0

خنده حلال (جوک های پاستوریزه)

 
mosbat14
mosbat14
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 31
محل سکونت : خوزستان

خنده حلال (جوک های پاستوریزه)
دوشنبه 5 اسفند 1392  7:17 PM

توی این تالار قصدمون اینه که مطالاب طنز و خنده داری براتون بذاریم که بزرگترین مزیتشون اینه:

به هم نخندیم، با هم بخندیم

اینم اولین مطلب:

دو داستان طنز از زبان مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی

*درخت گردو
شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و می‌گفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمی‌فهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار داده‌ای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بته‌های کوچک! » همین‌طور که داشت با خدا درددل می‌کرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینی‌اش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم می‌آمد!»

 

*قاطر و آسیاب
شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندم‌ها را آسیاب کند چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر می‌چرخید و آسیاب کار می‌کرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بسته‌ای!» آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمی‌کند». آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا می‌فهمی؟» آسیابان گفت: «برو این پدر سوخته‌بازی‌ها را به قاطر من یاد نده!»
تشکرات از این پست
Porya002
دسترسی سریع به انجمن ها