پاسخ به:یادها و یادداشتهایی از زندگی امام خمینی(ره)
سه شنبه 26 فروردین 1393 11:31 AM
اشتیاق زائران ایرانی
یک سال، در آخر ماه ذیحجه و اوایل محرم، عدهای از حجاج ایرانی توانستند از عربستان سعودی، و تعداد زیادی هم موفق شدند که مستقیماً از ایران، به عراق بیایند، در آن سال، در عتبات مقدسه و همه شهرهای مقدس عراق، ایرانیها و اتومبیلهای شماره ایران دیده میشد.
حضرت امام(ره)، نماز مغرب و عشاء را در مدرسه بزرگ مرحوم آیتالله بروجردی اقامه میکردند. زوار ایرانی که سالها در آتش عشق امام(ره) میسوختند و آرزو داشتند که روزی جمال امام(ره) عزیز را زیارت کنند، غالباً بیشترین توقف را در نجف اشرف داشتند. آنها هر روز، از چند ساعت قبل از مغرب، برای گرفتن جا به مدرسه مرحوم آیتالله بروجردی میآمدند. حیاط مدرسه و ایوانهای طبقههای بالا و حتی حجرههای طلاب به صورت فشرده و متراکم و بیش از دو برابر حد معمول، از جمعیت پر میشد.
هنگام مغرب که امام(ه) وارد میشدند، جمعیت بیتابانه به پا میخواست و فریاد صلوات غریو شادی و هایهای گریه شوق به هم گره میخورد و قیامتی عجیب برپا میشد!
یک بار، یکی از بیخبران از عالم عشق و رابطه شگرف بین امام(ره) و امت که در یکی از حجرههای مدرسه با هم، ناظر چنین صحنههای شگفتانگیزی بودیم، وقتی نتوانست محتوای آن را درک کند، بیاختیار گفت: «واقعاً که عجب مردم دیوانهای هستند!» و عجیب اینکه همین شخص، بعدها به چهرهای انقلابی و پیرو امام(ره) تغییر یافت.
بعد از اتمام نماز، حضرت امام(ره) چند دقیقهای رو به مردم میایستادند و جمعیت با وضع غیرقابل توصیفی به نظاره و دست بوسی امام(ره) میپرداختند. سپس امام(ره) به طرف بیرون حرکت میکردند و جمعیت نیز پشت سر معظمله حرکت میکردند.
ولی همین که حضرت امام(ره) به دالان مدرسه میرسیدند، دوباره سرشان را به طرف مردم بر میگرداندند و ضمن تشکر و خداحافظی، محترمانه آنها را از اینکه در خارج مدرسه، در خیابان و کوچه، پشت سر ایشان ازدحام کنند، باز میداشتند اما این حالت و کنایه و اشاره، طوفان عشق آنان را فرو نمینشاند. مردم میخواستند تا آخرین لحظه ممکن و تا در منزل، ایشان را بدرقه کنند، از طرفی امام(ره) نیز با همه علاقه که به مردم داشتند، به هیچوجه نمیخواستند که هر روز در کوچه و خیابان، در میان ازدحام انبوه مردم حرکت کنند. ناچار بعد از خروج معظمله از مدرسه، برای چند دقیقه درب بسته میشد و امام(ره) مثل همیشه، به طور عادی رهسپار منزل میشدند.