آرمانشهر در اندیشه یهود 1
سه شنبه 19 آذر 1392 12:19 PM
بخش اول
چکیده
آرمانشهر یا مدینه فاضله، از مفاهیمی است که سالها ذهن اندیشوران زیادی را به خود مشغول کرده است. شاید بتوان گفت از همان ابتدا که بشر توانست مفهوم جامعه بشری را درک کند، از پس سختیها و مصائب، آرزوی چنین جامعهای را با خود همراه کرده. این امید، همچنان تا به امروز ادامه یافته و تسکیندهنده بشر برای رهایی از مشکلات شده است.
این آرزوی بشر، توسط ادیان به اوج خود میرسد و با ظهور مردی که منجی جهان است، حقیقت مییابد. البته باید گفت که مدینه فاضله پیامبران الهی در مقایسه با آرمانشهرهایی که اندیشه بشر، آنها را طراحی کرده است، تفاوت ماهوی دارد؛ چرا که پیامبران الهی، به دنبال استقرار نظامی مطلوب برای زندگی بشر و سعادت او رفتهاند که قانونگذار آن، خالق انسانها است. البته تعبیر آنها از آرمانشهر نیزجامعهای است که اجراکنندگان آن، پرواپیشگان وارستهای هستند که خود را برابر خدا مسؤول میدانند و آمادة پاسخگویی از عملکرد خویش در روز واپسین هستند و در پی آن، هدایت مردمان را هدف نهایی خود قرار دادهاند.
این حکومت آرمانی، مورد توجه همه ادیان الهی قرار گرفته است. از جمله میتوان به مکتب یهود اشاره کرد.تشکیل حکومت آرمانی ماشیح یا همان موعود یهود، موضوع بسیاری از متون عهد عتیق است که به شکلی مستقیم یا غیرمستقیم مورد اشاره قرار گرفته و آیندهای روشن را در پیش روی پیروان خود ترسیم کرده است. حال با بیان یک سلسله شرایط و ویژگیهای چنین جامعهای از منظر یهود، در صدد ترسیم آرمانشهر موعود یهود برآمدیم که عاملی در راستای بسیاری از اقدامات یهودیان است.
کلید واژهها: آرمانشهر، حکومت آرمانی، عهد عتیق، یهودیت، یهوه، ماشیح، کارویژه.
مقدمه
یهودیت، دینی کهن است که در تقسیم بندی دینپژوهان همراه دو دین مسیحیت واسلام، در دستة ادیان ابراهیمی میگنجد. یکی از مهمترین مباحث این مکتب، مسأله موعود آخرالزمان وحکومت آرمانی او است که تاکنون، مورد توجه بسیاری از اندیشمندان یهودی قرار گرفته است؛ چنانکه اعتقاد به آن، از اصول ایمانی آنها شناخته میشود وحتی امروزه، دولتمردان یهود، بعضی از سیاستهای خود را با تکیه بر این موضوع توجیه کرده و آمادگی برای حکومت آخرالزمان را عامل سیاستهای خود بیان میکنند.
حکومت آخرالزمان، از مفاهیمی است که از گذشتههای دور در اندیشه یهود مطرح شده است. زمانی که به تاریخ یهود مراجعه کنیم، توجه به آیندهای روشن که از پس سختی ها و رنجها به وجود میآید، به وضوح دیده میشود. یهودیان، سالیان دراز در آرزوی آمدن موعود خود بودهاند، تا زمینه ایجاد چنین حکومتی را فراهم کند.
از طرف دیگر، آنچه ما از یهود، در نظر داریم، قومی است که از زمانهای دور، توسط حضرت موسی علیه السلام به شریعت هدایت شده و به طور متوالی مورد لطف و مرحمت پیامبران الهی بوده است؛ هر چند نافرمانی و سرپیچی از فرامین انبیای الهی نیز در تاریخ قوم یهود دیده میشود که این سرپیچی، نتیجهای جز رنج و آوارگی برای آنها نداشته است. البته همین امر، آغازی برای سخن از ظهور یک منجی شد؛ کسی که قرار است در آیندة قوم یهود ظهور کرده و حکومتی آرمانی ایجاد کند. زمانی که یهودیان، به دستورات الهی گوش فرا داده و با میل و رغبت، از آن اطاعت کنند، زمان ایجاد چنین آرمانشهری است.
در این پژوهش، سعی شده است ابتدا به وسیلة آشنایی کلی با دین یهود، به سراغ مبانی نظری موجود دربارة حکومت موعود یهود ـ از جمله نوع نگاه به سیاست و انسان، همچنین مبنای مشروعیت و غایت چنین حکومتی ـ برویم. سپس به ساختار قدرت که در اینجا ویژگیهای شخص حاکم و مردم در حکومت و نحوه توزیع قدرت را شامل میشود میپردازیم و در ادامه، کارویژههای مطلوب آرمانشهر یهود ـ از جمله کارویژههای فرایندی، سیستمی و سیاستگذاری ـ را بررسی کرده و به بیان خصوصیات آرمانشهر در کتب آنها بپردازیم.
آرمانشهر در اندیشه یهود
قوم یهود، از اقوام نژاد سامی به شمار میروند. این نژاد را فرزندان سام، پسر نوح علیه السلام میدانند. نسل یهود از طریق حضرت یعقوب علیه السلام ، به حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام میرسد. این قوم، همراه اقوام بابلی، آشوری وکنعانی، تا چهار هزار سال پیش از میلاد، در جزیرة العرب با هم میزیسته و به شبانی مشغول بودهاند و در این میان نامها و عنوانهای مختلفی یافتند.
قدیمیترین آنها «عبری» یا «عبرانی» است که آن را از ریشه «عبور» دانستهاند و منظور، عبور حضرت ابراهیم علیه السلام از رود فرات به سوی جنوب است، از نامهای دیگر، میتوان به قوم «یهود» که از نام «یهودا» یکی از فرزندان حضرت یعقوب گرفته شده است اشاره کرد؛ و همچنین نام «بنیاسرائیل» که به علت نسبت به حضرت یعقوب که «اسرائیل» لقب داشت، بدین نام معروف شدند.
دربارة متون آنها نیز باید گفت تورات کتاب مقدس یهودیان است که همراه مجموعه کتب دیگر(کتاب مقدس عبری یا کتب عهد عتیق)، کتب مقدس یهود (تنخ) را تشکیل میدهد. این کتب به سه دسته تقسیم میشود: 1. تورا یا تورات که مشتمل بر پنج سِفر پیدایش، خروج، لاویان، اعداد وتثنیه است.
2. کتب انبیا (نبییم) که به دو بخش انبیای متقدم و متأخرتقسیم میشود .انبیای متقدم، به کتابهای یوشع، داوران، دو کتاب سموئیل ودو کتاب پادشاهان تقسیم میشود وبخش انبیای متاخر که شامل کتابهای اشعیا، ارمیا، حزقیال، هوشع، یوئیل، عاموس، میکاه، ناحوم، حبقوق، صفنیا، حجی، زکریا وملاکی است. 3)مکتوبات یا کتوبیم (نوشتهها) که کتابهای مزامیر داوود، امثال سلیمان، ایوب، غزلهای سلیمان، روت، مراثی ارمیا، اِستَر، جامعة سلیمان، دانیال، عزرا، نحمیا و دو کتاب تواریخ ایام را در بر میگیرد.
البته در نسخه سبعینه که کتاب مقدس مسیحی، مطابق با آن است، این مجموعه، به سه بخش «کتابهای تاریخی»، «کتابهای حکمت، مناجات، شعر» و «کتابهای پیش گویی» تقسیم میشود. از سوی دیگر، «میشنا» یا همان تورات شفاهی، حاوی قوانین و مقررات الهی است و «تلمود» نیز در بارة قوانین کتبی و شفاهی تورات است که پایه و اساس فقه یهود قلمداد میشود.[1]
در تورات مقدس که مبنای اصول اساسی و اعتقادات و اندیشة یهودیت است، در بخشهای نخستین، پس از شرح چگونگی تکوین جهان هستی، خلقت انسان و ذکر تاریخ پیامبران اولیه، ظهور منجی موعود را به بشر نوید میدهد. بر اساس متون، انتظار، جوهرة اصلی یهودیت و موجب پویایی انسان در همة زمانها است.
یکی از پایههای اساسی آیین یهود، ایمان به ظهور ماشیح، دورة نجات یا گئولا است. اصل دوازدهم از اصول سیزدهگانة ایمان یهود نیز که توسط هارامبام ( ابن میمون) مطرح شده، مربوط به بحث آرمانشهر و مژدة تشکیل حکومت آرمانی است و اینگونه است: من با ایمان کامل، به آمدن ماشیح اعتقاد دارم؛ اگرچه او تأخیر کند، با این حال، هر روز در انتظار او هستم، تا بیاید.[2]
طبق نظر هارامبام هر فرد یهودی که این اصل را قبول نداشته باشد، منکر سخنان حضرت موسی علیه السلام و دیگر انبیای بنیاسرائیل است. یهودیان نیز بر اساس این اصل، به ظهور ماشیح یا منجی موعود و تشکیل حکومت آرمانی معتقدند.[3] در عصر ما نیز که یهودیان صهیونیست برپا خاسته و در صدد برآمدهاند قوم یهود را از حقارت همیشگی بیرون آورند، از تب وتاب انتظار موعود کاسته نشده است.
بسیاری از یهودیان، تشکیل دولت یهود را رهگشای عصر مسیحا دانستهاند. حتی صهیونیستها علاوه بر دعاهای مسیحایی مرسوم در پایان مراسم سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل، پس از دمیدن در شیپور عبادت، این گونه دعا میکنند: اراده خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او، شاهد سپیدهدم آزادی باشیم و نفخ صور مسیحا، گوش ما را نوازش دهد.[4]
در واقع، گذشته آنان، هرگز دوران درخشانی را نشان نمیدهد و همهگونه اسارت و بردگی و بندگی و تحقیر در گذشته آنان وجود دارد؛ لذا، انبیای بنیاسرائیل، بارها به روزهای آخر اشاره کردهاند و آن را دورانی دانستهاند که درآن، عظمت ملی یهود به آخرین حد اعتلای خود میرسد. که این امید به آینده نورانی و سرشار از سعادت، در دل عموم مردم جایگزین شد و با گذشت زمان، نه فقط شدت یافت[5]؛ بلکه به خلق افسانههای شگفت پیرامون آن دوره منجر شد.
امید مسیحایی، با دو نیم شدن حکومت بنیاسرائیل پس از سلیمان و تلاش انبیا که قیام خود را در این عصرآغاز کردند، جدیتر شد. انبیا، نه تنها آتش شوق را در دلها روشن نگه میداشتند، بلکه به توسعه مفهوم مسیحا و دوران مسیحایی میپرداختند؛ به گونهای که برکتهای آن عصر را علاوه بر بنیاسرائیل، به همه امتهای زمین تعمیم میدادند.
هنگامی که تنها چند نسل از سلیمان گذشته بود، آرمان نهفتة شاعران و افراد پایبند به سنتهای قدیم، آیندهای بود که در آن، یک اسرائیل متحد بر جهانی درست بنیاد، سروری خواهد کرد که به شکوه خدای بنیاسرائیل و زیبایی شریعت او معترف است. در همین دوره بود که اندیشه ظهور مسیحا گسترش یافت و به صورت اصل ثابت دین یهود در آمد. بعدها به شکل روشنتری از ماشیح به عنوان شخصی که از جانب خدا مأمور آغاز این دوره است یاد شد. در این بخش، با تکیه بر دستهبندی گفته شده، ابتدا به بررسی مبانی نظری در حکومت آرمانی یهود پرداخته و به مبحثهای مختلف آن میپردازیم.
1. مبانی نظری
در این مبحث، به بررسی مفاهیم و مبانی موجود در دین یهود میپردازیم، تا بدین وسیله با نگاه آنها، با مباحث تئوریک حکومت آرمانی، آشنا شویم.
1-1. نگاه به سیاست
سیاست، فعلیتی عام و جهان شمول است؛ از این رو طبیعی است که مطالعه سیاست، مطالعة حکومت را به منزلة یکی از مهمترین جنبههای خود شامل میشود؛ پس برای شناخت بیشترآرمانشهر یهود، ناگزیر باید با نوع نگاه مکتب یهود به سیاست آشنا گردیم. یکی از مفاهیم اساسی در حکومت آرمانی یهود، مفهوم سیاسی حکومت مسیحا و نگاهی است که اندیشه یهود به این مفهوم دارد. البته آنچه امروزه به نام دین یهود و توسط صهیونیستها به اجرا در میآید با آنچه در مبانی دینی آنها دیده میشود، متفاوت است.
نکته عمده در نگاه به آرمانشهر یهود، عدم جدایی دو قلمرو دین و سیاست از یکدیگر است. بر اساس نگاهی که دین یهود به نقش مسیحا دارد، مسیحا در آیندهگرایی این قوم، چهرهای اینجهانی و مربوط به جنبه سیاسی امید اسرائیلیها به نجات واحیای پادشاهی دارد و در چارچوب کلی دین فهم میشود؛ بنابراین، سیاست، محصول جایگاه انسان در جهان به مثابه نظام آفریدگان بود؛ نظامی که به طور کامل، توسط خدا تعیین میشود.
اندیشه اساسی در امید به آینده هم پادشاهی یهوه است وسایر مفاهیم، گرد این مفهوم قرار دارند. در پرتو آن اندیشه اساسی، ارتباط سازمان یافته مفاهیم دیگر امکان پذیر میشود و در حالیکه پادشاهی آینده، بیشتر خصلت سیاسی دارد، اما خود پادشاهی دینی است و بر این اساس است که پادشاهی، فعل خدا است.
این امید، هم ناظر به نجات ملی سیاسی یهود بود و هم اصلاح دینی ـ اخلاقی قوم را در بر میگرفت و ریشه در عهد و برگزیدگی قوم یهود داشت؛ پس آیندهگرایی قوم اسرائیل، دارای دو جنبه سیاسی و دینی است؛ در حالیکه جنبه سیاسی، خود رنگ دینی دارد. در واقع، تفکیک این دو جنبه به طور کامل امکان پذیر نیست. حتی در تفسیر اشعیای دوم نیز از تمام وقایع سیاسی، تفسیری دینی شده است.
با این حساب، امید به آمدن پادشاهی آرمانی در مفهوم یهود، امید به احیای سیاسی ـ ملی و اخلاقی بنیاسرائیل است. در هر حال، آینده نیک، در کلام انبیای نخستین بنیاسرائیل، ناظر به احیای پادشاهی ملی است، نه شروع یک جهان نو و پایان تاریخ جهانی. بعد از این است که بر جنبههای دینی ـ اخلاقی نیز تاکید شده[6] و همان نجات سیاسی دینی قوم یهود مد نظر قرار میگیرد.
2-1. نگاه به انسان
انسانشناسی و نگاهی که به انسان وجود دارد، از دیگر مباحث مهم در مبانی نظری است که باعث تفاوت در شیوة حکومتداری میشود. اینکه نگاه حاکمان به انسان چگونه است و از او چه انتظاری دارند، همگی عاملی است در جهت تعیین قوانین و شیوههای تشویق و تنبیه که در جامعه به کار برده میشود.
کتاب مقدس، در رابطه با انسان، به مفاهیم متعددی اشاره کرده است، از جمله اینکه خداوند، آدم را از خاک سرشت و روح خود را در او دمید، تا به صورت زنده درآمد. او آدم را به صورت خود، یعنی مانند خدا آفرید: «آنگاه خداوند از خاک زمین، آدم را سرشت، سپس در بینی آدم، روح حیات دمید؛ به او جان بخشید و آدم، موجود زندهای شد.»[7]
اما بعد از این، با گناهی که انسان انجام داد و از درخت معرفت خورد، به آگاهی دست یافته و به زمین هبوط کرد؛ در نتیجه، با زیاد شدن آدمیان بر زمین، شرارت نیز افزایش یافت. در نظر یهودیان، بعد از این زمان است که به علت شرارت انسانها خدا به نابودی آنها تصمیم گرفته و از آفرینش انسان پشیمان میشود؛ اما به علت وجود حضرت نوح، از این تصمیم منصرف شده و با ایجاد سیل و طوفان، همه موجودات را از بین میبرد و تنها نوح و خاندانش را به سبب اطاعت ازفرامین الهی نجات میدهد.
پس بنابر آنچه از کتب مقدس میتوان فهمید، در نظر یهود، انسان، دارای طبیعتی دوگانه است که از یکسو با حلول روح خدا، انسان، دارای سیرتی نیک شده و روح خدا، درون او تجلی مییابد؛ ولی از طرف دیگر با توجه به شرارتهایی که از انسان سر زده، او با نیت و فکر پلید خود، به دنبال فساد در زمین است.
این بدسرشتی او، باعث میشود خدا از خلقت او پشیمان گرددو در نتیجه انسان، از ابتدای خلقت، گناهکار است. با وجود این، در نظر یهودیان، در آینده و با شکل گیری حکومت آرمانی، انسان نیز به کمال و پاکی دست یافته و به نیکی میرسد. البته باید دانست هر چند یهودیان معتقدند انسان گنهکار است، نکته قابل توجه، مسألة برگزیدگی قوم یهود است.
در مکتوبات یهودی پس از عهد عتیق تا زمان ظهور مسیحیت، ایده قوم برگزیده همواره مورد توجه و باور یهودیان بوده است.حتی آنجا که سخن از تنبیه بنیاسرائیل به میان میآید، غرض از آن، بازگشت بنیاسرائیل به خدا و عمل به دستورات او است؛ اما مجازات کافران، برای از بین بردن آنها است؛ لذا قوم بنیاسرائیل و به ویژه برگزیدگان و درستکاران قوم، از آغاز، توسط خدا برای نجات انتخاب شدهاند. در قطعهای از طومارهای بحرمیت چنین آمده است: تو ما را برای خودت رهایی بخشیدهای، تا ما یک قوم ابدی باشیم. تو، برای ما سرنوشتی از نور را مطابق حقیقت مقدر ساختی و امیر نور را از دوران گذشته معین داشتی، تا برای حمایت ما بیاید.[8]
در قطعهای دیگر هم که حاکی از نجات و تقدیر فردی و سرنوشت جمعی است، آمده است:خداوند، برای انسان، دو نفس را قرار داد که تا زمان ملاقاتش همراه او هستند:نفس راستی و نفس خطاکاری.آنان که از راستی میزایند، از چشمة نور میجهند؛ اما آنان که از خطاکاری متولد میشوند، از منبع تاریکی بیرون میآیند.
همه فرزندان راستی، تحت فرمانروایی نورند ودر راههای نور قدم بر میدارند؛ اما همه فرزندان خطاکاری، تحت حکومت ملکه تاریکی هستند و در راههای تاریک قدم بر میدارند….زیرا این، خدا است که نفس روشنایی و تاریکی را آفریده و هر فعلی را بنا نهاد و هر عملی را بر راههای آنها قرار داده است.[9]
پس بنیاسرائیل، به واسطه مفهوم قوم برگزیده یا قوم خداوند، خود را برتر از هر قوم و ملت میدانند؛ چرا که خداوند نیز همواره خدای اسرائیل معرفی میشود: «و اسم مرا خواهند خواند و من، ایشان را اجابت خواهم کرد و خواهم گفت که ایشان قوم من هستند، و ایشان، خواهند گفت که یهوه، خدای ما است».[10]
نیز از قول موسی علیه السلام آمده است که: «…این مردم، قوم تو هستند؛ پس لطف خود را دریغ مدار».[11]باز در جایی دیگر بنیاسرائیل را قوم خدا و همچون کاهنان او میداند. این تقدس، یک سلسله آثار عملی هم به دنبال دارد؛ از جمله اینکه از بنیاسرائیل نمیتوان برده خرید یا آنان نباید گوشت حیوانی را بخورند که جانور وحشی آن را دریده است[12] و از این قبیل آداب عملی. در نهایت، باید گفت همه این مفاهیم، بیانگر تضاد در نوع نگاه یهود در مبحث انسان شناسی است که از یکسو انسان را دارای سرشت نیک و بد دانسته و از سوی دیگر، قوم بنیاسرائیل را برتری داده و تنها آنها را قوم خدا میداند.
3-1. مبنای مشروعیت
مشروعیت، از پایههای اساسی یک حکومت است. میتوان آن را باور عمومی اعضای یک جامعه بر این مبنا که قدرت دولت برای وضع و اجرای قوانین، قدرت به حق و مستوجب فرمانبرداری است، در نظر گرفت.مشروعیت درآیین یهود، زمانی به پادشاه یا حاکم داده میشود که شاه، به یهوه (خدای یهود) وفادار بوده و مطابق فرامین او حرکت کند؛ لذا بخت شاه همواره به تبعیت مردم از او نیست؛ بلکه تبعیت او از یهوه نیز مهم است؛ به گونهای که از پادشاه با عنوان پسر یهوه نام برده میشود.
در یهودیت متأخر هم پادشاهی مسیحا، امری فوقالعاده و در مرحله پیش از پادشاهی یهوه فهم میشد؛ اما در اشعیای دوم، ظهور شاهانه یهوه، بر همه چیز سایه میافکند و همواره نجات وجنبههای آن به یهوه نسبت داده میشود.
در واقع، پادشاهی آینده به مثابه حاکم پادشاهیای است که یهوه آن را تأسیس کرده است؛ بنابراین، تقابلی واقعی میان پادشاهی یهوه و پادشاهی مسیحا وجود ندارد و همانگونه که پادشاه، در آرمان شاهی دوره انبیا ابزار یهوه به شمار میرفت، پادشاه آینده یا مسیحا نیز چنین است. بدین شکل، از طرف خدای یهود به حکومت رسیده و مشروعیت الهی مییابد. در واقع، نقش اصلی را خود یهوه داشت و نقش مسیحا در مجموع نقشی منفعلانه است.[13]
طبق توصیف مزامیر نیز، شاه آینده بیش از یک مرد عادی است. او دارای ماهیتی الهی است و میتواند قهرمان الهی نامیده شود و به عنوان «مشیر» و حاکم«شگفت انگیز»از او نام برده شده است؛[14] پس میتوان گفت پادشاه آینده در نظر یهود «با قوت یهوه حکم خواهد راند، باجلال نام یهوه خدایش»؛[15] به گونهای که مردم، برای او حیات ابدی را آرزو میکنند و مشروعیت برای او قائل شده و او را نماینده خدا برای حکم راندن برخود میدانند و با این موهبت الهی، به دفاع از سرزمین و قوم میپردازند.[16]