0

اشعار فريدون مشيری

 
king007
king007
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 698
محل سکونت : فارس

پاسخ به:اشعار فريدون مشيری
جمعه 13 دی 1392  7:05 PM

با مرگ ماه روشنی از آفتاب رفت
چشمم و چراغ عالم هستی به خواب رفت
الهام مرد و کاخ بلند خیال ریخت
نور از حیات گم شد و شور از شراب رفت
این تابناک تاج
خدایان عشق بود
در تندباد حادثه همچون حباب رفت
این قوی نازپرور دریای شعر بود
در موج خیز علم به اعماق آب رفت
این مه که چون منیژه لب چاه مینشست
گریان به تازیانه افراسیاب رفت
بگذار عمر دهر سرآید که عمر ما
چون آفتاب آمد و چون ماهتاب رفت
ای دل بیا
سیاهی شب را نگاه کن
در اشک گرم زهره ببین یاد ماه کن

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها