0

یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)

 
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:یادها و یادداشت‌هایی از زندگی امام خمینی(ره)
شنبه 27 اردیبهشت 1393  9:58 AM

جایی باشد که دست علی نرسد!
حدود ساعت دوازده و بیست و پنج دقیقه ظهر، به تصور اینکه حضرت امام(ره) از نماز فارغ شده‌اند، دق الباب کردم و معظم له طبق معمول و سنت همیشگیشان به جای بفرمایید فرمودند:
بسم‌الله.
شرفیاب شدم. ولی متوجه شدم هنوز از نماز فارغ نشده‌اند و سر سجاده نشسته‌اند.
عرض کردم: "اگر اجازه بفرمایید، می‌خواهم این رادیو را راه بیندازم" و مشغول شدم. بعد از چند لحظه، حضرت امام(ره) از سرسجاده که در هال بودند، صدا زدند:
آقا رحیمیان!
جلو رفتم فرمودند:
کجا می‌گذارید؟
عرض کردم: "روی میز، کنار دستتان." فرمودند:
نه. باید جایی باشد که دست علی نرسد، آن را بالا بگذارید.
و اشاره کردند به طاقچه‌ی نقابی شکل بالای تختشان و ادامه دادند:
اشکالی ندارد. کتاب‌های روی آن را پایین بگذارید.
علی نوه‌ سه ساله حضرت امام(ره) و فرزند حاج احمد آقا است و انس فوق‌العاده‌ای با معظم له داشت. بسیاری از اوقات را با حضرت امام(ره) به سر می‌برد و بدین جهت، حضرت امام(ره) برای آنکه هم رادیو محفوظ باشد و هم مجبور نباشند که مجال تحرک کودکانه علی را که هنوز معنای امر و نهی را درک نمی‌کند، محدود و سلب نمایند و او را آزرده خاطر کنند و به تعبیر دیگر، به منظور پیشگیری از رنجاندن طفل، به جای محدود کردن و دعوا نمودن او، امر فرمودند که رادیو دور از دسترس او باشد. این خود درس حکیمانه‌ای است برای همه‌ِ پدرها و مادرها که روش پیشگیری در همه موارد - به ویژه در کودکی که هنوز خوب و بد و خیر و شر را درک نمی‌کند و از طرفی از دعوا کردن وکتک زدن هم چیزی نمی‌فهمد – بهتر از درمان است.

نود دقیقه مشغول نماز ظهر
به هر حال، حضرت امام(ره) همچنان مشغول دعا و نماز بودند و حقیر هم به کار خودم پرداختم و حضرت امام(ره) در این اثنا از سرسجاده برخاستند و جلو آمدند و فرمودند:
من راضی به این همه زحمت شما نبودم، شما به زحمت افتادید، دو روز است که دارید زحمت می‌‌کشید.
حدود نیم ساعت بعد، دوباره جلو آمدند و با آهنگی دلنشین و تفقد آمیزتر شبیه همان جمله‌ها را تکرار کردند. حقیر که از این همه مهر و بزرگواری ذوب شده و برخود می‌لرزیدم با اظهار شرمساری تشکر کردم.
ساعت نزدیک به یک ونیم ظهر  بود که کار تمام شد و حضرت امام(ره) با آنکه طبق معمول از اول وقت ظهر، به نماز ایستاده بودند، علی رغم نقاهت و ضعفی که داشتند، هنوز مشغول عبادت بودند که خداحافظی کردم و مرخص شدم.
لازم به تذکر است فیلمی که از نماز جماعت مغرب امام(ره) از تلویزیون مکرر پخش شده است مربوط به شرائطی است که اولاً هنگام افطار ماه رمضان است، ثانیاً فصل تابستان است و روزهای طولانی وگرم آن، ثالثاً امام(ره) میزبان است و جمعیت حاضر میهمان امام(ره) که رعایت آداب شرعی ایجاب می‌کند با رعایت اضعف مامومین، نماز با حداکثر اختصار خوانده شود، لذا این نماز شاخص نمازهای معمولی امام(ره) که همراه با اذکار، ادعیه ونوافل بود نمی‌باشد.

نوازش کریمانه
دو شب بعد، در حالی که برف سنگین می‌بارید، زنگ درخانه به صدا درآمد. یکی از برادران بود که افتخار خدمتگزاری حضرتشان را داشتند. پاکتی را داد و رفت. روی پاکت نوشته شده بود:" ... مربوط به خودتان است!" مبهوت از این همه بزرگواری و عظمت شدم. قلبم می‌خواست از جا کنده شود، زانوهایم سست شدند و اشک شوقم فرو ریخت.
بیش ازیک هفته گذشته و هر روز صبح، هنگام تشرف، می‌خواستم به عنوان سپاس سخنی بگویم، ولی احساس عجز می‌کردم و سرانجام مرقومه اي را همراه با گزارش‌ها تقدیم محضرشان کردم. چندی بعد حاج احمد آقا برایم نقل کرد که حضرت امام(ره) با ملاحظه این نوشته فرموده بودند:
من نمی‌دانستم آقای رحیمیان دارای چنین روح لطیفی است.


 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها