فرمایشات رهبر در باره امربه معروف و نهی از منکر
یک شنبه 1 دی 1392 4:16 PM
پاسخی که می توان با رهنمود امام خامنه ای به نا امیدان به تاثیر گذاری امر به معروف داد
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم و الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم محمّد و على ءاله الأطیبین الأطهرین و صحبه المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین. قال اللَّه الحکیم فى کتابه: بسماللَّهالرّحمنالرّحیم الّذین یبلّغون رسالات اللَّه و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه و کفى باللَّه حسیبا(۱)
براى من، یکى از دیدارهاى شیرین و لذتبخش در سفرها، دیدار با علماى محترم و فضلاى گرامى که در سرتاسر کشور، در استانهاى مختلف مشغول خدمتند، و دیدار با طلاب جوان، نهالها و شکوفههاى نو در عرصهى تربیت دینى و تعلیم دینى است. امشب هم بحمداللَّه این جمع متراکم – برادران، خواهران، طلاب، فضلا و علماى محترم استان، از شیعه و سنى – حضور دارید، که براى من فرصت شیرین و مغتنم و همراه با حظوظ معنوى است. چند جمله عرایضى را عرض میکنم؛ لیکن قبل از اینکه مطالبم را عرض کنم، لازم میدانم یاد نیکى بکنم و تجلیل کنم از عالم بزرگوار و اخلاقى و زاهدى که عمرش را به دستور مرحوم آیةاللَّه بروجردى در این استان گذرانید و اجر زحمات خود را با شهادت دید؛ شهید بزرگوار محراب، مرحوم آیةاللَّه اشرفى، که شنیدم همین روزها سالگرد آن بزرگوار است. من توفیق پیدا کردم مکرر در منزلشان در کرمانشاه با ایشان ملاقات کنم؛ دو نفرى بنشینیم و گفتگو کنیم. در جلسات دیگر هم ایشان را دیده بودیم؛ در جلسهى ائمهى جمعهى استان در اسلامآباد، که مرحوم شهید صدوقى از یزد آمده بود و دیگران هم بودند. زیر بمباران، جلسهى ائمهى جمعهى استان را تشکیل دادند و ما هم شرکت کردیم. در جلسات متعدد، من این مرد بزرگوار را از نزدیک دیده بودم؛ حقاً و انصافاً مصداق یک عالمِ عامل بود. فقط زبان او تبلیغ نمیکرد؛ عمل او هم تبلیغ میکرد. تواضع او، زهد او، بىاعتنائى او به بسیارى از چیزهاى ظاهرى، از ویژگىهاى او بود؛ مرد بزرگى بود. خداى متعال هم به او اجر داد؛ در آخرِ یک عمر نسبتاً طولانى، خداى متعال مرگ ناگزیر را براى او به شهادت قرار داد. بارها عرض کردیم؛ شهادت مرگ تاجرانه است، مرگ پرسود است، این روغنِ ریخته را نذر امامزاده کردن است. بالاخره این روغن که خواهد ریخت؛ «کلّ نفس ذائقة الموت».(۲) اگر چنانچه انسان سعادت پیدا کند – پروردگارا ! ما هم مشتاق این سعادتیم – این حادثهى ناگزیر را به خدا بفروشد، سود سرشارى کرده است. «انّ اللَّه اشترى من المؤمنین انفسهم»؛(۳) خدا جان را میخرد، خدا مشترى است. این خیلى سعادت بزرگى است، و این مرد این سعادت را پیدا کرد. در این استان، رفیق قدیمىِ عزیز ما، مرحوم حاج آقا بهاءالدین محمدى عراقى هم جزو همین سعادتمندانى بود که به شهادت رسید. مرحوم آقاى حاج آقا بهاء از شاگردان خوب امام و از دوستان ما بود در قم. رحمت خدا بر این دو شهید. همچنین یادى بکنیم از عالم اخلاقىِ مهربانِ متواضعِ دوستداشتنى و صمیمىمان، مرحوم حاج آقا مجتبى حاج آخوند، که ایشان هم از رفقاى قدیمى ما بود از مدرسهى حجتیه در قم؛ مؤمن، با صفا، صالح، صادق. رحمت خدا بر او. همچنین یاد کنیم از مرحوم آقاى نجومى (رضوان اللَّه علیه)؛ عالم، فاضل، درسخوانده، زحمتکشیده، در عین حال یک قلهى هنرى و حقیقتاً یک هنرمند. بعد از انقلاب، قبل از دورهى ریاست جمهورى، من یکى از سفرهائى که به کرمانشاه آمدم، منزل ایشان رفتم و کارهاى هنرىاش را از نزدیک دیدم. بعد هم پس از رحلت امام، ایشان یکى از کارهایش را براى من فرستاده بود. من از ایشان درخواست کردم که این حدیث شریف را: «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»(۴) براى من بنویسید تا جلوى چشم من باشد؛ فراموش نکنیم وظیفهى تعلیم خودمان را. ایشان با یک خط بسیار زیبائى نوشتند، من هم تابلو کردم و توى اتاق جلوى چشم من است. «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»؛ اگر این تعلیم انجام گرفت، تعلیم غیر، آسان خواهد شد؛ مشکل کار ما این است. عزیزان من! برادران من! فرزندان من! جوانان! طلاب دختر و پسر! اگر میخواهید مثل بوتهى گلى عطر شما فضا را معطر کند، اگر میخواهید معنویت مثل چشمهاى از شما سرازیر شود و بدون اجبار، بدون اکراه، تشنگان بنوشند و به سوى آن بشتابند، راهش این است: «فلیبدأ بتعلیم نفسه». این آیهى شریفهاى که تلاوت کردند: «انّما یخشى اللَّه من عباده العلماء»،(۵) خشیت را یکى از خصوصیات علما قرار داده است. خب، علما خیلى خصوصیات دارند، اما خشیت را انتخاب کرده است. بعد از ذکر آیات الهى در کوه و دشت و صحرا و باغ و راغ(۶) که در آیات هست، میفرماید: «انّما یخشى اللَّه من عباده العلماء». خاصیت علم همین است که انسان را مشمول این نعمت بزرگ میکند، خشیت الهى بر دل انسان سایه مىافکند؛ این را باید به دست بیاوریم. شما جوانها آسانتر از من میتوانید این کار را انجام بدهید. به سن ما که رسیدید، اگر کسى در دوران جوانى کارى کرده باشد، به دردش میخورد؛ والّا کارش سخت است. خشیت را امروز در خودتان ایجاد کنید؛ خشوع در مقابل خدا را امروز براى خودتان فراهم کنید؛ باب تضرع الىاللَّه را امروز باز کنید؛ نوافل را که مقرِب الىاللَّه هستند، از امروز شروع کنید؛ اینها به دردتان میخورد. این عمر که تمام خواهد شد؛ بعضىها به پیرى میرسند، بعضى نمیرسند. این را هم شما بدانید؛ فاصلهى بین بیست سالگى و سى سالگى تا هفتاد سالگى و بعد از هفتاد سالگى که ما هستیم، فاصلهى کمى است؛ مثل برق میگذرد. انسان در بیست سى سالگى خیال میکند که حالا اوه، کِى تا هفتاد سالگى؟ نه، مثل برق میگذرد؛ بعد هم رفتن است. اگر بناست در این فاصلهى کوتاه، در این فرصت اندک، حظى ببریم، کارى بکنیم، توشهاى فراهم کنیم، مایهاش را باید در جوانى فراهم کنید. من توصیهى به خشوع و ذکر و تقوا و سعى براى تقرب الىاللَّه را براى طلاب واجبتر میدانم تا توصیهى به علم، که مایهى اصلى کارشان علم است. اگر علم باشد، تقوا نباشد، این علم میشود بىفایده، گاهى هم مضر. عالمانى داشتیم – چه علم دینى، چه علم غیر دینى – که نه فقط از این علم بهرهاى نبردند و بهرهاى نرساندند، بلکه وزر و وبال شد. این روح معنویت در کالبد علم و عالم لازم است. خب، شهر کرمانشاه، شهر مهمى است. همین طور که جناب آقاى علما اشاره فرمودند، در گذشتههاى دور، کرمانشاه علماى بزرگى داشته است؛ در این دو قرن، دو قرن و نیم اخیر هم خانوادههاى علمىِ بزرگى در این شهر به وجود آمدند؛ مثل خاندان آلآقا، مثل خاندان جلیلى، و خاندانهاى علمىاى که غالباً در بین آنها عالم، یک نفر و دو نفر و ده نفر نبود – بیشتر بود – خاندانهاى علمىِ ماندگار. یک نقطهى دیگرى که در این باب نظر من را در مورد کرمانشاه جلب میکند، این است که همچنان که مردم کرمانشاه غریبنواز و مهماننواز و نسبت به واردشوندگان، داراى دل رحیم و دست بخشنده هستند، این خصوصیت در مورد علماى وارد، گویا بیشتر است. مرحوم آقا محمدعلى (رضوان اللَّه علیه) – پسر مرحوم وحید بهبهانى، که از برجستهترین شاگردان پدرش بود – بلند شد آمد کرمانشاه ماند. با اینکه قصد کرمانشاه نداشت، اما کرمانشاه ماند، نگهش داشتند؛ شد سرسلسلهى خاندان آلآقا. خودش و تعداد زیادى از فرزندان و از خاندانش از علما بودند. این یک مورد. مورد دیگر، مرحوم آسید حسین حائرى است، که ایشان آخر عمر مشهد آمده بود. آن موقع، دوران نوجوانى ما بود. تا حدودى من از ایشان یادم هست. ایشان پسر برادر مرحوم آسید محمد اصفهانىِ معروف و شاگرد آسید محمد اصفهانى و شاگرد آخوند و ملاى بزرگى بود که از عراق آمد و سالهاى متمادى در کرمانشاه ساکن شد. ایشان در اصفهان حد جارى میکرد. شخصیت برجستهاى بود؛ هم عالم بود، هم معنوى و اخلاقى بود. مرحوم آقاى آقا مرتضى حائرى از قول خود مرحوم آسید حسین براى من نقل کردند که کسى آمده بود منزل آسید حسین و مدتى آنجا بود. او اهل معنا و اهل سلوک و اهل ریاضت بود. ایشان به او میگوید اگر میتوانى یک کارى بکن که من خدمت حضرت برسم. او هم یک راهى به ایشان یاد میدهد. بعد اطلاع میدهند که در ده روز روضه – دههى محرم بوده یا کِى بوده – حضرت مىآیند در روضهى تو. و حضرت تشریف آوردند در روضهى او. که حالا داستانش مفصل است. او یک چنین شخصیتى است. این از لحاظ معنوىاش است، از لحاظ علمى هم که از تربیت شدگان اخلاقى مرحوم آخوند ملا فتحعلى سلطانآبادى است که آن وقت در سامره بوده. شخصیت دیگر، مرحوم سردار کابلى است؛ شخصیت برجستهى علمى در فنون مختلف. این کتابى که دربارهى ایشان نوشتند، کتاب بسیار پرمغز و خوبى است؛ بنده سالها پیش این کتاب را دیدم. ایشان حدود شصت سال در کرمانشاه بوده است. بزرگان از او استفادهها کردند. من در آن کتاب خواندم که مرحوم حاج آقا حسین قمى (رضوان اللَّه تعالى علیه) در سفر به عتبات یا در برگشت از عتبات، به کرمانشاه مىآیند و با مرحوم سردار کابلى دیدار میکنند. در یک مسئلهاى دربارهى قبله و این حرفها بین این دو نفر بحث شد و مرحوم سردار کابلى مطالبى گفت که حاج آقا حسین گفت شما بیا اینها را به من یاد بده. نویسندهى کتاب میگوید من خودم دو جلسه دیدم – به نظرم میگوید خودم دیدم؛ چون من سالها پیش این کتاب را خواندم – که حاج آقا حسین قمى، مرجع تقلید، شخصیت علمى برجسته، جلوى سردار کابلى مىنشست و سردار کابلى آن بحث علمى را به ایشان یاد میداد. این هم خودش درس است؛ یادگیرى در سنین هشتاد سالگىِ مرحوم حاج آقا حسین و در رتبهى مرجعیت تقلید. براى یک عالم، این کار نه فقط ننگ نیست، عیب نیست، بلکه افتخار است. ما طلبهها باید اینها را یاد بگیریم. شما جوانها باید با این روشها حرکت کنید و پیش بروید. این مرد، کابلى بود، اهل کابل بود، بزرگشدهى هند بود، بعد نجف بود، به اینجا آمد، کرمانشاه از او پذیرائى کرد، او را در آغوش گرفت؛ مرحوم سردار کابلى – جامع فنون، ذو فنون – شصت سال در کرمانشاه ماند. همین مرحوم شهید اشرفى اصفهانى یکى از علماى مهاجر به این شهر بود. این شهر این خصوصیت را هم دارد؛ نشان میدهد که دلهاى مردم، دلهاى عالمِ دینپسند است؛ علماى دین را دوست میدارند. وقتى که کسى را پیدا کردند و خصوصیات او را دیدند، پسندیدند و فهمیدند، با صفائى که مردم کرمانشاه دارند، آنچنان با او گرم میگیرند که او احساس نمیکند در وطن خودش نیست. خب، مرحوم اشرفى، اصفهانى بود، اما خودش را کأنه کرمانشاهى میدانست؛ شده بود کرمانشاهى. خب، حالا این مطالب، در مقدمات بود. من چند مطلب را عرض کنم. یک مطلب این است که عزیزان من! علماى محترم! فضلاى گرامى! طلبههاى جوانِ امیدهاى آینده! بدانید امروز وظیفهى روحانیت مضاعف است. اگر روحانیت همیشه یک بارى بر دوش داشته است – بار تفهیم، تبیین، ابلاغ؛ «الّذین یبلّغون رسالات اللَّه» – امروز این بار مضاعف است؛ چرا؟ براى دو جهت: یکى اینکه فرصت براى تبلیغ اسلام در دنیا – چه دنیاى اسلام، چه دنیاى غیر اسلام – به وجود آمده است، که حالا مختصراً عرض خواهم کرد. یکى هم به دلیل همین فرصت و از ترس اسلام، حملات نسبت به اسلام افزایش پیدا کرده است. پس وظیفه مضاعف میشود. وقتى فرصت هست، وظیفه زیاد است. وقتى به خاطر این فرصت، حمله و دشمنى و تهاجم هست، باز وظیفه زیاد است. امروز شما در یک چنین وضعیتى هستید. نباید هم بترسید؛ «و یخشونه و لا یخشون احدا الّا اللَّه». از هیچ چیز نترسید، از سختىهاى راه نهراسید. نه اینکه بگوئید سختى نیست؛ چرا، سختى هست؛ اما از این سختى نترسید. به استقبال کارهاى دشوار و سخت بروید. کارهاى نشدنى را انجام بدهید. مگر در ایران نشد؟ در ایران یک کارى انجام گرفت که اگر همهى تحلیلگران عالم، ساعتها، روزها و شبها مىنشستند وقتشان را صرف میکردند، جز به این نتیجه نمیرسیدند که وقوع این کار محال است. آن کار چه بود؟ آن این بود که این کشورى که از لحاظ فرهنگى وابستهى به غرب بود، از لحاظ سیاسى زیر سرپنجهى اقتدار غرب بود، از لحاظ اقتصادى بازیچهى غرب بود و رؤساى کشور، خودشان را مطیعِ گوشبهفرمانِ ناچارِ در مقابل آمریکا میدانستند – که البته همان دستگاه محمدرضا و غیره از اینکه مجبورند حرف آنها را گوش کنند، ناراحت هم بودند؛ اما مثل نوکرى بودند که از دستور اربابش ناراحت است؛ بله، ناراحت است؛ اما چشمش کور، باید انجام بدهد – کشورى که آن فرهنگش است، آن سیاستش است، آن اقتصادش است، آن مسئولینش هستند، و همه در جهت وابستگى به غرب و دورى از اسلام، ناگهان در این کشور صد و هشتاد درجه قضایا برگشت و نظامى سر کار آمد که به غرب با چشم سوءظن و در مواردى به چشم دشمنى نگاه کرد و جهتگیرى را به سمت اسلام و تحقق اسلام قرار داد؛ یعنى تشکیل نظام جمهورى اسلامى. هر تحلیلگرى میگفت این کار محال است، چنین چیزى ممکن نیست؛ اما شد، این محال اتفاق افتاد. من به شما بگویم؛ حتّى بعضى از مبارزین خود ما میگفتند نمیشود. مرحوم آقاى طالقانى به خود من گفت که امام میگوید «شاه باید برود»؛ خب، معلوم است که شاه نمیشود برود. باورش نمىآمد که ممکن است شاه برود. مرحوم آقاى طالقانى به خود من گفت این مرد حرفهایش عجیب است؛ چیزهائى که نشدنى است، او میگوید و میشود؛ یکىاش رفتن شاه بود. این را بعد گفت. امام گفت شاه میرود، هیچ کس باور نمیکرد؛ اما رفت. نه فقط شاه رفت، آمریکا رفت، غرب رفت، استعمار و استکبار رفت. هیچ کس باور نمیکرد، اما شد. هیچ کس باور نمیکرد که بزرگترین انقلاب زمان حاضر در کشورهاى اسلامى، در مصر اتفاق بیفتد؛ مصرِ کمپدیوید، مصرِ حسنى مبارک. ممکن بود جاهاى دیگر را احتمال بدهند، اما مصر را کسى احتمال نمیداد. در مصر انقلاب اتفاق افتاد. این همان چیزى است که ما باید به یاد داشته باشیم. بروید سراغ کارهاى نشدنى، تا بشود. تصمیم بگیرید بر برداشتن کارهاى سنگین، تا بردارید. «و لا یخشون احدا الّا اللَّه». خب، زحمتهایش چه؟ رنجهایش چه؟ محرومیتهایش چه؟ جوابش این است که: «و کفى باللَّه حسیبا»؛ خدا را فراموش نکن، خدا حسابت را دارد. در میزان الهى، رنج تو، محرومیت تو، کفّ نفس تو، حرصى که خوردى، زحمتى که کشیدى، کارى که کردى، خون دلى که خوردى، دندانى که روى جگر گذاشتى، اینها هیچ وقت فراموش نمیشود؛ «و کفى باللَّه حسیبا». این، راه ماست. آنجا خشوع را به ما – به عنوان علما – توصیه میکند، اینجا «یبلّغون رسالات اللَّه» را توصیه میکند. خب، «رسالات اللَّه»، «رسالات انبیاء اللَّه» است دیگر. خداى متعال میفرماید: «و کذلک جعلنا لکلّ نبىّ عدوّا شیاطین الانس و الجنّ یوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا و لو شاء ربّک ما فعلوه فذرهم و ما یفترون».(۷) وضع موضعگیرى و آرایشِ پیرامون نبى این است. «عدوّا شیاطین الانس و الجنّ»؛ هم شیطان جنى، هم شیطان انسى به طرفش حمله میکنند. خب، اگر بناست من و شما تبلیغ رسالات الهى را بکنیم، منتظر شیاطین انسى و جنى باشیم. به ما حمله میکنند؛ آماده بشویم. از لحاظ روحى، در درون خود حصار مستحکمى به وجود بیاوریم – که این حصار، حصار ایمان و توکل است – تا مغلوب نشویم و از درون شکست نخوریم. فرار و هزیمت بیرونى، ناشى از فرار و هزیمت درونى است. شکست درون انسان است که شکست بیرونى را نصیب انسان میکند، بر انسان تحمیل میکند. اگر شما در دلت شکست نخورى، هیچ کس نمیتواند شکستت بدهد. حصارى که باید در دل شما به وجود بیاید، حصار ایمان به خدا و توکل علىاللَّه است؛ «و على اللَّه فلیتوکّل المؤمنون»،(۸) «و على اللَّه فلیتوکّل المتوکّلون»،(۹) «و من یتوکّل على اللَّه فهو حسبه»،(۱۰) «ا لیس اللَّه بکاف عبده»؛(۱۱) اینها درسهاى ماست. قرآن را با تأمل بخوانیم؛ اینها را به عنوان درس یاد بگیریم، اینها دستورالعمل زندگى است. این، یک جور آمادگى است. یک آمادگى دیگر هم آمادگى بیرونى است. این شیطانى که حمله میکند، همیشه یک جور حمله نمیکند. شیطانِ امروز که از راه اینترنت و ماهواره و روشهاى ارتباطىِ مدرن و فوق مدرن سراغ شما مىآید، حرفهاى مدرنى هم دارد؛ سختافزارش را مدرن کرده، نرمافزار مدرن هم دارد. شبههآفرینى دارد، اخلال در عقیده دارد، ایجاد تشویش در ذهن دارد، تزریق ناامیدى دارد، ایجاد اختلاف دارد. الان دلارهاى نفتى دارد یک جاهائى صرف میشود؛ بنده خبر دارم، اطلاع دارم. اینها گزارشهایش غالباً گزارشهائى است که پخش نمیشود. در بعضى از کشورهاى اسلامى مثل ریگ پول میریزند براى اینکه در بین سنىها اجتماع ضد شیعه درست کنند. این از این طرف؛ از آن طرف هم به یک گویندهى به اصطلاح شیعى پول میدهند که در تلویزیون، به نام شیعه، امالمؤمنین عایشه را متهم کند، قذف کند، اهانت کند. روشها اینهاست. شما در مقابل این روشها چه کار میکنید؟ سنى چه کار میکنى؟ شیعه چه کار میکنى؟ از کارهاى اینها گول نخوریم. اختلاف براى آنها بیشترین و بزرگترین نعمت است. من همین جا این نکته را هم عرض بکنم؛ استان شما، استان شیعه و سنى و مخلوط است. علماى شیعه و سنى با هم جلسه بگذارند، تفاهم کنند، با هم حرف بزنند. ما کارهاى مشترکى داریم. خیلى خوب؛ شما فقه خودت را تبیین کن، تدریس کن، شما هم فقه خودت را تبیین کن، تدریس کن. شما فقه جعفرى بگو، شما فقه شافعى بگو. عقایدتان را داشته باشید، اما کارهاى مشترک هم میتوانید بکنید. من به فقیه شافعى یا مقلد شافعى نمیگویم بیا حتماً بشو جعفرى، شیعه؛ نه، خواست، تحقیق کرد، آمد؛ شد، شد؛ نشد، نشد. هر کسى اگر میخواهد مذهب خودش، کار خودش را حفظ کند، داشته باشد؛ اگر میخواهند بحث مذهبى بکنند، هیچ اشکالى ندارد – من بحث مذهبى را هم قبول دارم – اگر دوست دارند بحث علمىِ مذهبى بین علما و بین صاحبان فن بکنند، بنشینند این کار را بکنند؛ منتها نه در منظر و مرئاى مردم، بلکه در جلسات علمى بنشینند با هم بحث کنند؛ او استدلاش را بگوید، آن استدلالش را بگوید؛ یا یکى قانع میشود، یا قانع نمیشود؛ اینها اشکال ندارد؛ لیکن علىرغم همهى اینها، یک امور مشترکى وجود دارد؛ یک دردهاى مشترکى هست که درمانهاى مشترکى دارد. عالم شیعه در بین مردمِ خود، عالم سنى در بین مردمِ خود نفوذ دارند؛ از این نفوذ استفاده کنند، این مشکلات مشترک را برطرف کنند. امروز کسانى هستند که سلاحشان تکفیر است؛ ابائى هم ندارند که بگویند ما تکفیرى هستیم؛ اینها سماند. خب، این سم را باید از محیط اسلامى خارج کرد. یکى او را تکفیر کند، یکى او را تفسیق کند؛ این در سخنرانى و در منبر یک حرفى بزند که تعریض به او باشد، او یک چیزى بگوید که تعریض به این باشد؛ این همین چیزى میشود که دشمن میخواهد. پس این وظیفهى مضاعف که عرض میکنیم، همهى این جوانب را شامل است؛ از وظیفهى قلبى، تربیت نفس، ایجاد خشوع و خشیت در دل شروع میشود تا به این چیزها میرسد. یک وظیفهى دیگر، وظیفهى فراگیرى است. من شنیدهام فضلاى بومىِ کرمانشاهى عدهاى در قم هستند – که لابد آقایان میشناسند – اینها تشویق بشوند؛ یا بیایند هجرت کنند، یا اگر هم بکلى نمىآیند، در ایام خاص بیایند؛ سالى دو ماه، سه ماه، چهار ماه اینجا بیایند؛ بین مردم بروند، به روستاها بروند، به شهرها بروند، مساجد را آباد کنند. بنابراین مسئلهى علم، مسئلهى مهمى است. البته در کنار فراگیرى علم، مسئلهى تبلیغ وجود دارد، که بسیار مهم است. تبلیغ، داستان مفصلى است. اگر میخواهید تبلیغِ خوب بکنید، از قبل مخاطب خودتان را انتخاب کنید. میخواهید با جوانها حرف بزنید؛ خیلى خوب، اگر مخاطب خودتان را انتخاب کردید – که جوانها هستند – باید بدانید سؤال او چیست. یک طلبهاى بود، مشهد درس ما مىآمد؛ بعد مدتى بود، نبود؛ او را توى درس نمیدیدم. بعد از مدتى او را دیدم، گفتم کجا بودى؟ گفت فلان جا – یکى از شهرهاى دور استان خراسان – مشغول تبلیغ بودم. گفتم خب، بالاخره چى؟ گفت به نتیجهاى که رسیدم، این است که من هیچى براى این مردم یاد نگرفتم. گفت من هرچه بلدم، به درد اینها نمیخورد! خب، این مخاطبنشناسى است. مخاطب را باید شناخت؛ روستائى، شهرى، تحصیلکرده. امروز ما چقدر جوان تحصیلکرده داریم. در همین کرمانشاه شما، جمعیت تحصیلکردهها خیلى زیادند. یک وقتى این خبرها نبود. قبل از انقلاب، همهى این استان کرمانشاه، شاید سیصد تا تحصیلکردهى دانشگاهى داشت؛ حالا ده برابر یا شاید دهها برابر تحصیلکرده هستند. اینها جوانند، در معرض امواج تبلیغاتى و گفتمانهاى گوناگون قرار میگیرند، برایشان سؤال به وجود مىآید؛ شما سؤال او را بدان، جوابش را آماده کن، بعد برو بنشین در مرکز پاسخگوئى؛ مخاطب خودت را انتخاب کن، فکر او را بدان، متناسب با فکر او و آنچه که نیاز اوست از کتاب و سنت و از کلمات بزرگان، مطالب را در اختیارش بگذار. جناب آقاى ممدوحى فرمودند، درست هم هست؛ همین کتابهاى مرحوم آقاى مطهرى، کتاب شریف المیزان، کسانى بیایند اینها را متناسب با نیاز و سؤال جوانها انتخاب و ارائه کنند. خب، حالا این کار هم باید در قم انجام بگیرد. شما در قمید. خطاب ما به قم، یک خطاب دائمى است. قم باید این کارها را انجام بدهد؛ بکنند، بکنید؛ اینها کارهاى لازمى است. به قدر تعلیم، یا شاید بیش از تعلیم، به تربیت بیندیشید. بجز در یک جا در قرآن، که «یعلّمهم» جلوتر از «یزکّیهم» است، همه جا «یزکّیهم» – تزکیه – بر تعلیم مقدم است؛ «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة».(۱۲) این شاید نشان دهندهى این است که تزکیه جایگاه برترى دارد. مخاطبان خودتان را تزکیه کنید، تربیت کنید. این تربیت هم همین طور که عرض کردیم، «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»، سخت است. این کار سخت را هم باید انجام داد. در لایههاى عمیق ذهن مخاطب اثر بگذارید. اکتفاء نکنید به این که احساسات او یا عواطف او جلب شد، راضى بشوید؛ نه، سعى کنید در آن لایههاى عمیق ذهن اثر بگذارید تا با حوادث گوناگون از دست نرود. روحانیون وظائف اجتماعى هم دارند. روحانیون بایستى در مسائل اجتماعى وارد شوند؛ منتها آن نکتهى اساسى این است که این ورود روحانى در مسائل اجتماعى باید ورود همراه با روحانیت باشد، نه با تحکم؛ اگر با تحکم شد، دیگر فایدهاى ندارد. خصوصیت روحانى این است که با روحانیت، با اخلاق، با نصیحت، با ارائهى راه، اطراف قضیه را آگاه کند، مشتاق کند، قانع کند، به یک کارى وادار شوند. اگر با تحکم شد، فایدهاى ندارد. روحانى باید در مقام روحانى عمل کند. البته اگر شما رئیس جمهور شدید، در مقام رئیس جمهور یک وظیفهى دیگرى دارید، در مقام قاضى یک وظیفهى دیگرى دارید؛ اما در مقام روحانى، وظیفه این است که با زبان روحانیت و با زبان انبیاء با مردم حرف بزنید؛ با تحکم نباید باشد، با روحیهى سیاسىکارانه نباید باشد. نماز، همه چیز است. آن کسى که همهى رابطههایش قطع شده، اگر توانسته باشد رابطهى نماز را نگه دارد، این او را نجات میدهد. نماز خیلى مهم است. مخاطبانتان را به نماز تشویق کنید، راههاى شرکت آنها در نمازهاى جماعت را آسان کنید. این سمینار نماز که هر سال برگزار میشود، من نمیدانم تا حالا در کرمانشاه برگزار شده یا نه؛ این را در اینجا برگزار کنید؛ یک رونق و جلوهاى به نماز میدهد. مبلّغان شیعه و سنى هم همدیگر را آزرده نکنند. با هم همراهى کنید، همدلى کنید. در موارد اختصاصىِ خودشان، سنى کار خودش را بکند، شیعه کار خودش را بکند. یک موارد مشترکى هم وجود دارد، که با همدیگر کار کنند. این اگر شد، انشاءاللَّه آن وقت روحانیت پیش خواهد رفت. من به شما عرض کنم؛ انقلاب اسلامى که پیروز شد، اسلام در دنیا یک رونق تازهاى پیدا کرد. خیلىها در دنیا به فکر افتادند که این چه بود؟ این کدام موتور پرقدرت بود که توانست یک چنین حادثهى عظیمى را به وجود بیاورد که غرب را تکان داد؟ پیروزى انقلاب اسلامى و عظمت امام، غرب را تکان داد، نظام سلطه را تکان داد. خیلىها به فکر افتادند بروند ببینند این چیست. به قرآن مراجعه کردند، حقایقى از اسلام دستشان آمد؛ لذا مشتاق اسلام شدند، گرایش به اسلام پیدا کردند. در آن برهه، یک فصل، یک حمله، یک موج به سمت اسلام به وجود آمد، که ادامه هم پیدا کرد. موج دوم، آن وقتى شد که نظام مارکسیستى شکست خورد. حتّى در کشورهاى اسلامى، جوانهاى زیاد و مردمان بااخلاصِ زیادى بودند که امید خودشان را به نظام مارکسیستى بسته بودند؛ فکر میکردند با تشکیل دولت سوسیالیستى خواهند توانست فقر و بىعدالتى و چه و چه و چه را از کشورهاشان دور کنند؛ بعضىهاشان هم واقعاً مردمان صادقى بودند؛ بنده بعضى از اینها را دیده بودم؛ چه از مسلمانهاشان، چه از غیر مسلمانهاشان؛ مردمان صادقى بودند، اما به اسلام هیچ اعتقادى نداشتند؛ مارکسیست شده بودند براى خاطر اینکه خیال میکردند در مارکسیسم امیدى براى مردم هست؛ بعد که مارکسیسم شکست خورد، اینها دیدند نه، فایدهاى ندارد؛ لذا به سمت اسلام آمدند. همهى این گروههاى جوانى که شما دیدید در مصر و تونس و لیبى و یمن و جاهاى دیگر، شعار اسلام میدادند، اینها در دهههاى ۶۰ و ۷۰ میلادى – یعنى حدود چهل سال پیش، سى سال پیش – همهشان شعارهاى چپ میدادند، شعارهاى کمونیستى میدادند؛ اگر هم کسى از اسلام چیزى میگفت، لابهلایش حرفهاى مارکسیستى بود. حتّى در کشور خود ما هم مواردى از این قبیل بود؛ من نمیخواهم اسم بیاورم. بودند کسانى که از اسلام میگفتند، اما لابهلاى حرف اسلامى، در واقع تفکرات مارکسیستى بود که داشت تبلیغ و ترویج میشد. خب، اینها یک جائى اثر خودش را میبخشد. بعد از آنکه مارکسیسم شکست خورد، همهى این گروهها که از مارکسیسم مأیوس شدند، به اسلام برگشتند؛ به اسلام نگاه کردند، به قرآن نگاه کردند، به احکام اسلامى نگاه گردند، به جمهورى اسلامى نگاه کردند؛ دیدند عجب، یک نظامى بر پایهى اسلام سر پا آمده، همهى شعارهاى مدرن و مترقى را سر دست گرفته، همهى قدرتهاى ظالم و ستمگر و مکندگان خون ملتها با او دارند مبارزه میکند، این هم مثل کوه ایستاده و نمیلرزد. به شگفت آمدند؛ گفتند عجب، خب بیائیم ببینیم این چیست. همانهائى را که میخواستند و در مارکسیزم دنبالش میگشتند و نتوانسته بودند آنها را پیدا کنند، بعد هم که بکلى شکست خورد، میدیدند حالا در اسلام هست. این هم یک مقطع بود که گرایش به اسلام پیدا شد. یک مقطع هم حالا به وجود آمده است؛ مأیوس شدن از لیبرالیزم غربى، لیبرال دموکراسى غرب، اقتصاد کاپیتالیستى. مىبینید چه خبر است؟ میخواهند این مسئله را در تبلیغات کوچک کنند. واقع قضیه که کوچک نمیشود. در مرکز مالى آمریکا، در پایتخت اقتصادى آمریکا، یعنى در نیویورک، آن هم در خیابان «وال استریت» که کانون اصلى سرمایهدارى دنیاست، هزاران نفر جمعیت جمع بشوند، بگویند ما سرمایهدارى را نمیخواهیم. اینها نه مهاجرند، نه همه سیاهپوستند، نه از طبقات پائین جامعهاند؛ در میانشان استاد دانشگاه هست، سیاستمدار هست، گروههاى دانشجوئى به اینها پیوستهاند؛ میگویند ما نظام کاپیتالیستى را نمیخواهیم. خب، این همین حرف ماست؛ ما هم که از اول گفتیم «نه شرقى، نه غربى»، یعنى نه نظام کاپیتالیستى، نه نظام سوسیالیستى؛ آن سوسیالیستىاش بود که به جهنم رفت، این هم دارد یواش یواش سرازیر میشود. بعد از این حادثه، اقبال به اسلام بیشتر خواهد شد. این هم یک موج دیگر است؛ موج سوم است. باید شماها آماده باشید. روحانیت اسلام باید آماده باشد. حرفهاى سست به کنار برود؛ معارف منطقى و قوى و ریشهدار اسلام که از کتاب و سنت گرفته شده، از کلمات ائمهى معصومین (علیهمالسّلام) اتخاذ شده؛ مبانى مستحکم عقلى، عقلپسند و متناسب با نیازهاى انسان و جامعهى بشرى مطرح شود؛ خواهید دید موج گرایش به اسلام بیشتر خواهد شد. خب، ما که با شما خیلى حرف داریم. جلسه هم براى من – همان طور که عرض کردم – جلسهى محظوظ کنندهاى است؛ لیکن خب، رعایت وقت را هم باید کرد. پروردگارا! ما را آنچنان که خودت مىپسندى، از علماى دین قرار بده. پروردگارا! به این جوانان عزیز ما، به این طلاب جوان، به این نونهالان بوستان علم دین، در هر جا که هستند – در کرمانشاه و غیر کرمانشاه – توفیق بده که از علماى عاملین بشوند. فضل و رحمت و هدایت خود را بر همهى ما نازل کن. قلب مقدس ولىعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى و خشنود کن. والسّلام علیکم و رحمةاللَّه ۱۳۹۰/۰۷/۲۰ ۱) احزاب: ۳۹ ۲) آلعمران: ۱۸۵ ۳) توبه: ۱۱۱ ۴) نهجالبلاغه، قصار ۷۳ ۵) فاطر: ۲۸ ۶) دشت و دامنهى کوه ۷) انعام: ۱۱۲ ۸) آلعمران: ۱۲۲ ۹) ابراهیم: ۱۲ ۱۰) طلاق: ۳ ۱۱) زمر: ۳۶