آيات (20) و (21) سوره فتح
یک شنبه 18 اسفند 1392 5:15 PM
|
ترجمه :
20 - خداوند غنائم فراوانى به شما وعده داده كه آنها را به چنگ مى آوريد، ولى اين يكى را زودتر براى شما فراهم ساخت ، و دست تعدى مردم (دشمنان ) را از شما باز داشت ، تا نشانه اى براى مؤ منان باشد، و شما را به راه راست هدايت كند.
21 - و نـيـز غـنـائم و فتوحات ديگرى كه شما قدرت بر آن نداريد ولى خداوند قدرتش بر آن احاطه دارد نصيب شما مى كند و خداوند بر هر چيز توانا است .
تفسير :
باز هم بركات صلح حديبيه !
اين آيات همچنان بحثهاى مربوط به صلح حديبيه و وقايع بعد از آن را بازگو مى كند، و بركات و فوائدى را كه از اين رهگذر عائد مسلمانان شد شرح مى دهد.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (خداوند غنائم فراوانى به شما وعده داده كه آنها را به دست مى آوريد ولى اين يكى را زودتر براى شما فراهم ساخت (وعدكم الله مغانم كثيرة تاخذونها فعجل لكم هذه ).
لحـن آيـه نـشـان مـى دهـد كه منظور از غنائم فراوان در اينجا تمام غنائمى است كه خداوند نصيب مسلمانان كرد، چه در كوتاه مدت و چه در دراز مدت ، حتى جمعى از مفسران عقيده دارند كـه غـنـائمـى را كـه تـا دامـنـه قـيـامـت بـه دسـت مـسـلمـيـن مـيـافـتـد در ايـن عـبـارت داخل است .
امـا ايـن كـه مـى گـويـد: ايـن يـكـى را زودتـر بـراى شـما فراهم ساخت غالبا اشاره به (غنائم خيبر) دانسته اند كه در فاصله كوتاهى بعد از فتح حديبيه فراهم شد.
ولى بـعـضـى احـتـمـال داده انـد كـه (هـذه ) اشـاره بـه (فـتـح حـديـبيه ) باشد كه بزرگترين غنيمت معنوى بود.
سـپـس بـه يـكى ديگر از الطاف خداوندى نسبت به مسلمانان در اين ماجرا اشاره كرده ، مى افزايد: (و دست تعدى مردم را از شما باز داشت ) (و كف ايدى الناس عنكم ).
اين لطف بزرگى بود كه آنها با كمى نفرات و نداشتن ابزار جنگى كافى آنهم در نقطه اى دور از وطـن و بـيـخ گـوش دشمن ، مورد تهاجم قرار نگرفتند، و چنان رعب و وحشتى از آنان در دل دشمنان افكند كه از هر گونه اقدام و حمله خود دارى كردند.
جـمـعـى از مـفـسـران ايـن جـمله را اشاره به ماجراى خيبر مى دانند كه قبائلى از بنى اسد و (بـنـى غـطـفـان ) تـصـمـيـم گـرفـتـه بـودند در غياب مسلمانان به مدينه حمله كنند، و اموال مسلمين را به غنيمت گرفته ، زنانشان را به اسارت ببرند.
يـا اشـاره بـه تصميم جمعى از اين دو قبيله دانسته اند كه در نظر داشتند به يارى يهود خـيـبـر بـرخـيـزنـد كـه خـداونـد رعب و وحشت در قلوب آنها افكند، و از تصميم خود منصرف شدند.
ولى تـفـسـيـر اول مناسبتر به نظر مى رسد، چرا كه در چند آيه بعد همين تعبير را مشاهده مـى كـنـيـم كـه درباره اهل مكه سخن مى گويد، همانند شرحى است براى آنچه در آيه مورد بـحـث آمـده ، و بـا روش قـرآن كـه روش اجـمـال و تفصيل است سازگار مى باشد.
مـهـم ايـن اسـت كـه طـبـق روايات مشهور تمام سوره فتح بعد از ماجراى حديبيه ، و در مسير بـازگـشـت پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله ) از مـكـه بـه مـديـنـه نازل گرديده است .
سـپـس در ادامـه هـمين آيه به دو نعمت بزرگ ديگر از مواهب الهى اشاره كرده ، مى فرمايد: (هـدف ايـن بـود كـه اين وقايع نشانه اى (بر حقانيت دعوت تو) براى مؤ منان باشد، و خـداونـد شـمـا را بـه راه مـسـتـقيمى هدايت كند) (و لتكون آية للمؤ منين و يهديكم صراطا مستقيما) گرچه بعضى از مفسران ضمير (لتكون ) را تنها اشاره به (غنائم موعود)دانـسـتـه انـد، و بـعضى ديگر به نگهدارى دشمنان از هجوم بر مسلمانان ، ولى مناسب اين است كه اين ضمير به تمام حوادث (حديبيه ) و ماجراهاى بعد از آن بر گردد، چرا كه هر يك آيتى از آيات خدا، و دليلى بر صدق پيامبر (صلى الله عليه و آله )، و وسيله اى براى هدايت مردم به صراط مستقيم بود، و قسمتى از آن جنبه پيشگوئى و خبر غيبى داشت ، و بـعـضى با اسباب و شرائط عادى سازگار نبود، و در مجموع معجزه روشنى از معجزات پيامبر (صلى الله عليه و آله ) محسوب مى شد.
در آيـه بـعـد بـشـارت بـيشترى به مسلمانان داده ، مى گويد: (خداوند به شما غنائم و فـتـوحات ديگرى وعده داده است كه هرگز توانائى بر آن نداشته و نداريد ولى خداوند قـدرتـش بـر آن احـاطـه دارد، و او بـر هر چيز توانا است ) (و اخرى لم تقدروا عليها قد احاط الله بها و كان الله على كل شى ء قديرا).
در اينكه اين وعده اشاره به كدام غنيمت و كدام پيروزيها است ؟ در ميان مفسران گفتگو است .
بـعـضـى اشـاره به فتح (مكه ) و غنائم (حنين ) مى دانند، و بعضى به فتوحات و غـنـائمـى كـه بـعـد از پـيـغـمبر (صلى الله عليه و آله ) نصيب امت اسلامى شد (مانند فتح ايران و روم و مصر).
اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به همه آنها باشد.
تـعـبـيـر بـه (لم تـقـدروا عـليـهـا) اشـاره بـه ايـن اسـت كـه مـسـلمـانـان قـبـل از آن هـرگـز احـتـمـال چـنـيـن فتوحات و غنائمى را نمى دادند ولى به بركت اسلام و امدادهاى الهى اين نيرو و توان براى آنها پيدا شد.
بـعـضـى از ايـن جـمـله چـنـيـن اسـتنباط كرده اند كه قبلا در ميان مسلمانان بحثى درباره اين فـتـوحات بوده است ، اما خود را از انجام آن ناتوان مى ديدند، مخصوصا در حديثى كه در داسـتـان جـنـگ احـزاب آمـده مى خوانيم : آن روز كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بشارت فتح ايران و روم و يمن را به مسلمانان داد منافقان آن را به باد سخريه گرفتند.
جـمـله قـد احـاط الله بها (خداوند آنرا احاطه فرموده ) اشاره به احاطه قدرت پروردگار بـر ايـن غـنـائم يـا فـتوحات است ، و بعضى آن را اشاره به احاطه علمى او دانسته اند اما معنى اول با جمله هاى ديگر آيه سازگارتر است ، البته جمع ميان هر دو نيز مانعى ندارد.
و بـالاخـره آخـريـن جـمـله آيـه يـعـنـى (و كـان الله عـلى كـل شـى ء قـديـرا) در حـقـيـقـت بـه مـنـزله بـيـان عـلت اسـت بـراى جـمـله قـبـل اشـاره بـه ايـنـكه با قدرت خداوند بر همه چيز اين گونه فتوحات براى مسلمانان عجيب نيست .
و بـه هر حال ، آيه از اخبار غيبى و پيشگوئيهاى قرآن مجيد درباره حوادث آينده است ، اين پيروزيها در مدت كوتاهى به وقوع پيوست و عظمت اين آيات را روشن ساخت .
نكته :
ماجراى غزوه خيبر
هـنـگـامـى كـه پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله ) از حديبيه بازگشت تمام ماه ذى الحجة ، و مقدارى از محرم سال هفتم هجرى را در مدينه توقف فرمود، سپس با يكهزار و چهارصد نفر از يـارانـش كـه در حـديـبـيه شركت كرده بودند به سوى (خيبر) حركت كرد (جائى كه كـانـون تـحـريـكـات ضـد اسلامى بود، و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) براى فرصت مناسبى روزشمارى مى كرد كه آن كانون فساد را برچيند).
قـبـيـله (غـطـفـان ) در آغـاز تـصـمـيـم گـرفـتند كه از يهود خيبر حمايت كنند، ولى بعدا ترسيدند و خوددارى كردند.
هـنـگـامـى كـه پـيامبر (صلى الله عليه و آله ) به نزديك قلعه هاى (خيبر) رسيد، به يارانش دستور داد توقف كنيد، سپس سر به آسمان بلند كرد و اين دعا را خواند:
اللهـم رب السموات و ما اظللن ، و رب الارضين و ما اقللن ...نساءلك خير هذه القرية ، و خير اهلها، و نعوذ بك من شرها و شر اهلها، و شر ما فيها: (خداوندا! اى پروردگار آسمانها و آنـچـه بـر آن سـايـه افـكـنـده انـد، و اى پـروردگـار زمـيـنـهـا و آنـچـه بـر خـود حـمـل كرده اند...از تو خير اين آبادى و خير اهل آن را مى خواهيم ، و به تو از شر آن و شر اهلش ، و شر آنچه در آن است پناه مى بريم ).
سـپـس فـرمـود: بـسـم الله حـركت كنيد، و به اين ترتيب شبانه به كنار خيبر رسيدند، و صـبـحگاهان كه اهل خيبر از ماجرا با خبر شدند خود را در محاصره سربازان اسلام ديدند، سـپـس پـيـامبر (صلى الله عليه و آله ) قلعه ها را يكى بعد از ديگرى فتح كرد، تا به آخـريـن قلعه ها كه از همه محكمتر و نيرومندتر بود و فرمانده معروف يهود (مرحب ) در آن قرار داشت ، رسيد.
در ايـن ايـام حـالت سر درد شديدى كه گهگاه به سراغ پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مـى آمـد به او دست داد، به گونه اى كه يكى دو روز نتوانست از خيمه بيرون آيد، در اين هـنـگـام (طـبـق تـواريـخ مـعـروف اسـلامـى ) (ابـوبـكر) پرچم را به دست گرفت و با مـسـلمـانـان به سوى لشكر يهود تاخت ، اما بى آنكه نتيجه بگيرد بازگشت ، بار ديگر (عـمـر) پـرچـم را بـه دسـت گـرفـت و مـسـلمـانـان شـديـدتـر از روز قبل جنگيدند ولى بدون گرفتن نتيجه بازگشتند.
ايـن خـبـر بـه گوش رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيد فرمود: اما و الله لاعطينها غـدا رجـلا يـحـب الله و رسـوله ، و يحبه الله و رسوله ، ياخذها عنوة : (به خدا سوگند فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم كه او خدا و پيامبرش را دوست دارد، و خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند، و او قلعه را با قدرت فتح خواهد نمود).
گـردنـهـا از هـر سـو كـشـيـده شـد كـه منظور چه كسى است ؟ جمعى حدس ميزدند كه منظور پـيـامبر (صلى الله عليه و آله ) على (عليه السلام ) است ولى على (عليه السلام ) هنوز در آنـجا حضور نداشت ، چرا كه چشم درد شديدى او را از حضور در لشكر مانع شده بود، اما صبحگاهان على (عليه السلام ) سوار بر شترى وارد شد، و نزديك خيمه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پياده گشت ، در حالى كه چشمانش شديدا درد مى كرد.
پـيـامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: نزديك بيا! نزديك رفت ، از آب دهان مباركش بر چشم على (عليه السلام ) ماليد، و چشمش به بركت اين اعجاز كاملا سالم شد، سپس پرچم را به دست او داد.
عـلى (عـليـه السـلام ) بـا لشـكـر اسلام به سوى قلعه بزرگ خيبر حركت كرد، مردى از يـهود از بالاى ديوار سؤ ال كرد تو كيستى ؟ فرمود: (من على بن ابيطالبم ) يهودى فرياد كشيد اى جماعت يهود شكستتان فرا رسيد! در اين هنگام مرحب
يـهـودى فـرمانده آن دژ به ميدان مبارزه على (عليه السلام ) آمد و چيزى نگذشت كه با يك ضربت كارى بر زمين افتاد.
جنگ شديدى ميان مسلمانان و يهوديان در گرفت على (عليه السلام ) نزديك در قلعه آمد، و بـا حـركـتـى نـيرومند و پر قدرت در را از جا بر كند و به كنارى افكند، به اين ترتيب قلعه گشوده شد، و مسلمانان وارد شدند آن را فتح كردند.
يـهـود تـسـليـم شـدند و از پيامبر خواستند در برابر اين تسليم خون آنها محفوظ باشد، پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله ) پـذيـرفـت ، غـنـائم مـنـقول به دست سپاه اسلام افتاد، و اراضى و باغهاى آنجا را به دست يهود سپرد مشروط به اينكه نيمى از درآمد آن را به مسلمين بپردازند.
نام كتاب : تفسير نمونه جلد 22
مؤ لف : جمعي از فضلا