پاسخ به:یادها و یادداشتهایی از زندگی امام خمینی(ره)
سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 9:00 AM
به شکهایتان اعتنا نکنید
در تاریخ پنجشنبه 14/3/66 خدمت امام(ره) عرض کردم:«بنده از نجف نیابتأ به حج مشرف شدم و چند برابر اعمال حج را انجام دادم و در اثر وسواسی که به خصوص در نیت داشتم، سختی زیادی را متحمل شدم، الان ظاهرا مستطیع هستم و شبیه به همان حالت و زمینه آن در من وجود دارد. با توجه به عسر و حرج، آیا میتوانم حج را به تآخیر بیندازم.» فرمودند:
نباید اینطور باشید. به شکهایتان اعتنا نکنید. حتی به قطع خودتان نباید ترتیب اثر بدهید. شما که اهل فضل هستید، نباید اینگونه باشید.
در اینجا متبسم شدند و ادامه دادند:
گرچه بعضی از علما و بزرگان هم وسواسی بودهاند! شما میتوانید یک نماز بینیت انجام دهید؟! اصلا کار بینیت نمیشود انجام داد.
خلاف دستور خدا برای خدا؟!
در تاریخ 19/3/66 بعد از کارهای روزانه به عرض حضرت امام(ره) رساندم: «سالانه حساب وجوهاتم را کرده و پرداخت نمودهام ولی از شما تقاضا میکنم احتیاطا بنده را برئ الذّمه فرمایید.» فرمودند:
برئ الذّمه کردم.
سپس مبلغ حدود سی هزار تومان که بخشی مخمّس و بقیه عیدی یا از درآمد سال جاری بود به معظّم له تقدیم و معروض داشتم که اینها هدیهاند و... فرمودند که هدیهها خمس ندارد. ادامه دادم که اینها را خدمت حضرتعالی تقدیم می کنم و شما برای رفتن به حج به بنده بذل فرمایید. حضرت امام(ره) آنها را گرفتند و در حالیکه جواب مثبت دادند، به حقیر مسترد داشتند و آنگاه فرمودند:
شما از این وسواس دست بردار. زندگی خودتان را خراب میکنید. با این کارها شما خلاف شرع و دستور خدا انجام میدهید، برای خدا!!!
این کار برای آن بود که اگر کسی در واقع مستطیع نباشد در صورتی که شخصی دیگر هزینه انجام حج را به او بذل کند طبق حکم فقهی حج بر او واجب و مجزی میشود.
حضرت امام(ره) ضمن انجام درخواست حقیر چون احساس کردند این کار از روی وسواس است با لحنی محبتآمیز اما قاطع اینجانب را از وسواس نهی فرمودند.
دعای سفر
در تاریخ سه شنبه 6/5/66 بعد از انجام کارها، جناب آقای رسولی با اشاره به اینجانب به عرض حضرت امام(ره) رساند که: «فلانی امروز عازم مکه است.» و حقیر که برای دستبوسی خداحافظی جلو رفتم، با صحنهای مواجه شدم که هرگز در مخیلهام خطور نمیکرد. حضرت امام(ره) به جای آن که دستشان را جلو بیاورند، صورت مبارکشان را جلو آوردند برای معانقه! در حالی که از شدت هیجان و شوق میلرزیدم و سر از پا نمیشناختم، صورت خود را بر صورت منور امام(ره) یافتم و امام(ره) شروع کردند به خواندن آیه مبارکهی «انّالذّی فرض علیک القرآن لرادّک إلی معاد» «فالله خیر حافظأ و هو ارحم الراحمین» و باز هم دعا کردند. درحالی که دستشان را میبوسیدم، با تفقد و مهربانی و در عین حال قاطعانه فرمودند:
جالب اینکه این جمله گویی یک تصرف تکوینی بود که در طول سفر و مناسک حج در گوشم طنینانداز بود. آنچه را غیرممکن میپنداشتم، ممکن بلکه محقق کرد و به طور کلی وسواس برطرف شد.