سفري به سوي نور
پنج شنبه 3 بهمن 1392 11:48 PM
نويسنده: علي محمد محمدي
صفحه 21 نسخه چاپي
کوله باري از ناتواني را بر دوش دارم و لباسي از جنس شب بر تن. آيا انتظار شنيدن صداي پاي اذان را از دلْشکستهاي مثل من ميتوان داشت؟ اسيري، در به دري، نااميدي، دل آشوبي را ميتوان در پژواک نالههاي من و دل اسير من شنيد و ديد.
خداوندا، آمدهام با دعاي امام سجاد عليه السلام با تو صحبت کنم. شايد دلم را اسير تو کنم تا دست مرحمتي بر دل خسته و دلِ شکستة من بكشي و مرا باز با درياي رحمتت آشنا سازي.
«خداوندا، لباسهاي خطا و هواپرستي، مرا از درگاه قرب تو دور کرد. قلبم زندگي و حيات را از دست داد. کاش تو با لباس توبهاي که به تنم ميپوشاندي، ميتوانستم از آرزوهاي خطاي خود چشم بپوشم.
خداوندا، مرا از دوري خودت رهايي ده و مرا بيش از اين، دلْشکسته مپسند. اشکهاي گرم ردپايي از محبت بر گونهام انداخته است. آيا او را طرد ميکني؟ کجا بروم؟ اگر خار باشم، باز در ساية گلهاي بوستان توأم. فقط تو را ميشناسم. به که رو آورم؟ مهربانتر از تو کسي نيست. خجلم، رسوايم، اما با درگاه تو آشنايم.
الهي، سايهسار رحمتت بر کسي پوشيده نيست. بخشندگي تو را همه ميدانند.
تو هميشه صدايم زدهاي و نخواستهاي من در دام گناهان گرفتار باشم؛ اما من از تو دوري جستم. خواستي من پردهاي بر چشمانم بيندازم تا آلوده نشوم، اما من باز از تو دوري کردم. دعوتم کردي، معناي محبت را به من چشاندي، آشنايم کردي، معناي لذت با خودت بودن را به من آموختي؛ ديگر دليلي نمانده بود تا به سوي تو حرکت نکنم.
خداوندا، تو لذت استغفار را به من چشاندي، استغفاري که معناي شوق و رغبت را به همراه داشته باشد، معناي خوف و ترس از عقاب تو را به دلم بريزد، بندگي تو را به دنبال آورد، استغفاري که همراه طاعت باشد و به اقرار تو بينجامد، اخلاص در آن بدرخشد، بوي توکل دهد و سرانجام استغفاري که مسکنت و فرار به سوي خودت را برايم آورد.
خداوندا، با آشنايي به درگاه تو قدم ميگذارم. اگر طلب بخشش از خودت را توبه ميشماري، من از استغفار كنندگانم.
حالا که همراه تو شدم، از خودم گلهمندم.
خداوندا، آن روزهايي که شعلههاي غضب از دلم زبانه ميکشيد و من حريصانه گدازههاي وجودم را مشتعلتر ميکردم،گذشت. بارالها، ديگر روا مدار که به آن روزهاي تيره و تار برگردم.
خداوندا، خجلم از اينکه قلبم مهارش را به دست غير داد. خطاها در کنارم صف کشيدند و مرا به سمت خود کشاندند. آرزوهاي شيطاني مرا به غفلت و دوري از تو رهبري کردند.
خداوندا، شرمندهام که دشمني را با تو آغاز کردم. خواهشهاي نفساني مرا از تو بازداشت و با رنگهاي خود سري از تو دورم نمود. قلبم را با حيله و نيرنگ پر کرد.
خداوندا، به سوي تو پناه ميآورم. مرا در دايره احسانت قرار ده، رسوايم مساز، عيبهايم را بپوشان! و مرا از تيرهاي فتنه در امان نگاه دار، اي خداي مهربان!»1
¨پينوشت
ـــــــــــــــــــ
1. با الهام از فرازهايي از مناجات خمس عشر امام سجاد عليه السلام