0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره سوم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

الف ) علايم ظاهرى:
سه شنبه 24 دی 1392  4:19 AM

الف ) علايم ظاهرى:
گاهي در شخص مضطرب، علايمي بروز مي‌کنند که هر کس او را ببيند، مي‌تواند پي ببرد که او دچار يک حالت رواني است. اين علايم عبارتند از:
ـ آشفتگي چهره و درهمي وضع موي سر و صورت و همچنين انقباض‌هاي خفيف در پلک‌ها، گشاد شدن مردمک چشم و…؛
ـ عرق کردن کف دست به گونه‌اي که ما در دست دادن به او احساس مي‌کنيم و همچنين رنگ پريدگى، سرخ شدن رنگ پوست که اين به خاطر تحريک زياد اعصاب است؛
ـ لرز، سراسيمگى، دردهاي عضلانى؛
ـ دشوار بودن سخن گفتن؛3
ـ نيمه باز بودن و خشکي دهان؛4
ـ اختلال‌هاي خواب: بي‌خوابي و بيداري طولاني يکي ديگر از علايم ظاهري است؛
ـ عدم تعادل : در حالت اضطراب انسان کنترل خود را از دست مي‌دهد و رفتار غير منطقي و نامعقولي پيدا مي‌کند؛5

--------------------------------------

3. ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابيطالب از فضايل ابوالسعادات روايت کرده که حسن بن علي ـ عليه السلام ـ هفت ساله بودند که درمجلس رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ حضور مي‌يافت و آنچه به رسول‌خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وحي مي‌شد مي‌شنيد و آن را حفظ مي‌کرد و نزد مادرش فاطمه ـ سلام‌الله عليها ـ مي‌آمد و آنچه را حفظ کرده بود براي مادر باز مي‌گفت و هنگامي که علي ـ عليه السلام ـ به نزد فاطمه ـ سلام‌الله عليها ـ مي‌آمد آن علوم را از فاطمه مي‌شنيد و چون از آن بانوي بزرگوار مي‌پرسيد: از کجا اين علوم را فرا گرفته‌‌اى؟ پاسخ مي‌داد که از فرزندت حسن! به دنبال اين ماجرا روزي علي ـ عليه السلام ـ در خانه پنهان شد و حسن که قسمتي از وحي را شنيده بود به خانه آمد و همين که خواست آنچه را که شنيده بود مانند روزهاي ديگر به مادر خود بازگويد، دچار لُکنت زبان شد، و نتوانست آنچه را شنيده بود بيان کند. فاطمه ( سلام الله عليها) درشگفت شد، و علّت را از او پرسيد؟ و کودک در جواب گفت: « لَا تَعْجَبِينَ يَا أُمَّاهْ فَإِنَّ کَبِيراً يَسْمَعُنِي فَاسْتِمَاعُهُ قَدْ أَوْقَفَنِي ». ( اي مادر تعجب مکن که بزرگى] اکنون[ به سخن من گوش مي‌دهد، و همان گوش دادن اوست که مرا از گفتار بازداشته!)ابن شهر آشوب دنبالة حديث را اين گونه نقل کرده که گويد: « فَخَرَجَ عَلِيٌّ ع فَقَبَّلَهُ » يعني در اين وقت علي ـ عليه السلام ـ از مخفي‌گاه بيرون آمد و حسن را بوسيد. و در روايت ديگري است که در پاسخ مادر اين گونه گفت: « يَا أُمَّاهْ قَلَّ بَيَانِي وَ کَلَّ لِسَانِي لَعَلَّ سَيِّداً يَرْعَانِي» ( مادر جان! بيانم کوتاه شده، و زبانم از گفتار بازمانده، شايد بزرگي مرا تحت نظر گرفته! ) بحار الانوار، ج 43،

4. اختلالات، ص53 .
5. شخصيت عصبي زمانةما، ص 55 - 34 .

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها