مجمع البحرين
پنج شنبه 3 بهمن 1392 7:51 PM
سخنراني حجت الاسلام كاظم صديقي
صفحه 26 الي 31 نسخه چاپي
سخنراني به مناسبت ارتحال آيتالله بهجت قدس سره در حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام
بسم الله الرحمن الرحيم. ربّ اشرح لي صدري و يسّر لي امري...
قال الصادق عليه السلام: الخَشْيَةُ مِيرَاثُ الْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ شُعَاعُ الْمَعْرِفَةِ وَ قَلْبُ الْإِيمَانِ وَ مَنْ حُرِمَ خَشْيَةَ لَا يَكُونُ عَالِماً وَ إِنْ شَقَّ الشَّعْرَ فِي مُتَشَابِهَاتِ الْعِلْمِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ وَ آفَةُ الْعُلَمَاءِ ثَمَانِيَةُ أَشْيَاءَ الطَّمَعُ وَ الْبُخْلُ وَ الرِّيَاءُ وَ الْعَصَبِيَّةُ وَ حُبُّ الْمَدْحِ وَ الْخَوْضُ فِيمَا لَمْ يَصِلُوا إِلَى حَقِيقَتِهِ وَ التَّكَلُّفُ فِي تَزْيِينِ الْكَلَامِ بِزَوَائِدِ الْأَلْفَاظِ وَ قِلَّةُ الْحَيَاءِ مِنَ اللَّهِ وَ الِافْتِخَارُ وَ تَرْكُ الْعَمَلِ بِمَا عَلِمُوا.1
ضايعه جبران ناپذير غروب خورشيد تابان آسمان ايمان، حقيقت، معنويت، معرفت، توحيد، فقاهت، علم، زُهد، اخلاص و بيرنگي و بيآلايشي يعني رحلت جانسوز مرجع بزرگ عالم تشيع يگانه دوران اسوة سالكان مهذِّب نفوس، آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت را به حضور امام زمان - جان عالَمي به قربانش! - به حوزههاي علميه به مراجع تقليد، سالكان راه و به همة شيعيان عالَم تسليت عرض ميكنم.
خداوند متعال انسان را تكريم كرده و برتري داده است: «لقد كَرَّمْنا بني آدم و حَمَلناهم في البرِّ و البَحرِ و فَضَّلْناهم علي كثيرٍ؛ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلا». و خلافت مطلق خودش را به اين نوع عنايت فرموده: «إنّي جاعِلٌ في الاَرضِ خليفَة». خداي حكيم، اين موجود را در مسير سير به بالاترين رتبه نائل كرده است كه طولانيترين و خطرناكترين راه براي بشر است. اين راه از اسفلِ سافلين يعني از ظلمت نفس، از هيولاي شيطنت و وسوسه شروع ميشود تا اَعْلي عليين، فناي مطلق و نيل به خلافت مطلقة حق تعالي ادامه پيدا ميكند. و در اين مسير انسانها به مجاهدت فراخوانده شدهاند: «يا ايها الذين امنوا هل اَدُلُّكم علي تِجارَةٍ تُنجيكم مِن عَذابٍ اليم تُؤمنونَ بالله وَ رسوله و تُجاهدونَ في سبيل الله وَ اَموالكم و اَنْفُسِكُم».
مجاهدت، در بازار دنيا، مطلوبِ محبوبِ معشوقِ ماست. آنكه ما را آفريد و فطرت ما را عاشق خودش قرار داد، از ما خواست كه ما عشق خودمان را بيابيم و در پرتو عشق، خودمان را بسوزانيم و خودشويي كنيم، از خود طاهر بشويم تا غير خدا در وجود ما نماند: «يوم لا ينفع مالٌ و لا بنون اِلَا مَن أتَي الله بقلبٍ سليم». اين قلب سليم، قلبي است كه خدا آن قلب را عرش خودش قرار داده: [قلب المؤمن عرش الرحمن] و «الرحمنُ عَلي عَرش استوي». خدا آن دل را برد و دلبري كرد و او چشمش چشم خدا، گوشش گوش خدا، زبانش لِسان الله، گوشش اُذُن الله، و چشمش عين الله الناظِره ميشود، چنين انساني كه با بال علم و تقوا اوج گرفت، به مقام فقاهت نايل ميشود.
فهم دين، رسيدن به دين است، يافتن دين است، غير از علوم ديني است: «فَلولا نَفَر مِن كل فرقه منهم طائقة لِيتفَقَّهوا في الدّين»، تفقّه در دين، خود، دين شدن است چون انسان تا خودش را نيابد تا دين در وجودش مستقر نشود، انسان فهم ديني پيدا نميكند. دين الهي هندسة سعادت بشر، و راه وصال آدميان با هستي مطلق، و گذشتن از خود، عبور از اين حيات ظلماني و رسيدن به نور مطلق است و به تعبير مولا امير المؤمنين عليه السلام: «وَ اَنِر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تَخْرق ابصارُ القلوب حُجُب النُّور و تصل الي معدن العظمه». هيچ حجابي بين خدا و انسان نماند، حتي حجابهاي نوري. انسان نمازش را، جهادش را، ايثارش را، از آن خود نداند و به اين حقيقت برسد و خدا او را برساند به آنجا كه: «قل اِنَّ صَلاتي و نُسُكي و مَحيايَ و مَماتي لله». چنين كاري از ما ساخته نيست. «خُذ مِن اموالهم صدقة تطهّرهم و تزكّيهم بها و صَلِّ عليهم انَّ صلاتك سَكَن لهم». برخي انسانها از يك قماش ساخته شدهاند كه وجودشان از ابتدا گرايشهاي خاصي دارد و از ابتدا راه ديگري در پيش پايشان گذاشته ميشود.
اينكه فقهاي بزرگي در طول تاريخ شيعه در آسمان حوزههاي علميه نور افكن جوامع بشري شدهاند و در حفاظت و صيانت امت، در رهبري امت به سوي بندگي خدا و تأمين سعادت دين و دنيايشان هدايتگر بودند، به اين جهت بود كه اينها مجذوب بودند، تحت كنترل عالم ديگري بودند. الحق كه مرجعيت، علاوه بر طي مراحل علمي و تخصصي در فنون و علوم مختلف، خود يك مديريت، بلوغ سياسي، بلوغ اجتماعي است، بلوغ فرهنگي و يك تبلور الهي است كه انسان بتواند مظهري براي ربوبيت الهي باشد، بتواند مديريت كند، بتواند پريشانيها را به سامان برساند، بتواند تفريق را جمع كند، بتواند شمع جمع شود، و از يك امت پراكنده يك امت قدرتمند متحد - كه گويا يك پيكرند - بسازد و در پرتو اين توحيد و اتحاد، آن چنان عظمتي داشته باشند كه در برابر شياطين با همة ترفندها و قدرتها راه خودشان را به سوي نجات كلي و ظهور امام زمان عليه السلام طي كنند.
اين مديريت به تعبير شهيد اعلياللهمقامهالشريف با صرف درس خواندن حاصل نميشود. شيخ مفيد نابغة دوران است، سيد مرتضي در نوع خودش كم نظير است، شيخ صدوق رئيس المحدثين خود و پدرش بر جامعة شيعه حق دارند، بنيانگذاران مؤيّد موفقي بودند، ولي علت موفقيت آنان صرف علم و تخصصشان نبود. خواجه نصير الدين طوسي توانست مغول وحشي را اهلي كند و اين آتش را چنان مهار كند كه مانع نابودي اسلام و مسلمين شود و اين شر را دفع كند و اسلام را از پيچ خطرناك و امت اسلامي را از اين آتش فروزان و از اين سيل خروشان به سلامت عبور بدهد و به دست عالمان بعدي مانند علامه حلي بسپارد و اگر به دست اين مرجع تقليد، شاه مغول شيعه و فضاي ايران دگرگون و باب رحمت ولايي به سوي نسل هاي بعد در ايران فتح شد، يا سر به داراني پيدا شدند كه زير پرچم يك عالم و فقيه ديني، مغول را از صحنه سياست بيرون كنند، اگر علماي دوران صفويه توانستند مديريت كنند، اينها همه به بركت سياست الهي و بينش نوري آنها بود كه توانستند ايران را مهد شكوفايي دين و تجلّي علوم اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام قرار دهند. محقق ثانياعلياللهمقامهالشريف، شيخ بهايي و مجلسييناعلياللهمقامهم بودند كه آن را مديريت كردند، پرچم سياست به دست گرفتند و بدون اينكه عنوان سياسي به خود بدهند، به شيعه آبرو بخشيدند، ايمان را تزريق كردند، نگذاشتند راه بهشت بسته شود و راه جهنم ابدي را تا حد امكان به روي بندگان خدا بستند. بينش و سياست و مديريت ميرزاي شيرازياعلياللهمقامهالشريف را ملاحظه كنيد كه استعمار پير و پيچيده و خطرناك انگليس را به زانو در آورد! در مسئله مشروطيت هم - طبق بيان شيخ الفقها، عزيز تازه سفر كردة ما، محبوب دلها، آيت الله العظمي آقاي بهجت قدس سره - ميرزاي شيرازي بودند كه دانستند اين مخالفت با قاجار است، ولي مخالفت با انگليس نيست؛ لذا مشروطهخواهان را چند روز معطل كرد و بعد هم فرمود شما در اينجا نمانيد، به مصلحت شماست. آنها را از آنجا بيرون كرد. اين بزرگوار و بعديها تلاش كردند تا رسيد به امام راحل قدس سره، بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي ايران، مرجع بزرگ، فقيه روشنبين، كه چه محشري به پا كرد! چه معجزهاي از اسلام و دين در وجود خودش ارائه كرد! چه قدرتهايي را به زانو در آورد! چه معماهايي را حل كرد! اسلامِ كتابخانهاي را كه در گوشهاي منزوي شده بود، به صحنه كشاند و خداوند بود كه قدرت را به دست اين عالم توانا قرار داد و او توانست مديريت سابقهدار مرجعيت شيعه را در افق بالايي مطرح كند و زمينه را براي آمدن امام زمان عليه السلام به خوبي مهيا كند. اينها و دهها شخصيت برجسته از اين قبيل بودند كه چنين خدماتي كردند و ما به آنها ميباليم و مينازيم. اينها عالم، دين شناس، خبره و استخوان خرد كرده بودند. اينها ساليان سال در رشتههاي مختلف ملّا شده و سرآمد بودند اما علم تنها كافي نيست: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينَّهُم سُبُلَنا* اتقوا الله و يعلّمكم الله* ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا». وقتي كه به رهبر عظيم الشأن ما - كه از همان سنخ رهبري است و در دريافت امواج معنوي قويترين شامه را خدا به ايشان عنايت كرده است - تسليت ضايعة رحلت حضرت آيتالله العظمي قرةٌ عين السالكين را ميدهند، به تعبير رياست محترم دفترشان حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاي محمدي گلپايگاني، آقا فرو ريخت و ديگر نميشد با ايشان سخن گفت و آن چنان عَنان صبر را از دست داد كه سابقه نداشت. ديديد كه ايشان اين مملكت طوفان زده را چگونه رهبري كرد؟ طوفان رحلت امام كه آيت الله العظمي آقاي بهجت قدس سره بعد از رحلت حضرت امام قدس سره فرموده بودند: با رفتن ايشان كفر به اسلام طمع كرد. چنين رهبري آن چنان اين كشور را مديريت و فتنهها را مهار كرد. اين انرژي اتمي، اين ماهوارهها، اين جنگ 33 روزه و جنگ غزه، اينها همه به مديريت يك مرجع، يك فقيه و يك عالم ديني است. اينها از كجاست؟! اين پشتوانه دارد. اين متصل به درياي عظيم ولايت حضرت حجت عليه السلام است. اين واقعيت و حقيقتي را كه شما در كردستان ملاحظه كرديد،2 اين دل بردن از فرقهها و طوائف مختلف كه صحنههايي از آن را در تلويزيون ديديم، اثر ولايت تكويني نيست؟ بعضي دوستانمان نقل كردهاند كه در ميان صحبتهاي رهبر عزيزمان، بعضي روحانيون اهل سنت، هيجاني ميشدند و بلند ميشدند و سرود و شعر ميخواندند و اظهار علاقه عاشقانه ميكردند! اينها را شما مديريت نميدانيد؟ اينها سياست ديني نيست؟ اينها را مظهر براي ربوبيت رب العالمين نميدانيد؟ ما در اين آسمان از ديرباز شاهد درخشش نجوم هدايت بودهايم كه تا امروز ادامه پيدا كرده.
دو خط مشخص در ميان علما وجود داشته: يكي خط فقاهت، كه در اين خط از مرحوم ابن بابويه گرفته تا فقهاي بعد مانند: شيخ اعظم، كاشف الغطاء، شهيدين، علامه، و ديگر علامههاي بزرگواري كه همه فقيهان مؤيد موفقي به شمار ميرفتند و توانستند مديريت ديني را با فقدان حكومت ظاهري آن چنان عالي اعمال كنند كه براي هميشه چراغ دين روشن و راه هدايت براي بندگي باز باشد و اين مسير امروز با هيجان اوج پيدا كند.
در قبال فقاهت، ما انسانهاي مهذبي داشتهايم كه راه معرفت و توحيد را پيش گرفتند. در اين وادي نيز ستارگان آسمان درخشان را يكي بعد از ديگري پر درخشش و اعجاب آور ميبينيم. آن سيد علي شوشترياعلياللهمقامهالشريف است كه با يك واسطه، از وجود مقدس امام عصر عليه السلام نور دريافت كرده است و فردي از رجال الغيب حضرت آمده و از او دستگيري كرده و گرد خودي را از او زدوده و كوه وجودش را با تجلي حق تعالي متلاشي كرده و به فضل مطلق و پناه مطلق رسانده است و سپس از آن شجرة طيبه، ميوه ديگري حاصل شده كه كام عالميان را تا به امروز شيرين كرده است.
آخوند ملا حسينقلي همدانياعلياللهمقامهالشريف وصلواتاللهعليه توانست سيصد مجتهد و فقيه را صاحب كرامت و با علوم حقه آشنا كند و اين سلسله همچنان ادامه پيدا كرده است تا به سيد احمد كربلايي و همسنگران او مانند مرحوم سيد علي آقا قاضي رسيده است. آنگاه در دامن اين رحمت فياض الهي، ما ميبينيم چه گنجينههايي، چه مشعلهايي، چه چراغهاي فروزاني پيدا شدند؛ مانند علامه طباطبايياعلياللهمقامهالشريف و ديگر بزرگان.
مرحوم سيد علي آقاي قاضي در نامهاي كه به مرحوم آقاي الهي مينويسد، يادي از مرحوم ميرزا ابراهيم سيستاني ميكند كه او در چه وضعيت خوشي است و آنگاه از آيت الله العظمي آقاي بهجت، ياد ميكند كه فاضل گيلاني به مراتب عالي كمال دست يافته است و زماني كه از خصّيصين و از صاحبان ولايت بعد از خود ياد ميكند، دست به شانه مرحوم آيت الله العظمي آقاي بهجت ميزند و ميگويد و بعد ايشان.
آنچه در اين دو خط ما ميبينيم، هر دو خط بندگي است، هر دو به امضاي ولي عصر امام زمان عليه السلام رسيده است، هر دو داراي حجتاند، اما اينها در يك جا به هم متصل شدهاند: خط فقاهت با خط معرفت و علوم حقه. چنين حوادثي كم پيش آمده است و در زمان ما اين حادثة عظيم رخ داد كه رشتة فقاهت بزرگان از مراجع شيعه كه همه حجت الله و آيت الله العظمي بودند، به خط توحيدي محض و فنا و فقر اتصال پيدا كرد و شد آيت الله العظمي آقاي بهجت. تعجب نكنيد كه چرا امام به آن مقام رسيد و آن گونه دلها را صيد كرد و تاريخ را متحول ساخت. امروز اين چه محشري بود! براي تشييع جنازه همة شيعيان سراسر جهان عكس العمل نشان دادند، از امريكا و اروپا تا كشورهاي عربي و افريقا. دلها با اين نقطه وصل بود. اينها جريانات عادي نيست، اين پشتوانه دارد، آيت الله العظمي بهجت داراي كرامات عديده بودند.
شبي كه خبر رحلت جانگداز آقاي بهجت را شنيديم، به قم آمديم و به بيت ايشان رفتيم و تا ديروقت آنجا بوديم. آقاي نواب ميگفتند كه آيت الله شبيري، از مراجع مسلم تقليد، آنجا رفته بودند و صحبتي كردند كه به دو نكته اشاره داشت: يكي علميت و فقاهت آيت الله العظمي بهجت قدس سره كه در فقاهت اگر نگوييم بينظير بودند، كمنظير بودند. فقه جزء جانشان بود، ايشان فقه را نقل نميكردند؛ فقه چشمهاي بود كه از وجودشان ميجوشيد. گفته بودند كه حضرت امام قدس سره و آقاي بهجت قدس سره در زندگيشان يك مورد بازي [هواي نفس] نداشتند. همة كارهايشان براي خدا بود.
كرامت: جرّاح چشم ايشان گفته بود: ما در جراحي چشم ايشان، به بن بست رسيديم. كاري كه بايد عملي ميشد، عملي نشد. از نظر علمي درمانديم و متوسل شديم و به هر دري زديم، ديديم صدا نيامد. گفتيم به خود آقا متوسل شويم. به آيت الله بهجت كه در عالَم خودش بود، گفتيم به دادِ ما برس تا اين جراحي را با موفقيت انجام دهيم. با توسل به خود آقا، ديديم مشكل حل شد، راهِ علمي بسته شده، باز شد. من اين روزنه را كه ديدم، در جراحيهاي ديگر هم هرجا گير كردم، تا بيست مورد با توسل به آيت الله بهجت مشكل حل شد. در يك مهماني خصوصي از آيت الله بهجت پرسيده بودند كه چطور ميشود اين طبيب به هردري ميزده، گره از كارش باز نميشده، اما توسل به شخص شما مشكل را حل كرده و اتّفاقي هم نبوده؛ براي اينكه جاهاي ديگر هم تجربه كرده بود؟! اين چه رمزي است؟ آيت الله بهجت مطلب را عوض ميكند، ولي سائل با سماجت سؤال را تكرار ميكند. نهايتاً يك كلمه آقاي بهجت فرموده بودند: «من در عمرم هيچ وقت كسي را به خودم نخواندم». او هيچ وقت خودش را مطرح نكرد. همة اعمالش براي خدا بود: «قل إنّما أدعوا إلي الله علي بصيرة و أنا مَن اتّبَعني» آقاي بهجت نمازش خدايي بود. خدايا، اين صلوة الخاشعيني كه به دنبالش ميگرديم، كجا ديگر ميتوانيم پيدا كنيم؟ نماز آقاي بهجت محشر بود، قيامت بود، در آن فضايي كه ايشان نماز ميخواندند نماز او ظهور حق بود.
و الله تنها نمازش نبود، خوابش هم بوي خدا ميداد، غذا خوردنش هم براي خدا بود، نگاهش براي خدا بود.
با اينهمه زهد و قداست فكر ميشد كه به مسائل سياسي توجه ندارد، اما برخلاف اين تصور او از همه بيشتر با روشن بيني خاصي اشخاص را هدايت ميكردند. براي امام گاهي پيغام ميفرستادند كه يك گوسفند، دو گوسفند و گاهي ميگفتند سه گوسفند قرباني كنند. بلا را ميديدند و فوراً با رادار معنوي ميفهميدند و به امام پيغام ميدادند كه اين كار را بكن. به مقام معظم رهبري نيز پيغام داده بودند كه خطري را در پيش ميبينم. كاري كه از من ساخته بود، انجام دادم، شما هم دست به كار شويد و در دفع اين خطر با راههاي معنوي پيش برويد. آن بزرگوار هم در حفاظت رهبري و هم در تربيت نفوس كساني كه در انقلاب و در مديريت كار دارند، در همه اينها سعي بليغ داشت. همهاش هم براي خدا بود. وجودش تجسمي از اخلاص بود.
در محضر فاطمه معصومه عليها السلام و بزرگاني كه سر به آستانة آن حضرت گذاشتهاند، سخن ميگوييم. بيبي جان! آيت الله العظمي آقاي بهجت، هم رونق حرم برادرت و امامت امام رضا عليه السلام بود، هم رونق حرم شما. آن عشقي كه از آيت الله بهجت در قبال امامان و مرقدهاي شريف امامزادهها ديده شد، از احدي ديده نشده. ديده شده بود كه آيت الله بهجت شبكههاي ضريح را به دهان ميگرفتند، آن گونه كه بچه پستان مادرش را به دهان ميگيرد. اگر بخواهيم حق آقاي بهجت را ادا كنيم كه هيچ كس نميتواند ادا كند، بايد بگوييم آقاي بهجت عشق به حق بود، ذوب در ذات احديت بود. در اين حرمها واقعاً تماشا داشت زيارت آيت الله العظمي آقاي بهجت! چند ماهي بود كه در اثر كهولت سن در حرم حضور نداشت؛ اما حسرت زيارت را داشت. كنار قبرش رفتيم و خاك قبر را بوييديم. به فاطمه معصومه عرض كرديم كه امشب مهمان داري بيبي جان! آقاي بهجت رسيد، رفت پيش پيغمبر، رفت پيش خدا. پيش خدا بود، از پيش خدا آمده بود، با خدا زندگي كرد، من الله، الي الله، في الله، بالله بود. يك وقتي در محضر ايشان بوديم، فرمودند: «مِنْ حَرَمٍ إلي حَرَمٍ». تمام زندگي او مسير مِنْ حرمٍ إلي حرم بود. هيچ وقت از حريم و حرم خارج نشد. بيبيِ ما جبران ميكند و از آيت الله بهجت خوب پذيرايي خواهد كرد. حديثي كه در ابتدا از امام صادق عليه السلام نقل كرديم، ميگويد: خشيت، ثمرة علم است. «والعِلْم قَلْبُ الايمان؛ علم، قلب ايمان است». و «فَمن حُرم الخشي فليس بعالم». كسي خشيت نداشته باشد، ولو علامه و صاحب رساله باشد، عالم نيست؛ اگرچه مو را بشكافد، در متشابهات علم خيلي مدقق و محقق باشد، امام صادق عليه السلام او را عالم نميداند. ميفرمايد: «اذا اردت العلم فاطلب حقيقة العبوديه في قلبك».
اين مجلس، مجلس كسي است كه انسان باور نميكند كه امام زمان عليه السلام ما در تشييع او نباشد. آقاي بهجت كسي است كه ميگويد امام زمان عليه السلام را ديدم، به قيافة يك كامل مرد ديدم، ولي وقتي جلو آمد، او را به سن واقعياش ديدم. آقا دل برد؛ اما دل، براي خودش نبود، دلي نداشت كه ببرد