0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره دوازدهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آيين مسلماني
پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:50 PM

نويسنده: جواد محدثي
صفحه چاپي 12 الي 13 نسخه چاپي
اشاره: آنچه در قسمت‌هاي گذشته خوانديد، گوشه‌اي از يادآوري‌هاي مربوط به حقيقت دين و جايگاه «فكر» و «عمل» بود كه در كتاب الحقايق فيض كاشاني آمده بود. در ادامة اين گفتگو كه ميان عالمي از علماي امّت محمدّيه (ص) و مهماني دانا و عارف انجام گرفته است، با جرقه‌هاي ديگري از شعلة ايمان و يقين و خداجويي و بصيرت ديني آشنا مي‌شويم:
... مهمان (وافد) وقتي آن حكمت‌هاي بليغ را از زبان «عالم» شنيد، مرحلة دوم از معرفت را پيش كشيد و پرسيد:
- پس از «ايمان» چه مرحله‌اي است؟
عالم پاسخ داد:
- اسلام. حقيقت اسلام آن است كه به آنچه ايمان آورده‌اي، تسليم شوي. هر گاه از روي تسليم اطاعت كني، از دوزخ در اماني و خلق نيز از دست تو آسوده‌اند. اسلام تو بايد هم در ظاهر باشد هم در باطن، تا سخنت با عملت، و كارت با گفتارت يك‌سان باشد و ظاهر و باطن تو برابر شود. دراين صورت، به ربوبيّت خدا و عبوديّت در پيشگاه او معترف خواهي شد و او را به عظمت ياد كرده، طاعتش را دوست خواهي داشت، از خشمش خواهي گريخت، رضاي او را خواهي طلبيد، به پاداش او چشم دوخته، شكر نعمتش را به جا آورده، همواره به يادش خواهي بود.
اين عملِ باطن است. امّا «عمل ظاهر»، كوشش در انجام واجبات و اداي نوافل و نهي از منكر، تلاوت قرآن، نماز عيد فطر و قربان، بهداشت بدن و روزة رجب و شعبان است.
- باز هم بگو.
- پس از اينها، از جمله آداب مسلماني عبارت است از: پيوند با مردم، برادري با افراد به خاطر خدا، دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان او، صلة رحم، شفقت بر يتيم، كمك به ضعيف، تعليم فرزندان، انصاف با همسر در برخوردها و امر و نهي‌ها، «عفاف» ورزيدن و به «كفاف» راضي بودن، حفظ زن از تجمّل و آرايش و انحراف در جامعه...
نيز، انصاف در رفتار با خادم و ملاطفت با او و پرهيز از تكليف بيش از آنچه در توان اوست.
اينها «حسنات اخلاقي» است كه در جوهرة دين‌داري و مسلماني نهفته است.
در وادي «نهي از منكر» نيز مسلماني آن است كه از كار زشت، سخن ناپسند، دروغ و سخن‌چيني، ريا و كبر، حسد و عداوت بپرهيزي، مال ديگران را نخوري، شهادت دروغ ندهي، مطيع فرمان خدا باشي، گناه را بشناسي و از آن حذر كني، دلت همواره خائف و چشمت اشكبار باشد، آن‌گونه كه خداوند، هرگز تو را در جايي كه نهي كرده است، نبيند، و در جايي كه فرمان داده است، غايب نباشي. بداني كه او تو را مي‌بيند، از راز تو آگاه و از كارهايت هر چند پوشيده و پنهان باشد، باخبر است. سخنت را هم مي‌شنود. در اين صورت است كه از خداوند پروا خواهي كرد، آن سان كه گويي او را مي‌بيني!
تقوا چيست؟
وقتي سخن در آداب مسلماني به اينجا رسيد، پرسيد: ديگر چه؟
گفت: پس از آن «تقوا» است.
- «تقوا» چيست؟
- تقوا آن است كه زبان و چشم و دست و اعضايت و گمان‌هاي قلبي و خطورات دروني‌ات را كنترل كني. با چشم، به آنچه نارواست، ننگري؛ چرا كه يك نگاه حرام، در دل «بذر شهوت» مي‌كارد و تيري از تيرهاي ابليس است.
زبانت را از سخنان بيهوده حفظ كني؛ چرا كه زبان، درنده‌اي است كه اگر رهايش كني، تو را خواهد دريد. چه بسا هلاك تو به سبب زبانت باشد. آنچه روا نيست مگو، و گرنه بي‌تقوايي!
از آن پس، بايد به خاطر خدا كار كني، نيك و بد كارهايت را بشناسي و اعمالت را ارزيابي كني، عملت تابع علمت باشد و آميخته به عشق و يقين و اخلاص و حيا و استقامت باشد.
اميد و شوق
مهمان از عالم پرسيد:
پس از اين مرحله چيست؟
عالم گفت: «اميد». اينكه در همة كارها اميدت به خدا باشد و بيش از خدا به مردم تكيه نكني و اميدوار نباشي، كه كارهايت تباه و پاداشت باطل شود.
هميشه آشكار، خبر از نهان مي‌دهد و ظاهر، آيينة باطن است (رنگ رخساره خبر مي‌دهد از سرّ درون).
دل به كسي بند كه هستي تو در دست اوست، روزي تو بر عهدة اوست، آسايش و سختي و عافيت و بلا و حيات و مماتت، دنيا و آخرتت همه به دست اوست. پس در سختي‌ها به او اميد بند و از خدا بترس، آن‌گونه كه از فقر و مرگ مي‌ترسي:
موحّـد چـو در پاي ريزي زرش
و يا تيغ هنـدي نهي بر سـرش
اميـد و هـراسش نباشـد ز كس
همين است معناي توحيد و بس
پرسيد: ديگر چه؟
- ديگر «رغبت». رغبت آن است كه پس از وفا، داوطلب شوي و كار كني. اگر به خدا راغب باشي، كار نيك را افزون‌تر مي‌كني و اگر بي‌رغبت و بي‌شوق باشي، فرمان‌هاي خدا را نيز از روي بي‌رغبتي انجام خواهي داد. رغبت آن است كه در «دعا»، تضرّع و ناله كني، و گرنه، اگر در نيايش ننالي، دعايت بي شوق خواهد بود.
پرسيد: ديگر چه؟ باز هم بگو.
عالم پاسخ داد: گام ديگر «يقين» است.
آن‌كه اهل يقين باشد، مي‌داند كه علم به نيّت بسته است. هرگاه دانشي به قلبش وارد شود، مي‌داند كه خدا از آن آگاه است. از اين رو، صاحب يقين، زود توبه مي‌كند...
نيز در دين، «اخلاص» مي‌ورزد، خود را هميشه در محضر حق مي‌بيند، و خدا را بينا و شنواي كارها و حرف‌هايش مي‌شناسد، در دلش محبّت خدا و دوستان خداست و از خوشي و سرور آنان خشنود مي‌شود، و با غم دوستان خدا اندوهگين مي‌گردد.
پايداري چگونه است؟
مهمان از آن داناي فرزانه، مرحلة ديگري را پرسيد. وي گفت: «استقامت» است. خداي متعال فرموده است: «آنان كه گفتند الله و بر اين عقيده استوار ماندند، نه هراسي دارند و نه غمگين مي‌شوند».1
خواست كه استقامت را برايش توضيح دهد و معناي «استقامت در راه دين» را بيان كند.
عالم گفت:
استقامت آن است كه دنيا را قيامت ببيني و به دنيا به ديدة ارزش نگاه نكني و از ملامت مردم - در راه خدا - نهراسي.
استقامت (پايداري در راه باورها) انسانِ مقاوم را به سلامت و صدق مي‌رساند، اخلاص و خضوع و خشوعش مي‌بخشد، سلامت دل مي‌دهد و مراقبه‌اي مداوم مي‌آورد. انسان صاحب استقامت، هواي نفس را كنار مي‌نهد، بر «تقوا» حريص مي‌شود، در راه «صفا» و پاك‌دلي مي‌كوشد، به عبادت «شب» و روزة «روز» مي‌پردازد، اهل الفت و صبر و تواضع و خاكساري مي‌شود، ديگران از او «راستي» مي‌آموزند و به راه نيك مي‌روند. شخص «مستقيم»، راهنماي ديگران و چراغ راه است.
پرسيد: ديگر چه؟
گفت: اينكه بداني دو روز دنيا، آميزه‌اي از سختي و آساني است و حال تو در هر دو يك‌سان باشد،
- باز هم بگو.
- به تقدير خدا راضي باشي، بر اذيت‌ها شكيب ورزي، بر بخشش‌ها سپاس گويي و بر اين نعمت كه توان داري و عقلت سالم و خلقتت كامل است، خدا را بسيار شكر كني.
نشان شاكران
شكر نتيجة شناخت نعمت است.
به مال و فرزندانت، به خوراك و لباس و خواب و بيداري‌ات بنگر و خدا را شكر كن.
به رفت و آمد شب و روز بينديش. ببين كه چگونه گردش ليل و نهار، دور را نزديك مي‌سازد و تازه را دگرگون و فرسوده مي‌كند. ببين كه چگونه در شب و روز، خداي متعال ناملايمات و آفات پيدا و پنهان را از تو دفع مي‌كند و بر اين نعمت نيز بسيار شكر كن.
به مردم بيمار و گرفتار نگاه كن. تركيب اعضاي تو نيز همانند آنان است، و بر اينكه خداوند تو را از آن مصيبت‌ها عافيت بخشيده است، سپاسگزار باش.
بنگر كه چگونه خداي دانا و حكيم، آسمان و زمين را آفريده و آراسته و در ستاره‌ها و خوشيد و ماه و ابر و باد و حيوانات زمين، منافعي براي حيات بشر قرار داده است كه همة اينها جاي حمد و ستايش دارد.
بر قضاي الهي شكيبا باش و بر آنچه از خداوند برسد، حمد كن و كارها را به خداوند بسپار؛ خدايي كه انسان را آفريد و به كمال رساند و به او روزي داد.
از حضرت علي7 پرسيدند: روزي از كجا به انسان مي‌رسد؟
فرمود: از همان جا كه مرگ به او مي‌رسد.
مهمان از آن عالم پرسيد: اي داناي حكيم، برترين چيزي كه به يك بنده داده مي‌شود، چيست؟
گفت: عقلي كه با آن خدا را بشناسد و نعمت را در مسير شكر الهي به كار گيرد و با هواي نفس بستيزد، تا آنكه حق را از باطل و سود را از زيان و نيك را از بد بازشناسد.
حقيقت ايمان، همان «اخلاص» است و نيّت صادق.
نشان اخلاص هم آن است كه اگر كار نيكي انجام دادي، دوست نداشته باشي كه آن را ياد كني و به خاطر آن تعظيمت كنند.
و اينكه پاداش كارت را جز از خداوند نخواهي،
وگرنه، هر گاه اميد پاداش از غير خدا داشته باشي، چيزي براي آخرت خود باقي نمي‌گذاري.
ادامه دارد...
¨ پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــــ
1. سوره احقاف: 13

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها