم باز میکند و منقلب میگردد و میگوید عماری را برزمین گذارند، هندوان میگویند آقا مگر از ما تقصیری سر زده؟
میگوید: نه لکن باید عده دیگری بیایند و عماری را بلند کنند پس جمعی دیگر میآیند و عماری را بدوش میکشند تا نظام بمقصد خود رفته و به منزل بر میگردد، سپس آن افرادی که در مرتبه اول عماری را بر دوش داشتند آنها را احضار کرده و در خلوت دست بگردن آنها انداخته و با ایشان معانقه نموده و رویشان را میبوسد و میگوید شما از کجائید؟
جواب میدهند: اهل فلان قریه، میگوید: آیا از سابق اینجا بودید؟ میگویند: همینقدر میدانیم که اجداد ما از عربستان به اینجا آمده بودند و توطن نمودهاند.
میگوید: باید تفحص کنید، نوشته جاتیکه از اجدادتان دارید جمع کنید و نزد من بیاورید. اطاعت نموده و هر چه داشتند آوردند سلطان در بین نوشتهها شجره نامه و نسب نامه اجدادشان را پیدا میکند و میبیند که منسب آنها به حضرت علی(ع) بن موسی الرضا (ع) میرسد و از سادات رضوی هستند.
نظام بگریه میافتد و میگوید شما چطور هندو شدهاید در حالیکه مسلمان زاده بلکه آقا زاده و سید مسلمانانید؛ همه آنها منقلب شده و مسلمان و شیعه اثنیعشری میشوند و نظام هم املاک زیادی به آنها عطا میکند.
عشق علی(ع) و آل مرا در سر است و بس
چون عشق دیگران همه درد سر است و بس
ما دوستدار و عاشق خوبان عالمیم
معشوق عدهای بجهان گر ز راست و بس
گر پشت پا زدیم ز مستی به این جهان
ما را می معاشقه در ساغر است و بس
از دل مکن ولای علی(ع) را برون ولی
حسن عمل شفیع تو در محشر است و بس
مداح مرتضی مده نسبت به ایزدی