0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره سوم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

6. خطر از دست دادن يافته‌ها
دوشنبه 23 دی 1392  6:41 AM

6. خطر از دست دادن يافته‌ها
کسي که عمل نمي‌کند، علاوه بر اين که از به دست آوردن علم محروم مي‌شود، با يک خطر سهمگين نيز مواجه است که از دست دادن يافته‌ها است. همان طور که با عمل به يقينيات امور مشتبه يقيني مي‌شود عمل نکردن به يقيني‌ها امور يقيني مشتبه مي‌گردد. آن کس که به حقيقتي دست يافته است، بايد با عمل خود، شکرگزار اين نعمت باشد وگرنه آن را از دست خواهد داد. آنکس که عمل نمي‌کند، در وجود خود، ابهام و ظلمت مي‌آفريند؛ يعني پس از اين که به صحت،‌ حقانيت يا فايدة کاري يقين يافت، دوباره در آن ترديد مي‌کند.
اين فرايند را مي‌توان اين گونه بيان کرد: کسي که مي‌داند و خلاف دانسته خود عمل مي‌کند از دلخواه خود پيروي کرده است. او در حقيقت نتوانسته است از هواي نفس خود دست بردارد و «خوب» را بر «خوش» ترجيح دهد. اين ضعف و ناتواني در مخالفت با خواهش نفس، بسيار ناموجّه و در نظر شخص، بي‌درنگ محکوم است. انسان، براي نجات از اين محکوميت، به توجيه حرکت خود مي‌پردازد و با فلسفه بافي و استدلال‌تراشى، در حق جلوه‌دادن تصميم خود و نجات از عذاب وجدان مي‌کوشد. همين تلاش نامبارک، آرام آرام چهرة حقيقت را غبارآلود کرده و ترديد مي‌آفريند. در اين موقعيت، شخص، بافته‌هاي خود را باور و يافته‌هاي خود را از دست داده و از مسير هدايت گمراه شده است.
)وَ لاتَتّبِعِ الهَوي فَيُضِلَّکَ عَن سَبيلِ الله( ؛29
از خواستة دل پيروي مکن که تو را از راه خدا گمراه مي‌کند.
اميرالمؤمنين عليه السلام:
من اتبع هواه اعماه و أصمه و أذله و أضله ؛30
هر کس از دلخواه خود متابعت نمايد، ]اين متابعت يا هواي نفس[ او را کور و خوار و گمراه مي‌کند.
آفة العقل الهوي31
آفت عقل، هواي نفس است.
بر پايه روايات، پيروي از خواهش‌هاي نفس و عمل نکردن به حق، ابزار ادراکي و قدرت تشخيص آدمي را از کار مي‌اندازد. همين هشدار - گويا و صريح - در نهج البلاغه چنين آمده است.
لاتجعلوا علمکم جهلاً و يقينکم شکّا، اذا علمتم فاعملوا، و إذا تيقنتم فأقدموا32
علم خود را به جهل، و يقين خود را به شک تبديل نکنيد. هر گاه دانستىد، عمل کنىد و هر گاه يقين کرديد، اقدام نماييد.
دانستن و عمل نکردن، گونه‌اي از نفاق است که به از دست دادن باور مي‌انجامد. با از دست دادن باور و فراهم آمدن ترديد، استحکام و اطمينان زندگي از بين مي‌رود و انسان در صحنه‌اي سراسر حيرت و ظلمت قرار مي‌گيرد.
ذهب الله بنورهم و ترکهم في ظلمات لايبصرون33
خداوند، نور منافقان را مي‌زدايد و آن‌ها را در تاريکي‌ها چنان رها مي‌کند که هيچ نمي‌بينند.
يخرجونهم من النور الي الظمات34
]خدا[ آنان را از نور، به سوي تاريکي‌ها بيرون مي‌برد.
يادآورى: توجّه فراوان به مجهولات و بزرگ‌نمايي گزاره‌هاي متزلزل، اغلب برخاسته از کوتاهي و ناتواني در انجام وظايف مسلّم و مسؤوليت‌هاي قطعي است. کسي که به وظايف خود پايبند نيست، براي توجيه سستي و کوتاهي خود به دنبال بهانه مي‌گردد، و چه بهانه‌اي بهتر از «نمي‌دانم» ؟ با اين بهانه، تا مدتي مي‌توان در پيشگاه خود و جامعه سرافراز باشد. سيد شهداي انقلاب اسلامى، آيت اللهبهشتي مي نويسد:
تمايل به بي‌بندوبار زيستن، زمينة قبول هر مطلب جدي را - هر قدر هم روشن و مستدل باشد - در ما ضعيف کرده يا از بين برده است. گويي دوست داريم همواره در حال شک باقي بمانيم، مبادا گرفتار وظيفه شويم.. اين بيماري واگير يعني رواج سفسطه و وسواس در يک جامعه، که نتيجة مستقيم آن، رواج شک‌هاي بي‌هدف و غير تحققي است، جامعه را با خطر بزرگي روبه‌رو مي‌کند؛ خطر بي‌مسلکى. در چنين جامعه‌اى، به زحمت مي‌توان چهارتا آدم هم فکر پيدا کرد. به محض اين که چهار نفر دور هم جمع شدند، آن قدر از اين طرف و آن طرف، در کارشان وسواس و سفسطه و شک‌هاي بي‌اساس نفوذ مي‌کند که قابل توصيف نيست. در اين چنين جامعه‌اي، ديگر نه وحدتي پيدا مي‌شود و نه مسلکي پا مي‌گيرد. وقتي جامعه‌اي بي‌مسلک شد، به راحتي و بدون مقاومت قابل توجه، بردة ديگران مي‌شود، به همين سبب، يکي از برنامه‌هاي مؤثر استعمارگران در سرزمين‌هاي استعمار زده، شک پراکني و مبارزه با ايمان به هر نوع مسلک سازنده و مؤثر است.35
پس استقبال از شکّ و سؤال پيش از پرداختن به آگاهي‌ها و باورها، اغلب براي رهايي از قيد تعهد و فرار از سختي مسؤوليت است. کسي که بناي انجام وظيفه و اداي تکليف دارد، از مسلّمات آغاز مي‌کند و در ميانة امواج سهمگين ترديد، به گزاره‌هاي يقيني چنگ مي‌زند.
انسان، هميشه مکلّف است، هر چند ميان انبوه مجهولات قرار گيرد و نمي‌تواند از دايرة مسؤوليت خارج شود، هر چند محدوديت‌هاي فراوان او را احاطه کند. اين امانت سنگين بر دوش او باقي است؛ زيرا خدا او را صاحب اختيار و اراده آفريده است.
آيت الله بهجت:
ما از عهدة تکليف خارج نمي‌شويم؛ بلکه بايد از عمل نتيجه بگيريم و محال است عمل ما بي‌نتيجه باشد و نتيجه، از غير عمل حاصل شود.36
«علم»، «توان» و «توجّه» سه شرط عمدة تکليف است. کسي که «نمي‌داند»، «نمي‌تواند» يا «توجه ندارد»، تکليف ندارد؛37 امّا خداوند ساختار وجودي انسان را چنان قرار داه است که بهانه‌ اي براي فرار از تکليف در دست نداشته باشد.
اکنون به بررسي شروط سه گانة تکليف مي‌پردازيم:

-----------------------------------------

 29 . سوره ص: 27.

30 . غرر الحکم، ح9168.
31 . غرر الحکم، ح3925.
32 . نهج البلاغه، ح274.
33 . سوره بقره: 17.
34 . سوره بقره: 257.
35 . ايدئولوژي اسلامى، ص13.
36 . به سوي محبوب، ص37.
37 . رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم: وُضِعَ عَن أُمَّتى... الخَطاءُ وَ النّسيانُ وَ ما لايَعلَمونَ وَ ما اضطُرّو إلَيهِ وَ ما استُکرِهوا عَلَيه؛[تکليف، در] اين موارد از امّت من برداشته شده است: اشتباه، فراموشى، آنچه ندانند، آنچه توانش را ندارند، آنچه بدان ناچارند، آنچه بدان مجبور شوند... (کافى، ج2،ص463).
در اين حديث، عنوان اوّل به شرطيت «توجه»، عنوان دوّم و سوّم به شرطيت «علم» و عناوين بعد، به شرطيت «توان» اشاره دارد.
«قدرت» عبارت است از امکان انجام و ترک. کسي که امکان انجام عملي را ندارد «عاجز» و نيز کسي که امکان ترک عملي را ندارد «مجبور و مضطر» است و داراي قدرت نيست.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها