0

قضاوت زودهنگام

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

قضاوت زودهنگام
چهارشنبه 16 بهمن 1392  11:56 AM

                                           قضاوت زودهنگام

 

وارد اتوبوس شدم، جایی برای نشستن نبود، همانجا روبروی در، دستم را به میله گرفتم…

پیرمردی با کُتی کهنه، پشت به من، دستش را به ردیف آخر صندلی‌های آقایون گره کرده بود!

(که میشود گفت تقریبا در قسمت خانم‌ها…)

Blind_man

خانم دیگری وارد اتوبوس شد، کنار دست من ایستاد،

چپ چپ نگاهی به پیردمرد انداخت، شروع کرد به غرلند کردن.

ـ برای چی اومده تو قسمت زنونه! مگه مردونه جا نداره؟ این همه صندلی خالی!

ـ خانم جان اینطوری نگو، حتما نمی‌تونسته بره!

ـ دستش کجه؟! نمی تونه بشینه یا پاش خم نمیشه؟!

ـ خب پیرمردِ، شاید پاش درد می‌کنه نمی‌تونه بره بشینه!

ـ آدم چشم داره می بینه! نیگاه کن پاش تکون می‌خوره، این روزها حیا کجا رفته؟!!!

سکوت کردم، گفتم اگر همینطور ادامه دهم بازی را به بازار می‌کشاند! فقط خدا خدا می‌کردم پیرمرد صحبت‌ها را نشنیده باشد!

بیخیال شدم، صورتم را طرف پنجره کردم تا بارش زیبای برفها را تماشا کنم…

به ایستگاه نزدیک می‌شدیم، پیرمرد می‌خواست پیاده شود، دستش را داخل جیبش برد، پنجاه تومنی پاره‌ایی را تقریبا جلوی صورتم گرفت و گفت: “دخترم این چند تومنیه؟”

بغض گلویم را گرفت، پیرمرد نابینا بود! خانم بغل دست من خجالت زده سرش را پایین انداخت و سرخ شد…

 

تشکرات از این پست
borkhar NEZARAT_RAVABET bigharar
دسترسی سریع به انجمن ها