آثار طبيعت و مزاج
نويسنده: حجت الاسلام محمد سلطاني
صفحه 12 و 13 نسخه چاپي
¨باب اول: طبيعت
¨ضرورت بحث از طبيعت
يكي از امور بدني بسيار مؤثر در اخلاق و رفتار انسان كه در كتب طب و طبيعيات مطرح شده، «طبيعت» است. طبيعت و طباع بدن از مبادي كليدي مؤثر در بدن انسان و نفس انسان است. طبيعت بدن و نفس بر يكديگر تأثير ميگذارند. هم نفس مؤثر در طبيعت است و با استخدام طبيعت امور بدني را تدبير ميكند و هم طبيعت مؤثر در نفس است و اقتضائات خود را به نفس تحميل ميكند كه در اصطلاح اهل سلوك از آن تعبير ميشود به حكومت نفس بر طبع و حكومت طبع بر نفس. هواهاي نفساني در انسان منشأهايي دارد كه از جملة آنها طبيعت است. طبيعت هر شخصي با شاكلة تكويني خود اقتضائات خاصي دارد كه اگر حاكم بر نفس باشد، به عنوان هوا و تمايلات نفساني آنها را بروز ميدهد و مبارزه با هواي نفس از اين منظر يعني حاكم كردن نفس انساني كه همان عقل است، بر طبيعت و اقتضائات آن. «الهي... و عقلي مغلوب و هوائي غالب». به سبب اعتدال طبيعت با اجتماع شرايط ديگر، اخلاق و رفتار معتدل خواهد شد؛ چنانكه امور بدني انسان هم معتدل خواهد شد، و از طرفي با عدم اعتدال آن، اخلاق و رفتار غير معتدل ميشود؛ همانگونه كه امور بدني انسان نيز مثل هضم و جذب و دفع اعتدالش را از دست ميدهد.
بنابراين براي تهذيب اخلاق، بايد طبيعت و طباع بدن معتدل شود تا مانع تكامل نفس نشود؛ چنانكه براي صحت كامل بدن هم بايد طبيعت معتدل شود. شيخبهايي روايتي را از اميرمؤمنان علي عليه السلام چنين نقل فرموده است: «من اعتدلت طباعه صفي مزاجه و من صفي مزاجه قوي اثر النفس فيه و من قوي اثر النفس فيه سما الي ما يرتقيه و من سما الي ما يرتقيه تخلق باخلاق النّفسانيّه و من تخلق باخلاق النفسانيه صار موجوداً بما هو انسان دون موجوداً بما هو حيوان و دخل في الباب الملكي»؛ يعني كسي كه طباع او معتدل باشد، مزاجش صفا دارد و از كدورت و ثقل و انحراف در اقتضائات دور است و چنين مزاجي حاكم بر نفس نيست و اقتضائات غيرمعتدلي ندارد تا به نفس تحميل كند و نفس براي اصلاح اين اقتضائات غير معتدل، مجبور باشد از عالم قدس منصرف شود و به اصلاح امور غير معتدل بدن بپردازد، بلكه نفس حاكم بر اين مزاج است و تأثيرش در مزاج قويتر از تأثير مزاج است در نفس، و بدن را به سوي خود ميكشد و بدن را نيز همسنخ خود ميكند و آثار ملكوتي را در بدن ظاهر ميكند.
بنابراين چنين شخصي داراي چيزي است كه او را ارتقا ميدهد و رفعت و ارتقاي انسان اگر به دنبال نفس ناطقة قدسي انسان باشد، باعث تخلق انسان به اخلاق قدسي نفس انساني ميشود و نتيجة اين ارتقا، انسان شدن و دور شدن شخص از حيوانيت و داخل شدن او به ملكوت است. طباع در اين روايت همين طبيعت است و تعبير به طباع هم بعداً روشن خواهد شد كه به چه لحاظ است. در اين روايت شريف، سبب و طريق اعتدال اخلاق و تكامل نفس، اعتدال طباع و طبيعت دانسته شده است. روايات زياد ديگري هم در اين بحث وارد شده كه هر كدام به بحث از زواياي مختلف طبيعت پرداختهاند. از همين جاست كه معلوم ميشود كه طبيعت از اموري است كه دخل در شاكلة انسان دارد و آية شريفه هم ميفرمايد: «كُلّ يَعْمَلُ علي شاكِلَته؛ رفتار هر كسي از شاكلة او نشئت ميگيرد». امور مؤثر در شاكله متعدد است؛ از جملة آنها طبيعت بدني انسان است كه با تعديل آن، قدم مؤثري در اصلاح شاكلة انساني برداشته ميشود.
اينها همه از يك طرف. اما از طرف ديگر، طبيعت در امور بدني و افعال صادر از بدن و واقع در بدن، اولين مبدأ است؛ به طوري كه امور هفتگانهاي در بدن هست كه قوام بدن به آنهاست و آن امور عبارتاند از: اركان، مزاج، اخلاط، ارواح، اعضا، قوا و افعال، و با اينكه اينها غير از طبيعتاند، آنها را امور طبيعيه مينامند؛ چون كه اين امور يا صادر از طبيعتاند يا طبيعت به نحوي در آنها دخل و تصرف دارد. بعضي فرمودهاند كه برخي از اين امور به منزلة مادهاند براي طبيعت و بعضي به منزلة صورتاند براي طبيعت، با اينكه اين امور ماده و صورتاند براي بدن انسان، نه طبيعت بدن انسان، و اين نيست مگر به خاطر شدت تأثير طبيعت در اين امور هفتگانه.
به همين خاطر بررسي اين بحث اهميت ويژهاي دارد. در اين بررسي بايد روشن گردد كه طبيعت چيست؟ اعتدال آن چگونه باعث اعتدال اخلاق ميشود؟ تعديل طباع چگونه است؟ طبيعت چه ارتباطي با بدن، چه ارتباطي با نفس، چه ارتباطي با محيط اطراف، و چه ارتباطي با كواكب دارد؟ آيا تغيير طبيعت، ممكن است؟ اينها سؤالاتي است كه به ذهن ميرسد و همه ضرورت يك بحث فني را ميرساند و ما به حول و قوة الهي به بررسي كلمات اصحاب طب و طبيعيات در اين باره خواهيم پرداخت و سعي ميكنيم هر بحثي را به بعضي از روايات اين باب مزين و متبرك كنيم، انشاءالله.