پاسخ به:اشعار اجرا شده توسط جواد مقدم
سه شنبه 5 فروردین 1393 9:25 AM
من خیلی از غمامو حتی به چاه نمیگم
توی خودم می ریزم یه دونه آه نمیگم
این خونه ی قشنگ و یه مرد لاابالی
جلو چشات خراب کرد روی سر {؟؟؟}
فاطمه سوخت کباب شد
در رو سرش خراب شد
علی هی دید آه شد
آخه دید خرمنش سوخت
خب وصله ی تنش سوخت
غیرتیا زنش سوخت
زن جلو شوهرش سوخت
پروانه پیکرش سوخت
تو خونش آخرش سوخت
اون خونه که درش سوخت
یاسی که گلپرش سوخت
بچه با مادرش سوخت
بسوز ای دل بسوز ای از این غم
بسوز ای دل بسوز ای از این غم
یه روز بهم تو این شهر خیبر شکن میگفتند
لقب پهلوونو فقط به من میگفتند
حالا که مرد صبرم ، مغیره پهلوون شد
قنفذ رجز میخونه هر چی خواست همون شد
آتیش که شعله ور شد
بلا به جون در شد
دومی حمله ور شد
با لگدی که شر شد
دردی که دردسر شد
فاطمه بی پسر شد
اینا که اهل کینه اند
ریش سفید مدینه اند
الهی خیر نبینند
حرمتمو شکونده اند
منو رو خاک کشونده اند
خونمونو سوزونده اند
بسوز ای دل بسوز ای از این غم
بسوز ای دل بسوز ای از این غم
خانوم خونه ی من خیلی دلش شکسته
چند روزه که می بینم بار سفر رو بسته
چند شب پیش شنیدم به زینبم چیا گفت
اصل وصیتاشو برای کربلا گفت
به زینبم کفن داد
برا من و حسن داد
همراش یه پیراهن داد
گفت این برا حسینه
ضیاء هر دو عینه
غریب عالمینه
باید فدک بباره
گفت اینو با اشاره :
حسین کفن نداره
یه بوس یادگاری
میدم با آه و زاری
زیر گلوش بذاری
بسوز ای دل بسوز ای از این غم
بسوز ای دل بسوز ای از این غم