ديدم غمت اي دلبر اي كاش نمي ديدم
تنهايي و بي ياور اي كاش نمي ديدم
دنبال تو تا گودال من آمدم ديدم
بالاي سرت مادر اي كاش نمي ديدم
وقتي كه برون شد خصم از مقتل تو ديدم
خون مي چكد از خنجر اي كاش نمي ديدم
از نيزه به روي خاك ديدم سر تو افتاد
در زير سم لشكر اي كاش نمي ديدم
ديدم كه به دنبالت با كاسه پر آبي
هر سويي دود دختر اي كاش نمي ديدم
در نيمه شب ديدم در پيش نگاه تو
يك دختر بي معجر اي كاش نمي ديدم
اي واي چه بي رحمند انگشت تو را بردند
تنها پي انگشتر اي كاش نمي ديدم
من آمده بودم تا لب هاي تو را بوسم
ديدم كه نداري سر اي كاش نمي ديدم
بر خيز ببين دعواست در بين سپهداران
از بهر سر سقا اي كاش نمي ديدم
بر خيز خودت ديگر چشمان ربابت بين
بر نيزه شده اصغر اي كاش نمي ديدم
من آمده بودم تا لب هاي تو را بوسم
ديدم كه نداري سر اي كاش نمي ديدم