ماده «خَلق» (بالفتح) به معناي صورت ظاهري است و «خُلق» (بالضم) به معناي صورت باطني است. صورت باطني انسان همچون صورت ظاهرياش داراي هيئت و ترکيبي زشت يا زيباست. راغب در مفردات هر دو را (خَلق و خُلق) در اصل يکي ميداند، لکن «خَلق» (بالفتح) را مخصوص شکلها و هيئتهايي ميداند که باچشم و بصر درک ميشوند و «خُلق» (بالضم) را به سجايا و قوايي که با بصيرت قابل درکاند.13
مجمعالبحرين «خُلق» (بالضم) را به سجيه و کيفيت نفساني که افعال از آن به آساني صادر ميشود، معنا کرده است.14
علماي اخلاق براي آن تعاريفي ذکر نمودهاند. ابن مسکويه چنين ميگويد:«خلق همان حالت نفساني است که انسان را به انجام کارهايي دعوت ميکند، بيآنکه نياز به تفکر و انديشه داشته باشد.»
پس سلسله صفاتي که در نفس و روح انسان ثابت و ريشهدار است و به صورت ملکه شده و به راحتي منشأ صدور اعمال خوب يا بد ميشود، اخلاق ناميده ميشود. گاهي اين افعال و اعمال شرعاً و عقلاً پسنديده است که به آن اخلاق نيکو و گاهي ناپسند است که به آن اخلاق بد ميگويند.15