0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره چهاردهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

يونس عليه السلام
جمعه 4 بهمن 1392  12:02 AM

نويسنده: حسين حيدري
صفحه 20 الي 23 نسخه چاپي
اشاره: خداي متعال در قرآن کريم الگوهايي را براي راه‌پويان سفر پر پيچ و خم سير و سلوک مطرح کرده است. يکي از آموزنده‌ترين اين الگوها، حضرت يونس عليه السلام مي‌باشد. اهميت اين مسأله آن هنگام روشن مي‌شود که بدانيم سالکان الي‌الله ممکن است در مسير خود دچار لغزش، گناه، اشتباه يا ترک اولي شوند. در زندگي حضرت يونس عليه السلام نيز ترک اولايي اتفاق افتاد که باعث ابتلاي آن حضرت شد. البته اين بزرگ‌مرد توانست از اين ابتلا سربلند بيرون آمده و آن را به يکي از عوامل موفقيت خود تبديل کند و به مقام صالحان نايل شود و به نمادي بي‌بديل از رادمردان راه حق تعالي مبدل گردد. در اين مجموعه نوشتار، مي‌كوشيم با استفاده از زندگي‌نامة حضرت يونس عليه السلام ، برخي از مفاهيم اخلاقي را مورد بررسي قرار دهيم.
¨خروج زود هنگام
حضرت يونس عليه السلام بعد از سي سال هدايت قوم خود و بعد از آنکه مشاهده کرد قوم او ايمان نمي‌آورند، از خدا براي آنها عذاب خواست. حضرت حق نيز با خواست او موافقت کرد و دعايش را مستجاب نمود. استجابت دعا، گواه آنست که دعاي حضرت يونس عليه السلام مورد رضايت پروردگار بوده است. بي‌ترديد درخواست نزول عذاب هميشه موجب گرفتاري و هلاکت اقوام مختلف نمي‌شود؛ بلکه در پاره‌اي موارد، موجبات رحمت خدا بر بندگان را فراهم مي‌سازد. چنانچه وقتي قوم حضرت يونس عليه السلام آثار عذاب الهي را مشاهده کردند، از کرده خود پشيمان شده و به راهنمايي عالم قوم، توبه کردند. خداوند نيز توبه آنها را پذيرفت. در قضيه حضرت نوح عليه السلام مقتضاي لطف الهي اين بود که قوم او از ميان برود؛ همان‌طور که در بيان حضرت نوح عليه السلام براي درخواست عذاب مشخص مي‌شود:
«إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً كَفَّاراً؛1 چرا كه اگر آنها را باقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز نسلى فاجر و كافر برجاي نمي‌گذارند».
بر همين اساس، حضرت يونس عليه السلام نيز درخواست عذاب کرد. لازم به ذکر است که درخواست عذاب در امت‌هاي سابق و پيامبران قبل نيز سابقه داشته است؛ اما آنچه در داستان حضرت يونس عليه السلام اتفاق افتاد، خروج زود هنگام آن حضرت از ميان قومش بود؛ قبل از اينكه اجازه حق تعالي صادر شود.
¨غضب
«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً؛2 ذا النون [=يونس‏] را [به ياد آور] آن هنگام كه خشمگين [از ميان قوم خود] رفت».
غضب در اصطلاح، از صفات دو بُعدي است؛ يعني به دو صورت خوب و بد يا به عبارتي، ممدوح و مذموم قابل تصور مي‌باشد. غضب مذموم، خارج شدن نفس انسان از حالت اعتدال است؛ ولي خشم ممدوح، به غضبي گويند که در راه اعتلاي دين خدا و در راه او باشد. غضب حضرت يونس عليه السلام نيز اين‌گونه بوده است؛ چون او با ديدن کفر و الحاد و ظلم قوم خود خشمگين شد. در حقيقت ريشة اين نوع از غضب را مي‌توان در شجاعت و قوّت نفس پيدا كرد. از اميرمؤمنان علي عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «پيغمبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم هرگز براى دنيا به غضب نمى‏آمد؛ اما هرگاه براى حق، غضبناك مى‏شد، تسكين نمى‏يافت تا حق را ياري کند».3 حضرت يونس عليه السلام به دليل اينكه داراي مقام نبوت بود و مقتضاي مقام نبوت، محبت و رأفت به بندگان خدا است، ادامه اين غضب مورد تأييد حق تعالي قرار نگرفت و موجبات ابتلاي او را فراهم کرد.4
آنچه حضرت يونس عليه السلام به آن نياز داشت، مرتبة برتر صبر بود؛ که آيت الله جوادي آملي آن را اين‌گونه تبيين مي‌كنند: «صبر و استقامت، داراي درجات متعدد و گوناگون است و مقدار لازم آن، که نصاب مسؤوليت‌پذيري است، در همة رهبران معصوم بوده است؛ ولي مرتبة برين و برتر آن، در برخي انسان‌هاي معصوم حاصل مي‌شود و در بعضي نسبت به برخي موارد، منتفي است».5
آنچه درباره حضرت يونس عليه السلام رخ داد، همان فقدان مرتبه برين صبر در مرحله‌اي از مأموريت‌هاي او بوده است.
از اين رو خداوند رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم را به صبر و استقامت دعوت مي‌كند و مي‌فرمايد: «فاصبر لحكم ربك و لاتكن كصاحب الحوت»6.
لازم به يادآوري است كه يكي از اوصاف برجستة حضرت يونس عليه السلام «كظم غيظ» است اگر كسي كظم كرد، محبوب خدا مي‌شود البته غضب حضرت يونس و كظم آن هر دو براي خدا بود... زيرا انسان كامل در همة حالات براي خدا كار مي‌كند چنانچه در آيه 162 سورة انعام مي‌فرمايد: «ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين»7
¨درمان غضب
علاوه بر آنچه دربارة غضب حضرت يونس عليه السلام بيان شد، لازم است اين مطلب را نيز افزود:
با توجه به اينكه حضرت يونس عليه السلام داراي مقام عصمت بود -از باب «حسنات الابرار سيئات المقربين»- غضب، دربارة او معناي خاص خود را پيدا مي‌كند و با غضبي كه غير معصومان دارند، بسيار متفاوت است؛ ولي با توجه به اينكه اين صفت اخلاقي، در ميان مؤمنان و عموم مردم رواج دارد، از اين فرصت استفاده كرده و راه‌هاي درمان غضب را برمي‌شماريم:
در كتاب مبادي اخلاق آمده است: اگر كسي بخواهد اخلاقش كاملاً اصلاح شود بايد چندين راه را طي كند. نخست بايد مزاج او اصلاح شود چون پيدايش اخلاق صالح با صفا، در مزاج ناهماهنگ دشوار است. در كتاب جامع‌السعادات نيز به تأثيراتي كه مزاج و بيماري‌هاي جسمي بر اخلاق انسان دارد اشاره شده است و اين قسم از اخلاق را «اخلاق مزاجي» مي‌نامند.8 در مباحث «روان‌شناسي رشد» نيز ثابت شده است كه بخشي از رفتارها و حالت‌هاي ما تحت تأثير فعاليت‌هاي جسمي و ترشحات غُدد بدن مي‌باشد.9
در کتاب شريف معراج‌السعادة چند راهكار براي درمان غضب ارايه شده است:
نخست آنكه انسان براي از ميان بردن موجبات خشم مثل كبر، غرور و... حب جاه و مال و امثال اينها بكوشد؛ زيرا رهايي از غضب با وجود آنها ممكن نيست.
دوم، مطالعه و بررسي اخباري كه در نكوهش خشم رسيده؛ مانند اين روايت كه كسي از حضرت رسولصلي الله عليه و آله و سلم سؤال کرد: «تحمل چه چيزي براي من ناگوارتر و سخت‌تر است؟» حضرت فرمود: «غضب خدا». آن شخص پرسيد: «چه چيزي مرا از غضب او دور مي‌کند؟» حضرت فرمودند: «بر بندگان خدا غضب نكردن».
و عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: الغضب مفتاح كلّ شرّ؛ از امام صادق عليه السلام نقل شده: غضب، کليد تمام بدي‌ها است.10
سوم، مرور و بررسي احاديثي كه در پرهيز از خشم وارد شده است.
همچنانكه حكايت شده است: مردى از اهل باديه خدمت پيغمبرصلي الله عليه و آله و سلم آمد و عرض كرد: «من مردى باديه‌نشين هستم، مرا كلمه‏اى بياموز كه جامع خير دنيا و آخرت باشد». آن حضرت فرمود: «هرگز غضب مكن». اعرابى گفتة خود را سه بار تكرار كرد و حضرت نيز همين جواب را فرمود.11
نيز از آن بزرگوار روايت شده است: «هر كس غضب خود را از ديگري باز دارد، خدا عيوب او را مى‏پوشاند».12
چهارم، توجه به فوايد ضد غضب كه حلم است و نيز مدحى كه در اين باره وارد شده است؛ پس خود را به حلم و بردبارى بيارايد و غضب و خشم را آشكار نكند؛ اگر چه در دل خشمناك باشد. اگر كسى مدتى چنين كند، به تدريج حسن خلق براى او حاصل مى‏شود.
پنجم آنكه پيش از هر گفتار و رفتار، ابتدا در آن بينديشد و خود را از صدور آثار غضب حفظ كند.
ششم آنكه از همنشيني با كسانى كه تحت سيطرة قوة غضبيه و فاقد حلم هستند، دوري کند؛ بلكه با اهل علم و حلم و وقار و كسانى كه مانند كوه پا بر جاى هستند، نشست و برخاست كند.
هفتم آنكه تأمل كند و بداند هر چه در عالم واقع مى‏شود، به قضا و قدر الهى است و همة موجودات و همة امور، در دست قدرت او است. هر چه خدا براى بنده مقرر كرده است، بي‌شك، خير و صلاح آن بنده در آن است. چه بسا مصلحت او در گرسنگى و بيمارى، يا فقر و احتياج، يا ذلت و خوارى، يا قتل و امثال اينها باشد.
چون اين را دانست، مى‌فهمد كه خشم گرفتن بر مردم، جايگاهي ندارد؛ چرا كه هر امرى هست، از جانب پروردگارِ خيرخواه او مى‏رسد.
هشتم آنكه متذكر شود كه غضب، فقط از بيمارى دل و نقص عقل نشأت مي‌گيرد؛ پس بايد در درمان آن بكوشد.
نهم يادآورى تسلط و قدرت خدا بر انسان و اينكه انسان، برابر قدرت حق‌تعالي که بي‌نهايت است، به مراتب، ضعيف‏تر و ذليل‏تر است از اين ضعيف ناتوان، كه در برابر قدرت تو است؛ پس بايد بترسد از اينكه اگر غضب خود را بر او جارى سازد، خداوند قهار نيز در دنيا و آخرت غضب خود را بر او جارى كند.
دهم تصور آنكه هنگام غضب، صورت انسان، چقدر زشت و متغير و اعضاى او، متحرك و مضطرب و كردارش، از نظم طبيعى بيرون و گفتارش، غير مطابق با قاعده و قانون مى‏شود.
يازدهم آدمى هنگام خروش غضب، از شر شيطان به خدا پناه برد و بگويد: «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم». همچنين اگر ايستاده است، بنشيند و اگر نشسته است، بخوابد. انجام وضو و غسل با آب سرد نيز براى خاموش كردن آتش غضب مفيد است. هنگام خشم گرفتن بر يكي از خويشان، اگر دست به بدن او گذارد، -بنابر روايات- خشم او فروكش مي‌كند.13
¨نقش بي‌بديل عالِم
«روبيل» يکي از تربيت يافتگان در مکتب حضرت يونس عليه السلام است كه در روايات، از او به «عالم» ياد شده است. قوم يونس عليه السلام وقتي آثار عذاب الهي را مشاهده کردند، به سوي او رفتند و گفتند: «اي روبيل! تو مرد عالم و حکيمي هستي و ما به رفتار خود با نبي خدا آگاهيم و از آن پشيمانيم. حال كه پيامبر خدا از ميان ما رفته است، هر چه تو بگويي، انجام خواهيم داد». روبيل به آنان گفت: «نظر من اين است که هنگام طلوع فجر، کودکان خود را از مادران آنان جدا کرده، بالاي کوه رويد14 و هنگامي که آفتاب طلوع کرد، اگر باد زرد را مشاهده کرديد،15 صداي خود را به ناله و تضرع بالا بريد و کوچک و بزرگتان با گريه و ناله، به سوي او توبه و استغفار کنيد. دستانتان را به درگاهش بلند کنيد و بگوييد: «ربنا ظلمنا أنفسنا و كذّبنا نبيك و تُبنا إليك من ذنوبنا، و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين المعذبين، فاقبل توبتنا و ارحمنا يا أرحم الراحمين».16 از گريستن خسته نشويد و پيوسته در تضرع و ناله باشيد، تا خدا اين عذاب را از شما بازدارد».
قوم يونس عليه السلام ، از ابتداي صبح به دستورات عالم قوم عمل کردند. دعاهايشان مستجاب گرديد و توبه‌شان قبول شد. خداوند به ملک مقرب خود، اسرافيل فرمود: «من خداي توبه پذير و مهربان هستم و توبة ايشان را قبول کردم؛ اما چون به پيامبر خود وعدة عذاب داده‌ام، اي اسرافيل! عذاب را از ايشان برگردان؛ چون يونس عليه السلام از من عذاب خواست، و از من نخواست که آنان را هلاک كنم؛ پس آن عذاب را بر کوه‌هاي اطراف آنان بفرست». اسرافيل همان‌گونه عمل کرد. قوم يونس عليه السلام که مشاهده کردند عذاب خدا از آنان باز گردانده شد، خدا را سپاس گفته و به خانه‌هاي خود بازگشتند17.
عالمان واقعى، آنان هستند كه در همه حال به پروردگار توجه دارند. «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ؛18 [آيا چنين كسى با ارزش است] يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است؟! بگو: آيا كسانى كه مى‏دانند با كسانى كه نمى‏دانند يكسانند؟ تنها خردمندان متذكّر مى‏شوند».
در اين آيه، علم، به معناي دانستن اصطلاحات يا آگاهي از روابط مادى ميان اشيا، و «علوم رسمى» نيست؛ بلكه منظور از آن، معرفت و آگاهى خاصى است كه انسان را به« قنوت» يعنى «اطاعت پروردگار» و ترس از مخالفت با او و اميد به رحمتش دعوت مى‏كند. علوم رسمى نيز اگر در خدمت چنين معرفتى باشد، علم است و اگر مايه غرور و غفلت و ظلم و فساد شود و از آن«كيفيت و حالى» حاصل نشود، «قيل و قالى» بيش نيست. بر خلاف پندار بي‌خبران كه مذهب را عامل تخدير مى‏شمرند، مهم‌ترين دعوت انبيا، به علم و دانش بوده است و پيوسته بيگانگى خود را با جهل اعلام كرده‏اند. علاوه بر آيات قرآن كه از هر فرصتى براى بيان اين حقيقت استفاده مى‏كند، در روايات اسلامى نيز تعبيراتى ديده مى‏شود كه اهميت ويژه علم را مي‌رساند.
از امام صادق عليه السلام روايت شده است:
دانشمندان وارثان پيامبرانند؛ چرا كه پيامبران، درهم و دينارى از خود به يادگار نگذاشتند، بلكه علوم و احاديثى از آنها به يادگار ماند. هر كس بهره‏اى از آن داشته باشد، بهره فراوانى از ميراث پيامبران دارد.
سپس امام مى‏افزايد: بنگريد علم خود را از چه كسى مى‏گيريد [از علماى واقعى، يا عالم نماها؟] بدانيد ميان(پيروان) ما اهل‌بيت عليهم السلام در هر زمان، افراد عادل و مورد اعتمادى هستند كه تحريف تندروان و ادعاهاى بى‏اساس منحرفان و توجيهات جاهلان را از اين آئين پاك، نفى مى‏كنند.19
تأخير در پذيرش ولايت اميرمؤمنان عليه السلام
در برخي احاديث از حضرت رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم آمده است علت ابتلا و گرفتاري يونس عليه السلام ، اين است كه ولايت اميرمؤمنان عليه السلام بر حضرت يونس عليه السلام عرضه شد؛ ولي در قبول ولايت، توقف و تأمل کرد20.
در روايات متعددي آمده است که ولايت اميرمؤمنان عليه السلام بر تمام پيامبران و رسولان الهي عرضه شده است و همه، ولايت او را پذيرفته‌اند؛ ولي برخي با تأمل و تأخير و برخي -به سبب معرفت بيشتر- بدون تأخير.21 ذکر اين نكته لازم است که ولايت حضرت علي عليه السلام حصن و حصار محكمي است كه هر كس در آن وارد شود، از عذاب و بلا در امان است.
از اباصلت هروي که از اصحاب خاص امام رضا عليه السلام است نقل شده که حضرت امام رضا عليه السلام هنگام عبور از نيشابور فرمود:
خداي تبارک و تعالي مي‌فرمايد: «هر کس به وحدانيت خدا و کلمه لااله الا الله از روي اخلاص، شهادت دهد، در حصن امان خدا وارد شده و از عذاب الهي ايمن خواهد بود». از حضرت سؤال شد: «اخلاص در شهادت چيست؟» حضرت در جواب فرمود: «اطاعت خدا و رسولش و نيز ولايت اهل‌بيت عليهم السلام 22».
اين حديث، به صورت ديگري نيز نقل شده است که در نهايت ولايت اهل‌بيت عليهم السلام ، شرط قبولي ايمان بيان شده است.23
يادآوري اين نکته لازم است همان‌طور که در روايت آمده بود، اخلاص شهادت، مرتبه بالايي است که حتي انبيا براي رسيدن به مراتب عالي ايمان و درک حقيقي آن، بايد به ولايت اهل‌بيت عليهم السلام دست يابند؛ زيرا باطن نبوت، ولايت است و وحدانيت حق‌تعالي در حقيقتِ نبوت و ولايت ظهور و بروز پيدا مي‌کند.24
¨پي‌نوشت:

1. سوره نوح: 27.

2. سوره انبيا: 87.

3. معراج‏السعادة، ج 2 ، ص 237.

4. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، سيدحسن مصطفوي، ج‏7، ص 233.

5. تفسير موضوعي قرآن كريم (وحي و نبوت در قرآن)، عبدالله جوادي آملي، ج 3، ص 271.

6. مراحل اخلاق در قرآن كريم (سيره پيامبران در قرآن)، عبدالله جوادي آملي، ج 7، ص 302.

7. همان، ص 308.

8. جامع‌السعادات، ج 1، مقدمه به نقل از بهشت اخلاق، مهدي نيلي‌پور، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي‌عصر عليه السلام ، ج 1 ، ص 59.

9. همان.

10. كافي، ج2، ص 303.

11. همان.

12. همان.

13. معراج‌السعادة، ج2، ص 239 به بعد.

14. ظاهراً اين کار به اين سبب بوده که با زبان حال به خداوند بگويند: به حق اين کودکان بي‌گناه، عذاب را از ما دور کن.

15. يکي از نشانه‌هاي عذاب بوده است.

16. خدايا ما به خودمان ظلم كرديم و پيامبر تو را تكذيب كرديم و از گناهان خود به سوي تو، توبه كرديم. اگر ما را نبخشي و به ما رحم نكني از تيره روزان و عذاب شدگان خواهيم بود؛ ترحّم کن بر ما اي مهربان‌ترين مهربانان.

17. تفسيرالعياشي، ج 2 ، ص 133.

18. سوره زمر: 9.

19. ان العلماء ورثة الانبياء و ذاك ان الانبياء لم يورثوا درهما و لا دينارا، و انما اورثوا احاديث من احاديثهم، فمن اخذ بشى‏ء منها فقد اخذ حظا وافرا، فانظروا علمكم هذا عمن تاخذونه فان فينا اهل البيت فى كل خلف عدولا ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تاويل الجاهلين (كافى، ج 1، باب صفة‌العلم و فضله، ح2).

20. بحارالأنوار ج 26، ص334.

21. كافي، ج1، ص 437؛ بحارالانوار،‌ ج24، ص 334، و ج46، ص 40.

22. بحارالانوار، ج3، ص 15.

23. أمالي صدوق، ص 235.

24. الأنوارالساطعة في شرح الزيارة‌الجامعه، جواد كربلايي، دارالحديث، ج5، ص422

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها