تأویل در نزد سلفیان 2
سه شنبه 6 اسفند 1392 8:05 AM
بخش دوم و پایانی
تأویل و تفویض
این اندیشه ابن تیمیه را به این عقیده وا میدارد که سالمترین راه، تفویض [= واگذاری معنای این امور به خدا و رسول (ص)] است؛ عقیدهای که آن را ادعا میکند و به سلف شایسته نسبت میدهد؛ از اینرو واژگان را به معنای ظاهری آن گرفته، بر مفاهیم ظاهری آن در اصل دلالت لغوی حمل میکند، ولی تأکید میورزد که صفات الهی همانند [صفات موجودات] حادث نیست و پس از این دیگر رها کرده، بیش از این تفسیر نمیکند. او معتقد است کوشش برای تفسیر، انحراف و گمراهی است.
و در اینباره به فرموده خدای متعال استناد میکند:«او کسی است که بر تو کتاب را فرو فرستاد». بخشی از آن، آیات محکم است که آنها پایه و اساس کتاباند و بخش دیگر آیات متشابه؛ اما کسانی که در دلهایشان انحراف هست، به دنبال متشابهات آن میافتند تا فته به پا کرده، تأویل آن را بجویند، در حالی که تأویل آن آیات را کسی جز خدا و راسخان در علم نمیداند.میگویند ایمان آوردیم. تمام آن از نزد پروردگار ماست. و [این سخن را] جز صاحبان خرد متذکر نمیشوند.[103]
بنابراین ابن تیمیه معتقد است که با این شیوه میان تفسیر و تفویض جمع کرده است؛ چه اینکه او آیات را به معنای ظاهری تفسیر میکند و [صفات الهی را] از موجودات حادث و مخلوق مبرا میدارد و در خصوص چگونگی و ویژگی صفات، راه تفویض را در پیش گرفته، [عملش را به خدا] وا میگذارد؛ پس اعتقاد دارد که اصحاب پیامبر (ص) معنای آیات متشابهی را که خداوند در آنها به [داشتن] دست و پا و صورت و استیلا و فرود آمدن و غیره وصف شده است، میدانستهاند و بر معنای ظاهری آن حمل میکردهاند و سعی بر شناختن حقیقت کنه و چگونگی آن نداشتهاند؛ چنان که در شناخت حقیقت ذات الهی نیز سعی و اصرار نمیورزیدند.
این سخنی است که ابن تیمیه در قالب شیوه سلف تبیین میکندف ولی غزالی در این کلام با وی مخالف است و در کتاب خود الجام العوام عن علم الکلام چنین تقریر میکند که تعابیر به کار رفته در عبارتهای قرآن و احادیث پیامبر (ص)، هم معانی ظاهری دارد (همان معانی حسی که مشاهده میکنیم و آن دربارهی خدای متعال محال است) و هم معنای دیگری دراد که مجازی و مشهور است و انسان عرب زبان بدون [نیاز به] تأویل یا سعی برای تفسیر آن، آن را میفهمد. غزالی در اینباره میگوید:
«معنای تقدیس خدا این است که هرگاه تعبیر دست و انگشت را شنید یا فرموده پیامبر (ص) را که «خداوند خمیره آدم را خود به دست خویش مهیا ساخت»[104] و «قلب انسان مومن در میان دو انگشت از انگشتان خدای رحمان است.»[105] سزاوار است بداند که این واژهها بر دو معنا اطلاق میشود: نخست همان وضع [معنای] اصلی؛ یعنی عضوی است که از گوشت و استخوان و عصب تشکیل یافته است و گوشت و استخوان و رگ، جسم مخصوص و دارای صفات ویژه است.
مقصود من از جسم، عبارت است از مقدار [معینی] دارای طول و عرض و عمق که مانع از یافت شدن جسم دیگری در آن مکان میشود، مگر در صورتی که اول او از آن مکان کنارهگیرد؛ و گاهی این واژه، یعنی کلمه «ید»، در معنای دیگری به صورت استعاره به کار میرود که به هیچ وجه به معنای جسم نیست؛ چنان که وقتی (به طور مثال گفته میشود) «شهر در دست امیر است»، همین معنا فهمیده میشود، هر چند امیر دست بریده باشد؛ پس بر انسان عامی (بیسواد) و غیر عامی لازم است به طور قطع، مسلم و ثابت بدانند که رسول خدا (ص) با این احادی ثجسمی را که همان عضو مرکب از گوشت و خون و استخوان است [رای خدا] را اراده نکرده است؛ چه، این معنا درباره خدای متعال محال و خداوند از این امر مبراست. اگر کسی به ذهنش خطور کند که خدا جسمی مرکب از اعضاست، بتپرست است؛ زیرا هر جسمی آفریده خدا، و پرستش آفریدگان کفر است. و اگر بتپرستی کفر به شمار میرود، بدین سبب است که بت، مخلوق است.
از این رهگذار ملاحظه میکنیم که حجت الاسلام غزالی مفاهیم این واژگان را به همراه معنای مجازی مشهور آنکه روشن است، با وضوح کامل بیان میکند و تردیدی نیست که سلف صالح [=گذشتگان شایسته] که معانی مجازی و حقیقی لغات را میفهمیدند، این واژگان را بر همان معانی مجازی مشهور آن، که خود نیز آنها را به کار میبرند، اطلاق میکردند. کسانی که با پیامبر (ص) زیر آن درخت بیعت کردند، وقتی این سخن خدای متعال را تلاوت میکنند که فرمود:«در حقیقت، کسانی که با تو بیعت میکنند، جز این نیست که با خدا بیعت میکنند. دست خدا بالای دستان آنهاست؛ پس هر کس پیمان شکند، فقط به زین خود پیمان یشکند، و هر که بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودی خدا پاداش بزرگی به او میبخشد»،[106]
آیا چنین میفهمند که مقصود از دست در اینجا همانند درست آفریندگان نیست، و نمیفهمند که مراد آیه، سلطنت خدای متعال و قدرت اوست، به دلیل آنچه در آیه از تهدید برای کسانی که پیمان بشکنند وجود دارد که بازتاب پیمان شکنی به خود آنان باز میگردد؟ بدین جهت ما هم روش ماتردی و ابن جوزی و غزالی [در روش ابن تیمیه] ترجیح میدهیم و معتقدیم که اصحاب پیامبر (ص) آنجا که به کار گرفتن معنای حقیق یممکن نباشد، واژگان، این آیات را به معنای مجازی آن تفسیر کردهاند؛ چنان که [در مواقع دیگر] آن را به معنای حقیقی خود تفسیر میکنند.
محکم و متشابه در نگاه سلفیان
سلفیان به خاطر تصریح قرآن وجود متشابهات در قرآن را میپذیرند و معتقدند آیات محکم بیشتر از آیات متشابه است. زیرا خود آیه متشابه میفرماید «منه ایت محکمات هن ام الکتاب و اخر متشبهت»[107] که محکمات را ام الکتاب نامید. که اهل کتاباند. از طرف دیگر نصوص اسماء و صفات و معاد بیشترین حجم قرآن را تشکیل میدهدد که هیچ سورهای از سور قرآن خالی از این دو اصل اساسی نیست پس نمیتواند بحث مبدا و معاد از متشابهات باشد. لذا در این دو اصل که اختلاف اساسی میان عقل گرایان و سلفیان را تشکیل میدهد. به نظر سلفیان باید به ظاهر آیات تمسک کرد و آن را از محکمات دانست؛ برخلاف متکلمان که آیات اسماء و صفات و معاد را متشابه دانسته و عقل ار بر نقل مقدم کردهاند.[108]
سلفیان که اهتمام فروانی به دیدگاه سلف دارند، معتقدند که همه سلف اعم از صحابه، تابعین، علمای اعلام همگی آیات اسماء و صفات و معاد را از محکمات قرآن گرفته و هیچ یک از سلف این آیات را آیات متشابه ندانستند.
سلفیان در توضیح این سوال که آیه میفرماید:«ما یعلم تاویله الا الله» لذا باید معتقد باشید که تأویل متشابهات را فقط خدا میداند، گفتهاند: فرق است میان این قول که «ما یعلم تأویله الا الله» و بین این قول که «لا یعلم معناه الا الله» که معنای اول صحیح است و حقیقت آن را فقط خدا میداند. چون تأویل در اینجا همان حقیتق و نفس الامری است که فقط خداوند از آن خبر دارد، اما قول دوم یعنی «لا یعلم معناه الا الله» باطل است و عقلگرایان عبارت اول را میگویند، اما معنای دوم ار اراده میکنند و خیال میکنند که آیه محکم و متشابه خواهد بگوید که معنای متشابهات را فقط خدا میداند که این صحیح نیست بلکه معنای متشابه را سلف میفهمیدند اما حقیقت آن را فقط خدا میداند و فرق است میان فهم اجمالی معنا با شناخت حقیقت آن واین به خاطر اشتباهی است که مردم در معنای تأویل برای آنان پیش آمده است.
تأویل سه معنا دارد که عبارتند از:[109]
تأویل یعنی همان حقیقت در نفس الامر که از آن واقعیت خبر میدهد که در قرآن به این نحو استعمال شده است که گاهی تأویل خبر است که همان حدوث مخبربه است و گاهی تأویل امر است که همان حدوث مأموریه است. در این آیات، خداوند خبر داده که این کتاب، فصل الکتاب است و به نحوی بیان شده که بر هیچ کس شبههای باقی نمیماند. سپس خداوند میفرماید: تأویل آن را در قیامت میفهمید یعنی حقیقت این موضوع در روز قیامت متکشف شده که خود قیامت و اشراط آن حقیقت آن است. بنابراین آنچه در قیامت افتاق میافتد اعم از بعث و نشور و حساب و میزان و صراط و بهشت و جهنم و عذاب و نعیم، همه اینها تأویل آن چیزی است که خداوند در دنیا از آن خبر داده است که جز خداوند از وقت آن خبر ندارد.[110]
مثال تأویل امر هم قول برخی از سلف است که گفتهاند: تأویل امر یعنی سنت و قول عایشه که گفته:«پیامبر در رکوع و سجود خود بسیار میفرمود:«تأویل قرآن به من بده»[111] که مقصود تأویل قرآن بنابر نظر ابن حجر عسقلانی یعنی انجام آنچه که امر شده به آنکه همان آیه قرآن است که به پیامبر دستور میدهد «تسبیح خدا کن»[112] پس تأویل در حدیث عایشه عینی عمل کردن به دستورات الهی نه چیزی فراتر از آنچه آن چیز هست.[113]معنی دوم تأویل یعنی تفسیر و توضیح که همان اصطلاح کار برای سلف از تأویل است و بزرگان تفسیر و حدیث و فقه قرون فاضله هرگاه کلمه تأویل را استفاده میکردند، مقصودشان تفسیر بوده است.
معنای سوم تأویل انصراف دادن کلام از ظاهر لفظ به معنای دیگر است. یعنی معنای ظاهری را کنار نهاده و معنای دیگری که هیچ ارتباطی با ظاهر ندارد، اخذ شود که این کنار نهادن معنای ظاهری لفظ به خاطر دلیلی است که همراه لفظ وجود دارد و باعث انصراف معنا میگردد. این معنای سوم از تأویل، اصطلاح متأخرین و فلاسفه و متکلمان و عرفا است. که مورد قبول سلفیان نیست و آن را قبول ندارند.[114]
بنابراین در نزد سلفیان تأویل در آیه آل عمران به معنای اول است که همان حقیقت و نفس الامر مقصود است. یعنی حقیقت متشابه را فقط خدا میداند و از اختصاصات علم الهی است، لذا جمهوری اصحاب حدیث و اهل تفسیر ظاهرگرا، بر لفظ جلاله توقف کرده و علم تأویل یعنی حقیقت آن را فقط خدا میداند و اگر بر لفظ جلاله هم توقف نکنیم تأویل را باید به معنای تفسیر و بیان که همان معنای دوم است بدانیم، لذا راسخان در علم تأویل به معنای تفسیر آن را میدانند، و هیچ گاه سلف معنای سوم را که در نزد متأخرین مطرح بوده است، قبول نداشتند.[115]
مفسران معانی مختلفی برای متشابه ذکر کردهاند که سلفیان معانی زیر را بیشتر پسندیده و گفتهاند:متشابه همان منسوخ است که معنای آن هم معلوم است. این قول به عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، قتاده، سدی و غیر آن نسبت داده شده است.متشابه آن چیزی است که راهی برای علم به ان نیست مثل هنگام ظهور قیامت. این قول هب جابر بن عبدالله انصاری نسبت داده شده است. در این معنا اگرچه ظهور قیامت شناختش ممکن نیست و هیچ کس نمیداند که چه زمانی واقع میشود، اما معنایش معلوم است.
1. متشابه همان حروف مقطعه است.متشابه یعنی چیزی که احتیاج به بیان دارد که از احمد بن حنبل نقل شده متشابه آن چیزی است که معنایش معلوم است اما قطعی نیست.متشابه چیزی است که دارای معانی متعدد است که این تعریف از شافعی نقل شده است.متشابه همان قصص و امثال است که معانی آن روشن است.متشابه آن چیزی است که ایمان به آن لازم است اما عمل به آن نمیشود که این نیز معنایش معلوم است.[116]
سلفیان بسیار سعی دارند تا ثابت کنند که متشابه ـ هر چه باشد ـ معنایش معلوم است اگرچه حقیقتش روشن نیست و فقط نزد خداست، ولی این تفسیر از متشابه با ظاهر آیه نمیسازد. چون ظاهر آیه میگوید آیات دو نوعند محکم و متشابه که متشابه معنایش معلوم نیست و کسانی که اهل زیغند به آیات متشابه تمسک میکنند.
حال با توجه به معانیای که سلفیان برای متشابه کردهاند اهل زیغ به کدام یک از معنای خاص تمسک میکنند؟ آیا به منسوخات تمسک میکنند یا آنچه که علمش نزد هیچ کس نیست یا به حروف مقطعه با به قصص و امثال آن؟! تمسک به هر یک از این معانی انسان را از اهل زیغ قرار نمیدهد، بلکه در صورتی از اهل زیغ نحسوب میشود که به مطالبی تمسک شود که مخالف حق و حقیقت باشد.
به نظر سلفیان محکم آن است که در بیان معنایش احتیاج به غیر ندارد، چون مفرداتش واضح و ترکیبش متقن است، اما متشابه آن است که در فهم مراد از آن به تأمل و تفکر احتیاج است. زیرا محتمل معانی کثیر و مختلف است، و باعث التباس و اشتباه میشود لذا از صیغ مشکله است.[117] برخی از سلفیان قائلند متشابه آن است که علمش نزد خدا باشد و بس؛ مثل وقت قیام ساعت، خروج دجال، نزول حضرت عیسی (ع) و حروف مقطعه که این قول به جابر بن عبدالله، شعبی و سفیان ثوری نسبت داده شده[118] و طبری نیز آن را پذیرفته است.گویا کسانی که در آیه متشابه، در لفظ جلاله توقف میکنند، این معنا را برای متشابه میپسندند و اختیار میکنند.[119]
برخی از سلف گفتهاند: محکم آن است که بیشتر از یک وجه از آن فهمیده نشود و متشابه دارای وجوه کثیره است که این قول از مجاهد، ابن اسحاق، ابن عطیه،شافعی، احمد بن حنبل و ابن انباری نقل شده است.ابن تیمیه در بیانی عجیب قائل شده که تمام قرآن محکم است و متشابه آن چیزی است که شیطان القا میکند و این خداوند است که آن را نسخ کرده و زایل میسازد. این آیه میرساند که احکام در تنزیل است و تشابه در القائات شیطان و همچنین احکام در تأویل و تفسیر است و تشابه در جایی که اکثر از یک معنا داشته باشد.[120]
سلفیان در اینجا معانی متعددی برای محکم و متشابه ذکر کردهاند که قدر مشترک همه همان معنایی است که شوکانی بیان کرده است، اما سلفیان نگفتهاند که وضوح نزد چه کسی منظور است؟ شاید یکی آیه نزد فردی محکم باشد، ولی مفسر دیگری آن را از متشابهات بداند. بنابراین چه معیاری برای تشخیص محکم از متشابه وجود دارد؟ سلفیان به این پرسش پاسخی ندادهاند و به احتمال بسیار فهم خویش را حق مطلق و فهم دیگران را باطل محض میدانند.