بوى بهار میآید، بوى نوروزى پرشکوفه، هواى تازه ی این روزها و جوانههاى روییده بر شاخهها گواه رسیدن بهار است.
بهار در ترانه ،احساس قصّه ی ماندگاریست، تولدیست در سرای زیبای عاطفه و شعریست در سایه ی روشن مهر . می توان نبض امید را در سرزمین شکفتن احساس کرد و گل واژه ی ایام را در گذر گاه خاطرات به یاد آورد . بهار نغمه ی موزون باران است , جرعه ای از ترنّم آبی عشق , روحی است که دل را در ساحل حضور به خلوت می آراید . نسیم مهر در کوچه های محبّت نوید عشق می دهد و آهنگ نفس های بهار , رویا را سرشار از شکوفه می کند . عمریست در بهار که خلوتگاه حضور در آن مانده است , و نهال احساس در آن غزل عشق می سراید .
بهار شکست غم در بغض امید است و تجلی گاه مشتاقان . غبار دل را در باران باید شست و صدای جویباران را در وسعت رهایی زمزمه کرد . اندیشه ایست در معبر تنهایی , این نگاه آسمان است که در خلوت عشق , رویای بی نهایت ذهن را در ساحل آرزو به زیبایی ستاره باران می کند . بهار سرفصلی است در روزهای زندگی , افقی ست از دریچه ی عا طفه ها . نوای محبّت بهانه ایست در تصوّر مهتاب , بهار است که آسمانی میکند حدیث یاد را در خلوت افکار .