0

عدالت جهانی در اندیشة امام‌‌ خمینی(ره) و نظریة انتقادی روابط بین‌الملل 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

عدالت جهانی در اندیشة امام‌‌ خمینی(ره) و نظریة انتقادی روابط بین‌الملل 1
چهارشنبه 21 اسفند 1392  9:20 AM

بخش اول

چکیده

مقایسه نظرات امام‌خمینی(ره)  به‌عنوان نماد گفتمان الهی پیرامون مسایل بین‌المللی ازجمله موضوع عدالت جهانی با دانشمندان حوزه روابط بین‌الملل به‌ویژه اندیشمندان معترض به‌نظم فعلی ازقبیل کاکس، لینک، لیتر و گیل، محور اصلی این تحقیق را تشکیل داده است. در این پژوهش با اشاره به‌محورهایی کلیدی از اندیشه امام‌خمینی(ره)  پیرامون سیاست، روابط و نظام بین‌الملل به مقایسه اندیشه‌ ایشان به‌ویژه در باب عدالت جهانی و لزوم تحول در نظام بین‌الملل با نظریه‌پردازان مکتب انتقادی روابط بین‌الملل و به‌ویژه بررسی مشابهت‌های موجود در این دو دیدگاه پرداخته شده است.

واژگان کلیدی

امام‌‌خمینی(ره) ، نظریة انتقادی، روابط بین‌الملل، انقلاب اسلامی ایران، عدالت جهانی.

مقدمه

مهم‌ترین هدف انبیای الهی و یکی از اهداف دین مبین اسلام، برقراری عدالت و صلح جهانی بوده است. یکی از مسایل مهم توسعه، ضرورت صلح و آرامش در جهان است؛ چراکه با جنگ و ناامنی و نبود صلح، منابع مادی و نیروی انسانی تباه می‌شود. نگرش‌های موجود دربارة مناسبات عدالت و صلح را می‌توان به دودستة نگرش مادی و نگرش الهی تقسیم کرد.

در نگرش مادی، صلح به‌معنای نبود جنگ و توقف آن بوده و با عدالت، چندان مناسبتی ندارد. دیدگاه‌های مادی را می‌توان به‌صورت پیوستاری تصور کرد که آرمان‌‌گرایی در یک‌سو و واقع‌گرایی در سوی دیگر قرار دارد. این دو نگرش که از جهان‌بینی مادی‌گرا نشئت می‌گیرند، صلح را در جهت منافع قدرت‌های بزرگ معنا می‌کنند. هیچ‌یک از آنها عدالت را در صلح دخالت نمی‌دهند و همین امر، یعنی توجه‌نکردن به‌مبادی و علل جنگ و ناامنی و عوامل مخل صلح که بی‌عدالتی و ظلم است، باعث شده صلح حقیقی و پایدار در جهان محقق نشود.

در نگرش توحیدی بر خلاف نگرش مادی، صلح بدون عدالت معنا ندارد. این نگرش در مقابل دیدگاه‌های مادی و تحریف‌شدة الهی قرار می‌گیرد. روش شناخت در این دیدگاه براساس سه عنصر عقل، شرع و حس است. در این بینش، انسان موجودی بالقوه خیرخواه، خداخواه، کمال‌جو و هدفدار است که می‌تواند یکی از دوصفت سعادت یا شقاوت را که ناشی از مختاربودن اوست، داشته باشد. خط‌مشی کلی نگرش انبیای الهی، هدایت انسان‌ها و به‌کمال رساندن آنهاست. این امر، در سایة برپایی عدالت و برقراری صلح و آرامش محقق می‌شود و بشر با هدایت انبیا و اولیای الهی تربیت شده و به‌کمال می‌رسد.

در این مقاله، با توجه به‌اندیشة امام‌خمینی(ره)  و برجسته‌ترین نظریه‌پردازان انتقادی روابط بین‌الملل، به‌عنوان داعیه‌داران دو گفتمان مطرح که دربارة عدالت جهانی رهنمودهایی را ارائه داده‌اند، به‌تطبیق نظریات آنها با یکدیگر در مورد روابط بین‌الملل و به‌ویژه مفهوم عدالت جهانی پرداخته‌ایم.

امام‌خمینی(ره) ، عدالت جهانی و روابط بین‌الملل

عدالت، همواره مورد توجه بشر بوده و همین امر، سبب برداشت‌های متفاوتی از آن میان انسان‌ها و جوامع شده است. آنچه موجب اندیشیدن جوامع به‌مفهوم عدالت می‌شود، دغدغة «بهتربودن»، «بهتر زیستن»، و «بهتر شدن» است. (جمشیدی و درودی، 1389: 180) سنت امام‌خمینی(ره)  دربارة روابط بین‌الملل دو بخش دارد: اول خودآگاهی از گذشته و دوم که اساسی‌تر است، ارادة جسورانه برای تغییر نظام سیاست جهانی است؛ اراده‌ای که از ژرفای قضاوت‌های درونی امام‌خمینی(ره)  به‌عنوان عارفی برمی‌خیزد که جهان را سیاهی یا حجابی می‌بیند که جز با قیام شجاعانه، نور معرفت خداوند بر آن نمی‌تابد. (طاهایی، 1388: 90 و 91).

از مباحث مهم در اندیشة سیاسی امام‌خمینی(ره)  بررسی دیدگاه‌های ایشان دربارة روابط بین‌الملل است. برای شناخت این دیدگاه‌ها در عرصة بین‌المللی، باید مبانی دینی و فقهی ایشان را شناخت. (پایگاه بررسی استراتژیک، 1389) اصول بنیادهای اعتقادی و فقهی امام در روابط بین‌الملل و سیاست خارجی را می‌توان در این موارد خلاصه کرد:

1. ضرورت تحول در عرصة بین‌المللی برای برقراری عدالت جهانی؛

2. نفی سلطة بیگانگان یا تأکید بر اصل نفی سبیل؛

3. اصل نفی ظلم و ظلم‌پذیری؛

4. حفظ استقلال کشور و جلوگیری از وابستگی (اصل نه شرقی، نه غربی)؛

5. حفظ تمامیت ارضی کشور؛

6 . اصل پایبندی به‌روابط براساس احترام متقابل و عدم مداخله؛

7. اصل وفای به‌عهد و پایبندی به‌قراردادها در روابط بین‌المللی؛

8 . تقویت روابط با مسلمین و دفاع از وحدت مسلمین؛

9. اصل دعوت یا صدور ارزش‌های انقلاب؛

10. دفاع از مظلومان و مستضعفان. (همان)

در مجموع، از صلح، دو تعریف کلی می‌توان ارائه داد:

1. صلح سلبی: در این معنا، صلح به‌معنای نبود جنگ و توقف آن است که مورد توجه آرمان‌گرایان و واقع‌گرایان، بعد از جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم می‌باشد. هر دو دیدگاه، دارای رویکرد سلبی نسبت به‌صلح هستند و تحقق صلح در جهان را برای تضمین منافع قدرت‌ها و بدون تأمین عدالت جهانی دنبال می‌کنند. این دیدگاه، با نگاهی محافظه‌کارانه هرگونه اقدام برای تغییر وضعیت موجود جهانی را محکوم می‌کند. در این نگاه، عدالت زمانی بامعناست که بتواند منافع حاکمان را برآورده کند.

2. صلح ایجابی: صلح ایجابی به‌معنای استقرار آرامش و نبود جنگ همراه با عدالت و مساوات است که زمینة پرورش اخلاق و تربیت انسان‌ها را مهیا می‌کند. مکتب توحیدی اسلام و به‌تبع آن، امام‌‌‌خمینی(ره)  این صلح را تأیید و تصدیق می‌کند. اسلام مذهب صلح و دوستی است و همة انبیا و ائمة اطهار(ع)  از جنگ برای جلوگیری از ظلم و ستم استفاده می‌کردند. از منظر اسلام و به‌تبع آن در اندیشة امام‌خمینی(ره) ، صلح وقتی ارزش دارد که حقوق مسلمانان و مظلومان رعایت و عدالت برقرار شود؛ زیرا در این صورت است که صلح و درنتیجه، آسایش و تربیت انسان‌ها، محقق می‌شود. صلح بدون عدالت، اسارت و ذلت است.

از دیدگاه امام‌خمینی(ره)  مادامی که عدالت جهانی برقرار نشود، سخن گفتن از صلح پایدار جهانی بیهوده است. امام‌خمینی(ره)  حفظ نظم بین‌المللی حاکم و برقراری روابط عادلانه با دیگران را منوط به‌استقرار عدالت در مناسبات جهانی دانسته و با اشاره به‌تغییر تعادل در روابط جهانی با انقلاب اسلامی و درنتیجه، وقوع جنگ می‌فرمایند:

ما امیدواریم که تعادل دنیا به‌خطر نیفتد برای اینکه ما به‌هیچ طرفی از دو طرف شرق و غرب تمایلی نداریم و ما با همه، روابطی علی‌السواء داریم و با همه، رفتاری عادلانه داریم، البته در صورتی که آنها عدالت را در رابطه با ما رعایت کنند. (امام‌‌خمینی، 1357الف)

از دیدگاه ایشان، حاکمیت در اردوگاه سلطه‌گران بر مبنای حاکم و محکوم است، ولی در اردوگاه سلطه‌ستیزان رابطة امام و مأموم برقرار است. از دیدگاه ایشان، نوع مقابله و منازعه در سلطه‌گران به‌صورت جنگ‌های کلاسیک و استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی است، درحالی‌که در کشورهای سلطه‌ستیز به‌صورت مقاومت و قیام‌های مردمی و یا دفاع همه‌جانبه است. امام‌خمینی(ره)  همواره نسبت‌به نبود عنصر بنیادین عدالت در مبانی اندیشه‌ای غرب و اردوگاه سلطه‌گران انتقاد داشته است.

از دیدگاه ایشان، مبانی فکری و اندیشه‌ای در اردوگاه سلطه‌گران در قالب مارکسیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم است که یا اعتقادی بر عدالت ندارند و یا اگر هم مثل مارکسیسم داعیة طرفداری از عدالت دارند، معنای عدالت را به‌درستی نفهمیده و غیرمستقیم به‌دنبال همان سیاست‌های سرمایه‌داری‌ای بودند که امروزه در قالب نولیبرالیسم انضباط‌آفرین (به تعبیر گرامشی) دنبال می‌شود، در‌حالی‌که در اردوگاه سلطه‌ستیزان به‌صورت دین‌گرایی، اسلام‌گرایی، الهیات رهایی‌بخش و مردم‌سالاری با تکیه بر معنویت، اخلاق و عدالت ظاهر می‌شود.

از دیدگاه امام‌خمینی(ره)  کشورهای سلطه‌گر از نظر سیاسی بر پایة ریا، تزویر، دروغ و استانداردهای دوگانه و به‌عبارتی، سیاست ماکیاولیستی بنا شده، ولی کشورهای سلطه‌ستیز بر مبنای صداقت، صراحت و کیاست همراه با جسارت و شجاعت شکل گرفته‌اند.

اردوگاه سلطه‌ستیزان شامل توده‌های مردم در جهان توسعه‌یافته، ملت‌های غیرمسلمان کشورهای در حال توسعه، جهان اسلام و جهان تشیع است که در رأس آنها جمهوری اسلامی ایران قرار دارد و اردوگاه سلطه‌گران نیز شامل دولت‌های اسلامی و دولت‌های در حال توسعه تحت نفوذ غرب، دولت‌های پیشرفته همراه با غرب و دولت‌های اروپایی است که در رأس آنها دولت ایالات متحده آمریکا قرار دارد. (همان) به‌عقیدة امام‌خمینی(ره)  تبلور وحدت اسلامی بین دولت‌های مسلمان و جوامع اسلامی می‌تواند به‌اتحاد در برابر ابرقدرت‌ها و بر هم زدن مناسبات ناعادلانة موجود و برقراری عدالت جهانی منجر شود. (امام‌‌خمینی، 1357ب)

امام‌خمینی(ره)  نظام سلطه‌گرایانة باقیمانده از عهدنامة وستفالی را به‌صورت جدی به‌چالش کشانیده و باعث بیداری اسلامی و افزایش آگاهی ملت‌های تحت سلطه در کشورهای استعمارزده شدند. از دیدگاه ایشان، ایران اسلامی رهبری اردوگاه جدیدی از سلطه‌ستیزان را برعهده گرفته که در تقابل با نظام سلطة غرب‌محور است، به‌گونه‌ای که روابط بین‌الملل را بر پایه‌هایی جدید استوار می‌کند که چه از نظر ساختاری و چه از نظر محتوایی و مفهومی با آنچه تاکنون در ادبیات علوم سیاسی و روابط بین‌الملل رایج است، شباهتی ندارد. (محمدی، 1387: 37)

امام‌خمینی(ره)  در رابطه با دولت‌ها و چگونگی شکل‌گیری نظام بین‌الملل، خط‌مشی خاصی را اتخاذ کرده‌اند و دولت‌های جهان را به دواردوگاه تقسیم می‌کنند؛ ایشان به‌جای تأکید بر تعداد بازیگران، به‌تعداد ایدئولوژی مسلط در نظام بین‌الملل توجه می‌کنند. (ستوده آرانی و دانشیار، 1388: 17 و 18)

امام‌خمینی(ره)  معتقد است استعمارگران در سراسر دنیا به‌شکلی هماهنگ و به‌دست کارگزاران سیاسی خود که بر مردم کشورهای گوناگون مسلط شده‌اند، نظام اقتصادی و سیاسی ظالمانه‌ای را ترتیب داده و به‌تعبیر «آنتونیو گرامشی»، مارکسیست ایتالیایی، یک‌اردوگاه تاریخی برپا کرده‌اند که مرکز ثقل امروزین آن، کشورهای گروه هشت (G8) می‌باشد و بر اثر آن، مردم جهان به‌دو دستة ظالم و مظلوم تقسیم شده‌اند. (امام‌خمینی(ره) ، بی‌تا: 42 و 43) به‌عقیدة امام‌خمینی(ره)  انقلاب اسلامی نه‌تنها سبب پیروزی مردم ایران بر رژیم شاهنشاهی شد، بلکه آغازگر حرکتی جهانی برای در هم شکستن نظام‌های زورمدارانة جهانی با تکیه بر بیداری و قیام ملت‌های محروم و ستمدیده می‌شود. (محمدی، 1387: 50)

ایشان به‌طور بنیادین با نظم حاکم بر نظام جهانی مخالف بوده و آن‌را ناعادلانه می‌داند. ایشان نه‌تنها نظریات حاکم بر روابط بین‌الملل که نشئت‌گرفته از اندیشه‌های «ماکیاول»، «هابز» و «مورگنتا» بوده و مبتنی بر این عقیده است که حق با زور است، مردود دانسته (همان)، بلکه معتقد بود که سلامت و صلح جهان به نابودی مستکبران بستگی دارد و تا زمانی‌که این سلطه‌طلبان بی‌فرهنگ در زمین هستند، مستضعفان به‌ارث خود که خدای متعال به‌آنها عنایت فرموده نمی‌رسند، (امام‌خمینی، 1358ج)

ازنظر امام‌خمینی(ره)  در حالی‌که در اردوگاه سلطه‌گران، بازیگران اصلی تلاش می‌کنند همچنان نظام ظالمانة وستفالی و قواعد بازی آن‌را حفظ کنند، اردوگاه سلطه‌ستیزان به‌ویژه با پیروزی انقلاب اسلامی و دمیدن روح امید درصدد شکستن این تابوی چندصدسالة نظام سلطه بوده و برای جامعة جهانی اهداف و قواعد بازی جدیدی را برنامه‌ریزی می‌کنند. (محمدی، 1387: 51 و 52) در نگاه امام، برقراری صلح جهانی پایدار مستلزم استقرار عدالت جهانی و برقراری عدالت جهانی پیش‌شرطی برای برپایی صلح جهانی است. از آنجایی‌که قدرتمندان و دولت‌های غربی به‌هیچ‌وجه حاضر نیستند از منافع خود برای برقراری عدالت بگذرند، بنابراین تقابل با آنها برای رسیدن به‌صلح جهانی و پایدار اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

نظریة انتقادی، عدالت جهانی و روابط بین‌الملل

معمولاً دو معنا از نظریة انتقادی دریافت می‌شود: معنای عام و معنای خاص.

1. معنای عام: شامل طیف وسیعی از دیدگاه‌های انتقادی در روابط بین‌الملل ازجمله: پساتجددگرایی، پساساختارگرایی، فمنیسم، مارکسیسم، نومارکسیسم، نظریة نظام جهانی، پست‌مدرنیسم، سازه‌انگاری و... است. در این معنا، نظریة انتقادی تلاشی میان‌رشته‌ای است که علم سیاست، روابط بین‌الملل، تاریخ و روان‌شناسی را ترکیب می‌کند تا نظریه‌های مختلفی از سیاست جهانی ارائه کند که هدف اصلی همة آنها نشان‌دادن بدیل و جایگزینی در برابر برداشت واقع‌گرایانه از روابط بین‌الملل است. (احمدیان، 1388)

2. معنای خاص: نظریة انتقادی در معنای خاص آن، که شامل دیدگاه‌های متأثر از مکتب انتقادی فرانکفورت و بحث‌های «ماکس هورکهایمر» و «تئودور آدورنو» و شاید بیش از همه، اندیشه‌های «یورگن هابرماس» در نقد تجدد و روشنگری خصوصاً در تجلیات معرفتی و فرهنگی آن و یا تلاش برای هدایت مجدد تجدد به‌سمت ابعاد فراموش‌شدة آن است که در دیدگاه‌های کسانی چون رابرت کاکس (که نخستین‌بار نظریة انتقادی را وارد روابط بین‌الملل کرد)، ریچارد اشلی (که در آثار اولیة خود در دهة1980 به‌مکتب انتقادی تمایل داشت) و مارک هافمن (که در نیمة دوم دهة1980 امیدوار بود نظریة انتقادی با جایگاهی که در مناظرة میان‌پارادایمی برای آن می‌توان تصور کرد، آیندة رشتة روابط بین‌الملل را در دست داشته باشد) در روابط بین‌الملل انعکاس یافته است. از سوی دیگر، از برخی آرای اندیشمندانی همچون آنتونیو گرامشی و بحث‌های او در زمینة هژمونی، بلوک تاریخی، جامعة مدنی، انقلاب انفعالی، نقش روشنفکران و... متأثر است که می‌توان نمودهای آن‌را در نوشته‌های کاکس، استفن گیل و دیگران دید. (مشیرزاده، 1384الف: 214 و 215)

این نظریه در عرصة روابط بین‌الملل، واکنشی به‌سلطة دیدگاه‌های نوواقع‌گرا و نولیبرالیسم (مبتنی بر پروژة روشنگری، خردگرایی) بود. این رویکرد با اشاره به‌بحران مدرنیته، اندیشه‌های ترقی‌خواهانة قرون نوزدهم و بیستم را ناکارآمد دانسته و معتقد است این اندیشه‌ها برخلاف آرمان‌های اولیة خود، شکل جدیدی از برده‌داری به‌صورت نازیسم و استالینیسم به‌ارمغان آورده‌اند. (قوام، 1384: 192)

بحث‌هایی که نظریه‌پردازان انتقادی به‌طور مشخص و صریح بدان‌ها وارد شده‌اند و برداشت‌های همراه با نوآوری در این حوزه‌ها داشته‌اند به‌شکل کلی عبارتند از:

1. بحث‌های فرانظری (معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی)؛

2. نقد جریان اصلی در روابط بین‌الملل؛

3. توضیحات بدیل از روابط بین‌الملل؛

4. امکان تحول در نظام و روابط موجود بین‌الملل. (مشیرزاده، 1384الف: 215)

یکی از ملاحظات اصلی نظریة انتقادی در روابط بین‌الملل، مسایل فرانظری است. این توجه به‌موضوعات هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی که مورد انتقاد بسیاری از نویسندگان جریان اصلی روابط بین‌الملل قرار داشته، کاملاً با موضوع مدنظر نظریه‌پردازان انتقادی یعنی تحول در عرصة روابط بین‌الملل مرتبط است و به‌همین دلیل، بخش جدایی‌ناپذیر طرحوارة نظری آن محسوب می‌شود. (مشیرزاده، 1384ب: 225)

برخلاف جریان اصلی (واقع‌گرایی، نوواقع‌گرایی، نولیبرالیسم، علم‌گرایان و در کل آنچه از آن به‌عنوان جریان خردگرایانه در روابط بین‌الملل یاد می‌شود) که دل‌نگران نظم و ثبات است، نظریه‌پردازان انتقادی برآنند که علاوه بر نشان‌دادن تاریخی (تغییرپذیری) وضعیت موجود، پیامدهای ناعادلانه بودن آن‌را نیز نشان دهند. نظریة انتقادی می‌کوشد همة عوامل کمک‌کننده به‌تغییر و تنوع را در حوزة مطالعاتی خود جای دهد.

یکی از هدف‌های مهم مطالعات انتقادی، تغییر دادن هنجارهای تنظیم‌کننده و تشکیل‌دهندة نظام بین‌المللی است، به‌نحوی که دولت‌ها از فکر کردن و عمل کردن براساس الگوهای رئالیسم دست بردارند. (عبدالله‌خانی، 1383: 69 و 70) از این‌رو، طرفداران نظریة انتقادی، خواهان نظامی هستند که در آن، عدالت برقرار و به حاشیه‌نشین‌ها توجه شود.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها