0

شعرهای انگلیسی

 
emad_yoosefi
emad_yoosefi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 274
محل سکونت : خراسان رضوی

محو در سياهي
شنبه 18 دی 1389  2:55 AM

Life it seems will fade away

 

به نظر می رسه زندگی در حال محو شدنه

Drifting further everyday

 هر روز و هرروز دورتر میشه

Getting lost within myself

در درون خودم گم میشم

Nothing matters no one else

نه چیزی برام اهمیت داره نه کس دیگری

I have lost the will to live

میل به زندگی کردن رو از دست دادم

 simply nothing more to give

چیز دیگه ای برام باقی نمونده که به راحتی ببخشم

There is nothing more for me

دیگه از من چیزی باقی نمونده

Need the end to set me free

برای رهایی نیاز به انتها دارم

 Things not what they used to be

چیزها دیگه اون طور که بودن نیستن

 Missing one inside of me

کسی رو در خودم گم کردم

Deadly loss this cant be real

گم شدگی مرگبا، این نمیتونه حقیقت داشته باشه

Cannot stand this hell I feel

دیگه این زندگی جهنمی رو نمیتونم تحمل کنم

Emptiness is filling me to the point of agony

پوچی من رو تا سرحد درد و رنج پر می کنه

Growing darkness taking dawn

دارم در تاریکی فرو می رم

I was me but now, has gone

من خودم بودم اما دیگه نیستم

 No one but me can save myself, but it's too late

هیچ کس جز خودم نمی تونه من رو نجات بده، اما دیگه خیلی دیر شده

Now I can't think, think why I should even try

حتی نمیتونم فکر از نو شروع کردنش رو کنم

 Yesterday seems as though it never existed

انگار دیروزی هرگز وجود نداشته

Death greets me warm, now I will just say goodbye

مرگ من رو به آغوش گرمش می خونه، تنها چیزی که می گم اینه، خدا حافظ

Goodbye. . .

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها