شاخصههاي عملي عرفان اسلامي
اول. تزكيه نفس و طهارت درون: قرآن كريم، راه رستگاري و صراط فلاح و فوز انسان را در مسير شدن و تزكيه نفس معرفي ميكند: «و نفس ما سوّيها، فالمهما فجورها و تقويها، قد افلح من زكيها، و قد خاب من دسّيها؛ و به جان آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است، كه هر كس خود را پاك كرده رستگار شده، و آنكه خود را با گناه آلوده ساخته محروم گشته!»[1] و تزكيه نفس، از سلوك اخلاقي تا سلوك عرفاني، و همه مراتب اكتساب فضايل و مراحل مقامات معنوي و فتوحات غيبي را شامل ميشود. سالك نميتواند بدون طيّ سلوك اخلاقي و آراستگي به فضايل و پيراستگي از رذايل، قدم در وادي سلوك عرفاني بگذارد كه گفتهاند: «طفره، محال است». به تعبير علامه جعفريرحمهالله ، «بدون تخلّق به اخلاق فاضله كه مقدمه اخلاق الله است و جهش پيش از گرديدن اخلاقي به گرديدن عرفاني، بلوغ زودرس و نابهنگام است كه رهاوردش، سقوط و هبوط است، نه عروج و صعود».[2]
پس بايسته است تزكيه نفس با تزكيه عقل و تصفيه نفس در عرفان قرآني توأم شوند كه معنويتِ اخلاقي و عقلانيت و فدا و فنا شدن، لوازم ذاتي و جداناپذير عرفان عملي هستند.
سلوك الي الله، سرمايه و زاد و توشه ميطلبد كه تنها با تزكيه و تقواي نفس، حاصل شدني است. تزكيه نفس، تعالي وجود و توسعه پايدار در هستي انسان ايجاد ميكند و صيرورت انسان به سوي خداست و به «اليه المصير»[3] و «ألا إلي الله تصير الامور»[4] معناي دقيق و عميق ميبخشد. در روايتي آمده است پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هنگام قرائت آيه «قد افلح من زكيها» توقف كردند و فرمودند: «خدايا! به نفس من تقوايش را عطا كن»[5] كه تزكيه و توحيد، به هم گره خوردهاند. اميرمؤمنان عليعليهالسلام چه زيبا فرمودند:
«طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات».[6] لذا مؤلفه اوليه و دائمي سلوك عرفاني، تزكيه نفس است.
دوم. سير دروني و باطني: از ديدگاه قرآن، صائر الي الله و سالك الي الله بر اساس آيه «يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم لايضركّم من ضل اذا اهتديتم...»[7] از درون و خود حقيقي به سوي خدا سير ميكند و نفس و جان سالك، سرّ و بستر حركت است و سلوك اليه در جان سالك قابل شهود است، به شرط آنكه سالك، بيداردل و بينادل باشد كه فرمود: «واعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه».[8] يكي از آموزههاي «عليكم انفسكم»، خودآگاهي، خوديابي و حركت از خود به سوي خداست. لذا به سه اصل محوري محتاج است:
محور اول: معرفت نفس (خودشناسي، خودآگاهي)؛
محور دوم: مراقبت نفس (خودباني، خودنگهداري)؛
محور سوم: محاسبت نفس (خود نقدي، نظارت دائمي بر نفس)، همه اين حقايق و معارف رفيع، از آيه «يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدّمت لغدٍ واتقوا الله ان الله خبيرٌ بما تعلمون» [9] قابل درك و استخراج است.
پس درك و درد خود داشتن، اگر در صراط الهي باشد، همان درك و درد خداست و بايسته و شايسته است انسان با درك همهجانبه خويشتن و فطرت توحيدي، از خودهاي پنداري و وهمي رها شود و به خود رحماني و ملكوتياش راه يابد و وصل به اصل خويش و بازگشت به خويشتن را سر لوحه سير و سلوك الي الله قرار دهد.
سوم. عبوديت الهي: در عرفان قرآن، رسيدن به مقام «عبد» يا «عبدالله شدن» اصالت دارد، نه كشف و كرامات و خوارق عادات يا بازارگرمي و مريد سازي و نه حتّي براي رهيدن از جهنّم و رسيدن به بهشت؛ بلكه بايد از سر عبوديت و عشق به سير و سلوك بپردازد كه بزرگترين عارفان الهي، موصوف به بهترين صفتاند كه همان «عبوديت»، است: «سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من السمجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله»[10] يا «فأوحي إلي عبده ما أوحي»[11] يا شهادت به عبوديت و سپس رسالت خاتم انبياي الهي: «و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» و اينكه اميرالمؤمنينعليهالسلام در دعاي كميل ميفرمايد: «الهي انا عبدك الضعيف الذليل». اين همه دلالت بر اين دارند كه سالك، بايد عبدالله و عندالله شود پس ميتوان گفت گفتمان حاكم و مسلّط بر سير و سلوك الي الله «عبوديت» است؛ عبوديتي كه از رهگذر آگاهي، آزادي، انتخابگري، عبادت و عمل صالح ميشود. به تعبير مرحوم علامه جعفري : «اساسيترين شرط وصول و برتري نمايد. آفت مهلك حركت عرفاني همين است و بس».[12] چنانكه ابن سينا نيز نيك تفطّن به اين معنا داشته و حتي عرفان براي عرفان خواستن را نوعي شرك و دوگانهپرستي شمرده است: «من اثر العرفان للعرفان فقد قال *** و وجد العرفان كانّه لايجده بل يجلا المعروف به فقد خاص لُجّة الوصول»؛[13] چرا كه عارف، بايد از عرفان خويش نيز عبور كند و عرفان و عارفي نماند؛ بلكه هر چه ميماند، «معروف» باشد و بس.
اگر عبوديت در عرفان اصالت يافت، بركات و ثمراتي دارد كه عبارتاند از:
1. علم لدني و معرفت افاضي: «فوجدا عبداً من عبادنا و آتيناه رحمة من عندنا و علّمناه من لدّنا علماً». [14]
2. قرار گرفتن در بهشت ديدار دوست: «فادخلني في عبادي و ادخلني جنتي».[15]
3. رهايي از وساوس شيطاني و تلبيسات ابليسي: «… الّا عبادك منهم المخلصين». [16]
4. سير و عروج به عوالم برتر: «سبحان الذي اسري بعبده ليلاً…»[17]
5. يقينزايي و يقينيابي: «واعبد ربك حتّي ياتيك اليقين».[18]
6. ربوبيت و خداوندگاري يا ولايت الهي: «العبودية جوهره كنهها الربوبيه». [19]
به تعبير آيت الله جوادي آملي: «عبادت سه ركن دارد: معبود، عابد و عمل عبادي. ركن اصيل از اين اركان سهگانه، «معبود» است. عابد، اگر هم خود را ديد و هم عبادت و هم معبود را، گرفتار «تثليث» است و از توحيد ناب كه مقام فناي محض است، بهرهاي نبرده. و اگر عبادت و معبود را ديد و خود را نديد، گرفتار «ثنويت» و دوگرايي است و به مرحله فنا نايل نيامده است، و در هر صورت، موحّد ناب وفايي نيست؛ ولي اگر خود و عبادت خود را نديد و تنها معبود را مشاهده كرد، فاني و موحد ناب ا ست».[20]
البته معرفت و محبت سالك به خدا و معبود و محبوب، نقش محوري در رسيدن به مقام عبوديت دارد، تا توحيد عبودي و عبوديت را فرا چنگ آورد. بنابراين چنانكه قرآن فرمود: «ذلكم الله ربكم لا اله الا هو خالق كل شيء فاعبدوه و هو علي كل شيء وكيل»،[21] عبوديت محور سير و سلوك است تا به كرامت و عزّت و حريّت نفس رسيم و روح عبوديت را كه «شهود معبود» است، تجربه كنيم.
چهارم. ياد خدا: «رجال لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر الله»[22] ياد خدا، حقيقت سلوك الي الله است. حتي نماز كه نور چشم پيامبرصلياللهعليهوآله و نشانه اسلام و ستون دين است، اصالتِ آن در ياد خداست: «اقم الصلوة لذكري».[23] ذكر همان ياد قلبي و وجودي است. ذكرهاي لفظي نيز يا بايد مقدمه ذكر قلبي باشد يا نشانه و تجلّي آن قرار گيرد. ذكر خدا، توسعه در تعبير و تفسير از حيث معنايي - مفهومي و توسعه در قلمرو و گستره از حيث عين و مصداقي دارد. بنابر احاديث و روايات، براي ذكر خدا، حدّي هم وجود ندارد. امام صادقعليهالسلام فرمودند: «ما من شيء إلّا و له حدّ ينتهي اليه إلّا الذكر فليس له حدّ ينتهي إليه...».[24]
علامه طباطباييرحمهالله در تفسير آيه مطلع بحث ميفرمايد:
«چون «رجال لاتلهيهم تجارة ...» مقابل «و اقام الصلوة و ايتاء الزكّوه» قرار گرفته - در حالي كه نماز، از مصاديق ذكر خدا محسوب ميشود - بيانگر اين نكته است كه ذكر الله، قلبي است كه مقابل فراموشي و غفلت از ياد خداست و مراد از آن، ذكر علمي و مراد از نماز و زكات، ذكر عملي است».[25]
و اما آيه اي كه از ياد خدا در همه احوال و شرايط سخن ميگويد و گوياي منطق منحصر به فرد قرآن در برابر خيلي از عرفانهاست،[26] نكاتي را دربردارد:
1. عرفان اسلامي و قرآني، فراجنسيتي و فراطبقاتي است. كلمة «رجال» مقابل زنها نيست؛ بلكه الغاي خصوصيت شده است. علاوه بر اين كه عنايت به مردان خدا و اولياي الهي دارد.[27] پس عرفان مبتني بر «ياد خدا» مرد و زن نميشناسد و راهش به روي همگان باز است؛ چنانكه فرمود: «من عمل صالحاً من ذكر او انثي فهو مؤمن فلنحييّنه حياة طيّبه...».[28]
2. مردان خدا و اولياي الله، به گونهاي شخصيتشان را در سير و سلوك شكل دادهاند كه هيچ چيز، مانع آنها از ياد خدا نميشود و نسيان و غفلت از ياد خدا هرگز به سراغ آنها نميآيد؛ بلكه در حضور دائمي و مراقبت تامّ، به سر ميبرند.
3. مردان الهي و عارفان قرآني، مردان انزوا و عزلت و سالك درونگراي محض نيستند؛ بلكه سلوك و سياست، عرفان و عقلانيت و عدالت، ذكر و فكر، تعقل و تعبّد، سير الي الله در دل تجارت و بازرگاني، ياد خدا در مزرعه، مغازه، منزل، حوزه و دانشگاه و همة زمانها و زمينها را از ياد نميبرند: «يا ايها الذين امنوا إذا لقيتم فئةً فاثبتوا و اذكروا الله كثيراً لعلكم تفلحون»[29] كه واو در عبارت «واذكروا الله» عطف است، نه استيناف، تا نشان دهد جهاد و ياد خدا، جمعشدني هستند. علاوه اينكه جهاد هم اگر براي خدا باشد، مصداق ياد خدا است؛ چنانكه نماز، اگر براي خدا باشد، ياد خدا است كه اينها ذكر عملياند؛ مانند همه دستورات الهي در حوزه وجوب و حرمت يا بايدها و نبايدهاي شرعي؛ زيرا ترك حرام، ياد خدا است و انجام واجب نيز ياد خداست يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً و سبحّوه بكرة و اصيلاً[30] ميفهماند كه ياد خدا، قيد زمان و مكان، كار و كسب، صنف و طبقه و... ندارد. اين، از منطق بسيار قوي و غنّي عرفان قرآني است.
پنجم. شريعتگرايي: عرفان قرآني، بر اساس شريعت حقه محمديهصلياللهعليهوآله از حدوث تا بقا شكل ميگيرد. در هيچ مرحلهاي، احكام الهي و دستورالعملهاي شرعي براي سالك تعطيل نميشود. سقوط تكليف در عرفانِ وحياني، معنا و مبناي ديني و عقلاني ندارد. به تعبير علامه طباطباييرحمهالله : «ان حظ كل امريٌ من الكمال بمقدار متابعة الشرع». [31] پس خط قرمز عرفان قرآني، شرع است. البته شريعت، داراي «آداب، اسرار، ظاهر و باطن است و براي همه مراتب سلوكي و مراحل عرفاني دستورالعمل دارد و در هيچ مرحلهاي سالك را معطل نميگذارد و به حيرت دچار نميكند. ناگفته نماند كه سالك، يا بايد مجتهد و اسلامشناس باشد يا تحت تعليم و تربيت عرفاني عالمي خبير و بصير قرار گيرد، تا دچار خبط و خطا و انحراف نشود و به نام شهود، از شريعت باز نماند. به تعبير حضرت عليعليهالسلام: «الشريعة رياضة النفس».[32] عمل به شريعت محمديصلياللهعليهوآله كشتن نفس و ميراندن تدريجي مشتهيات نفساني و رسيدن به مرگ اختياري و مقام فناي في الله است. شريعت، همه شبانهروز سالك را پر ميكند و رياضت تدريجي، مداوم و مستمر و ثمربخش و نتيجهدهنده است. به تعبير مرحوم آيت الله شاهآبادي استاد عرفان حضرت امام خمينيرحمهالله: «طريق وصول به حقيقت، شريعت است»[33] و به تعبير خود امام خمينيرحمهالله: «نماز سالك تا در مقام سير و سلوك است و قبل از وصول، براق عروج و رفرف وصول است و پس از وصول، نمازش نقشه تجليّات و صورت مشاهدات جمال محبوب است».[34] به تعبير علامه جوادي آملي حتي در آية: «واعبد ربك حتي ياتيك اليقين»[35] تغديه است، نه تحديد؛ يعني فايده عبادت، يقين است، نه حد آن، و عبادت، هرگز از انسان ساقط نميشود...[36]
ششم. ولايتگرايي: عرفان قرآني، فقط با محوريت انسان كامل معصوم در حوزه نبوت و امامت تحققپذيراست. محبت و ولايت آنها به اين معنا است كه هم عرفان و عشق به آن ذوات نوري و هم اطاعت و تبعيت از آنها، ضامن سير و سلوك به سوي خدا خواهند بود؛ چه اينكه صراط مستقيم عيني و كلمه تامة الهي و وجه الله حقيقي آنها هستند كه مظاهر اسماي جمال و جلال حق به شمار ميروند و... عرفان ولايي، عرفان صائب، صادق و صالح است و لاغير، و ويژگيها و رهاوردهايي سلوكي به دنبال دارد كه برخي از آنها عبارتاند از:
1. حيات حقيقي و پايدار: «يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لمّا يحييكم». [37]
2. محبوب خدا شدن: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله...». [38]
3. اطاعتپذيري از خداوند: «يا ايها الذين امنوا اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم». [39]
4. سلوك در صراط مستقيم الهي. امام سجادعليهالسلام فرمود: «نحن ابواب الله و نحن صراط المستقيم».[40]
5. عرفان و عبوديت الهي: «بنا عرف الله و بنا عبد الله اولانا ما عرف الله». [41]
و...
هفتم. زندگيسازي: عرفان قرآن، ضد زندگي نيست؛ بلكه در متن زندگي حضور دارد و در چالشها و درگيريهاي روزمره زندگي، مايه آرامش دل و ضامن حلّيّت و طيّب بودن آن خواهد شد؛ عرفاني است كه در عين حال كه در آن، زهد و عبادت و ياد خدا و راز و نياز موج ميزند، با امرار معاش، رابطههاي انساني و پيوند اجتماعي منافات ندارد؛ بلكه داراي روابط چهارگانه كلي و كلان يعني: رابطة انسان با خدا، رابطة انسان با خود، رابطة انسان با جامعه و رابطة انسان با جهان است. عرفان، زندگي انسان را وارد مرحله الهي، توحيدي و معنوي ميكند و انسان، همه چيز را در زندگياش از خدا دانسته، به شكر نعمت، عمل صالح، انفاق، انجام واجبات مالي و مادي با شرايطش، ترك حرام در زندگي - اعم از حرامهاي اخلاقي، شرعي و شأني - قرار ميدهد. بهترين نوع زندگي، از آنِ عارفان است، زيرا هيچ دلبستگي به دنيا و وابستگي به اعتبارات دنيايي ندارند و هميشه آماده عبور از دنيا هستند. از مواهب الهي نيز براي بندگي خدا و تحصيل رضاي الهي بهره ميجويند. بنابراين عرفان، نه تنها غفلت از زندگي، داشتن خانواده، بودن در جامعه، تلاش مادي و معنوي نيست، بلكه از متن زندگي غفلتزدايي ميكند و امور دنيايي را از حجاب شدن در مسير زندگي الهي باز ميدارد؛ چنانكه پيامبر اكرمصلياللهعليهوآله، امامان هدايت و نور و تربيت يافتگان آنها، بهترين زندگي و حيات طيّبه را داشتند. روح حاكم بر چنين زندگياي، ياد خدا و آرامش و طمأنينه نفس و رهايي از هر تعلق و تعيّن است.
در عرفان قرآني يا عرفاني كه قرآن، فراروي انسان قرار ميدهد، مؤلفههاي ديگري چون: عقلانيت و خردورزي، عدالتخواهي و عدالتگستري، اعتدال و ميانهروي، ايمانگرايي و عمل صالح، خلوصورزي، مهرورزي و شفقت بر خلق خدا، درونگرايي و برونگرايي و از همه مهمتر، وظيفهشناسي و وظيفهگرايي نيز وجود دارد. براي هر كدام از اين مؤلفهها، آيات قرآني، احاديث، نشانههايي از سيره عملي معصومانعليهمالسلام وجود دارد[42]
از سوي ديگر، سير و سلوك قرآني، شرايط و آدابي دارد كه برخي از آنها عبارتاند از: داشتن انگيزه الهي و اراده جدّي، بصيرت ديني و تفقّه اسلامي، روحيه شكر و شكيبايي، شرح صدر، قدرت بر تداوم و تمرين، تسلّط بر نفس و توجّه به عالم معنا و غيب، مراقبت نفس هميشگي، داشتن پير راه و مربّي كامل، دوستان سلوكي و معناگرا، طهارت روح و خيال، اهل تفكر و تعقل بودن.
همچنين عارفان قرآني، طبق مطالب پيشگفته، ويژگيهايي دارند كه خلاصه آن، چنين است:
- تنها براي خدا و تحصيل رضاي حق، گام برميدارند و عمل ميكنند.
- دنياگريز و زاهدند؛ يعني هيچ رغبت، وابستگي و تعلّقي به دنيا و امور دنيايي ندارند.
- همواره به فكر انجام رسالتشان هستند و تنها از انجام وظيفة خدايي خود شاد هستند.
- با مردم، مهربان و دلسوزهستند؛ آنها يعني مردمگرايي در اوج قرار دارد و روحيه خداگرايي محض دارند.
- گناه گريزند (اعم از گناهان شرعي، عرفي، اخلاقي و عرفاني)
- در اوج قدرت، اهل گذشت و بخشش، انفاق و ايثار و فرونشاندن خشم و غضباند و فقط براي خدا و اقامه حدود الهي غضب ميكنند و مهر و قهر آنان نيز رنگ و رايحة رحماني دارد.
- در امور عبادي و خير، اهل سرعت و سبقت هستند.
- بر زمان، مديريت دارند و با دنيا، رابطه استخدامي و تسخيري دارند. همه چيز را وسيله تقرب و كمال خويش قرار ميدهند.
- ديده بينا، بصير و عبرتآموز دارند.
- سخن و سكوتشان و جنگ و صلح آنها، براي خدا و در راه دينداري و عدالتورزي است.
- اهل تدبر و توكل و خشيت الهي و توسل هستند.
- رابطه آنها با انسانهاي كامل كه خلفاي الهي و حجج خداوندند، هرگز قطع نميشود؛ نه رابطه عقلي نه رابطه عاطفي و رابطه عرفاني و سلوكي آنها و بلكه هماره شاگرد قرآن و اهل بيتعليهمالسلام هستند و شدن و گرديدنهاي آنها بر چنين مدار و محوري قرار گرفته است. پس عرفان اسلامي، اصالت قرآني و ريشه در آموزههاي اهل بيتعليهمالسلام دارد.
*************************************
پينوشتها
---------------
[1]. سوره شمس: 7 - 10.
[2] . ر.ك: ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج14، چ5، 1381 ش، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، ص59.
[3]. سوره مائده: 18؛ سوره شوري: 15؛ سوره تغابن: 3.
[4]. سوره شوري: 53.
[5]. ميزان الحكمه، ج5، ص2198، ح7614.
[6].
[7]. سوره مائده: 105.
[8]. سوره انفال: 64.
[9]. سوره حصر: 18.
[10]. سوره اسراء: 1.
[11]. سوره نجم: 10.
[12]. عرفان اسلامي، ص58، ششم، تنظيم نشر و آثار علامه جعفري.
[13]. الاشارات و التبيهات، ج3، نمط نهم، تنبيه چهارم.
[14]. سوره كهف: 65.
[15]. سوره فجر: 29 - 30.
[16]. سوره قصص: 83.
[17]. سوره اسراء: 1.
[18]. سوره حجر: 99.
[19]. مصباح الشريعه، ص7.
[20]. تفسير تسنيم، ج1، چ دوم، 1379ش، اسراء، قم، ص424.
[21]. انعام: 102.
[22]. سوره نور: 37.
[23]. سوره نحل: 97.
[24]. اصول كافي، في كتاب الدعاء، باب الذكر الله عزوجل كثيراً، ح1.
[25]. تفسير الميزان، ج15، ص177.
[26]. مجموعه آثار مرتضي مطهري، ج26، چ1، 1387، انتشارات صدرا، تهران، ص477.
[27] . همان، ص426.
[28]. سوره نحل: 97.
[29]. سوره انفال: 42.
[30]. سوره احزاب: 41.
[31]. رسالة الولايه، فصل چهارم.
[32]. شرح الغدير و الدرر،ج1، ص145.
[33]. اشارات المعارف، ص144.
[34]. سرّ الصلوة، ص10-11.
[35]. سوره حجر: 99.
[36]. تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج11، ص138.
[37]. سوره انفال: 2-4؛ ر.ك: تفسير الميزان، ج9، ص78.
[38]. سوره آل عمران: 31.
[39]. سوره نساء: 59.
[40]. تفسير نور الثقلين، ج1، ص22.
[41]. اصول كافي، ج1، ص144.
42. براي تحقيق و تدقيق بيشتر از باب نمونه ميتوان به آيات 1-10 سوره مؤمنون، 63-72 فرقان، 29 فتح، 118 توبه و.. خطبههاي 87، 210 و 213 نهج البلاغه مراجعه كرد