در عرفان قرآني، «عبوديت» اصالت دارد و سالک هرگز به دنبال کشف و کرامات و خوارق عادات نميرود؛ چه اينکه امتيازطلبي و برتريجويي او با انانيّت تورّم مييابد و زير لايههاي عرفان پنهان است. چنين عرفاني «حجاب اکبر» است که انسان بيدارِ قرآني به سوي آن نميرود و خويش را در ورطة ضلالت و زُلّت و ذَلّت آن قرار نميدهد. «وجهالله»، «رضوانالله»، «لقاءالله»، جهتهاي اصلي عرفان قرآني است كه آن هم از رهگذر «عبدالله شدن» ميسّر خواهد بود که به، صبغةالله ميرسد و با رنگ و رايحه الهي به سير و سلوک ادامه ميدهد و با عبدشدن دلش را نوراني ميسازد و به شهود جمال و جلال الهي مينشيند و خود به تدريج مَظْهر اسماي مِهْر و قهر الهي ميگردد. به تعبير علامة جعفري: «اساسيترين شرط وصول به مقصد اعلا در سير و سلوک عرفاني، اين است که در هيچ لحظهاي از لحظات اين حرکت بزرگ - که بهطور يقيني عاليترين و پرمعناترين حرکت انساني در عالم هستي است ـ احساس هيچ گونه امتياز و وصول و برتري ننمايد. آفت مُهْلِک حرکت عرفاني همين است و بس»7، که عرفان وسيله است، نه هدف، و بندگي خدا و رسيدن به مقام عبوديت گوهر عرفان و روح حاکم بر سيراليالله و گفتمان مسلّط بر سلوک تا شهود است. به تعبير بسيار عميق ابنسينا: «ومن وَجَد العرفان کاَنَّه لايَجِدْهُ بَلْ يجد المعروف بِهِ فقد خاضَ لُجَّة الوصول؛8 عرفان براي عرفان، حجاب و توجه به مَن و خود است؛ امّا اگر در عرفان معروف را ببيند و عرفان و عارف به تدريج رخت بربندند، در درياي وصول غوطهور و در بحر وصال و وحدت مستغرق ميگردد»، و سالک با عبادتکردن خالصانه، به مقام و منزلت «عبد» شدن و سپس موقعيت «عبوديت» که کمال جامع و جامع کمال است، ميرسد که عبادتها گامهايي بهسوي تکامل و نيل به مقام «عبد» و عبوديت خواهند بود و عبادتها هر چه با پشتوانه معرفتِ به خدا باشند، لذّتهاي روحاني بندگي و شکوه عبوديت بيشتر و شديدتر خواهد گشت؛ چه اينكه عبوديت در برابر حقّ تعالي ميوههايي دارد به شرح زير:
الف) علم لدنّي و معرفت افاضي: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبَادنَا آتَينَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدنَّا عِلْماً»9.
ب) سير و عروج بهسوي عوالم برتر هستي: «سُبْحَانَ الَّذي أَسْرَى بِعَبْدهِ لَيلاً مِنَ الْمَسْجِد الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِد الْأَقْصَى الَّذي بَارَکنَا حَوْلَهُ»10.
ج) داخل شدن به بهشت خاص خدا: «فَادخُلِي فِي عِبَادي وَادخُلِي جَنَّتِي»11.
د) رهايي از وساوس شيطاني و تيرهاي سهمگين و مرگبار ابليسي: «إِلَّا عِبَادک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»12.
ه) استحقاق مدح الهي پيدا کردن در اثر عبوديت: «إِنَّا وَجَدنَاهُ صَابِراً نِعْمَ الْعَبْد إِنَّهُ أَوَّابٌ»13.
و...
عبادت و عبوديت يکي از مهمترين رسالتهاي پيامبران بود که براي هدايت انسان به دنبالش بودند:
- «ياأَيهَا النَّاسُ اعْبُدوا رَبَّکمُ الَّذي خَلَقَکمْ وَالَّذينَ مِنْ قَبْلِکمْ»14.
- «وَقَالَ الْمَسِيحُ يابَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدوا الله رَبِّي وَرَبَّکمْ...»15.
- «وَإِلَى عَاد أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ ياقَوْمِ اعْبُدوا الله»16.
- «وَإِلَى ثَمُود أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يا قَوْمِ اعْبُدوا الله»17.
- «وَإِلَى مَدينَ أَخَاهُمْ شُعَيباً قَالَ ياقَوْمِ اعْبُدوا الله»18.
- «وَلَقَد بَعَثْنَا فِي کلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدوا الله...»19.
حال بايد دانست که «عبادت» انسان سالک در ابتدا، وسط و انتهاي سلوك، معاني و مدارج خاصي دارد که طبق شاکله و شخصيت وجودي او تعيين ميگردد؛ زيرا هر چه معرفت به «معبود» بيشتر و از ژرفاي خاصي بهرهمند باشد، عبادت شيرينتر و لذّتبخشتر خواهد بود. «عابد» ابتدا در امر عبادت، بايد «صبور» باشد و مشکلات بندگي را تحمل كند. به همين دليل، در روايات آمده است: «فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ کالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ»20. قرآن كريم نيز نماز را امر بزرگ و سنگين ياد ميكند، مگر براي کساني که از ويژگي «خشوع» برخوردارند: «وَإِنَّهَا لَکبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ»21. امّا در «اواسط» امر، عبادت هموارتر و لذيذ خواهد شد تا به مراحل انتهايي برسد که درجة معرفتِ عابد به درجة شهودي ميرسد و ميفرمايد: «جعلت قرّة عيني في الصلاة»22. از اين رو هنگام نماز به مؤذن مخصوص خود بلال حبشي ميفرمود: «أرِحْنا يا بلال»23. پس «عبادت» براساس:
الف) معرفت عاميانه،
ب) معرفت عالمانه،
ج) معرفت عارفانه، شكل ميگيرد.
«عبادت» بدين لحاظ كه وسيلة رسيدن به بهشت و رهيدن از جهنّم قرار گيرد يا از رهگذر عشق و شيدايي با معبودِ محبوب، درجات و مراتبي خواهد داشت. به تعبير علامه جوادي آملي: «عبادت سه رکن دارد: معبود، عابد و عمل عبادي، و رکن اصيل از اين ارکان سهگانه، معبود است. عابد اگر هم خود را ديد و هم عبادت و هم معبود را، گرفتار تثليث است و از توحيد ناب که مقام فناي محض است، بهرهاي نبرده و اگر عبادت و معبود را ديد و خود را نديد، گرفتار ثنويت و دوگرايي است و به مرحلة فنا نايل نيامده است، ولي اگر خود و عبادت خود را نديد و تنها معبود را مشاهده کرد، فاني و موحّد ناب است»24.
سير و سلوک بايد عبادتْمحور باشد و با انگيزة «براي خدا» (لله، لِوَجْهِ اللهِ، لابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ) صورت پذيرد و انسان از مدار عبادت به «عبد بودن» و سپس «عبوديت» برسد و «توحيد عبادي» را درک و تجربه كند که: «ذلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمْ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کلِّ شَيءٍ فَاعْبُدوهُ وَهُوَ عَلَى کلِّ شَيءٍ وَکيلٌ»25. به عبارت ديگر، از توحيد خالقي، توحيد ربوبي و توحيد الوهي به «توحيد عبودي» راه يابد و «عبوديت محض» و تسليم صِرف خدا و منقاد تامّ و کامل الهي شدن، او را به عاليترين درجات کمال نوعيِ وجودياش ميرساند26 که ادب عبوديت، ادب عنداللّهي و ادب معاللّهي اقتضا ميکند كه انسان با آزادگي جامع و کامل و حرّيت تام و تمام جز در برابر معبود راستين سَرِ تسليم و بندگي فرود نياورد که چنين عبوديت و بندگياي فوايد زير را دربردارد:
الف) انسان «عبد»، انسان آزاده و به حرّيت رسيده است.
ب) انسان «عبد»، اهل عزّت نفس و کرامت خواهد بود.
ج) انسان «عبد»، در امنيّت روحي و آرامش همهجانبه قرار خواهد داشت.
د) انسان «عبد»، عدالتخواه و عدالتگستر و ظلمگريز و ظلمستيز است.
ه ) انسان «عبد»، اهل ولايت در درون و برون است که «العبوديةُ جوهرةٌ کنهها الربوبيّة»27.
و) انسان «عبد»، اهل «يقين» و سپس «ثبات و قرار» است: «وَاعْبُد رَبَّک حَتَّى يأْتِيک الْيقِينُ»28.
ز) انسان «عبد»، هدف حيات را يافته و «زندگي معنادار» را درک و تجربه کرده است. پس «عبوديت» به زندگي انسان سالکِ عابِد، «معناي حقيقي» ميبخشد و حيات دنيوي را براي او شيرين ميسازد و چنين انساني از معنويّت ويژهاي بهرهمند است، زيرا انسان با عبوديت از عالم کثرت و جسمانيّت به عالم وحدت و روحانيت انتقال مييابد و معرفةالله و اُنس با خدا براي او حاصل ميگردد29.
ح) انسان «عبد» به روح عبادت که «ياد خدا» است، ميرسد و تجربه حضور در محضر الهي را حسّ ميكند و با آن روح حياتبخش و جانفزا زندگي ميکند30.