پاسخ به:مناظره آیت الله حسيني قزويني با مولوي ملازاده
پنج شنبه 30 آبان 1392 6:43 PM
. سنن الترمذي، ج5، ص329، ح3720.
[57]. حاكم نيشابوري ميگويد: «هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه، ِ وقد رواه عن أنس جماعة من أصحابه زيادة على ثلاثين نفساً.»؛ «اين روايت صحيح است و شرائط صحيح بخاري و مسلم را دارد و اين حديث را از انس بن مالك بيش از 30 نفر از صحابه نقل كردهاند.» مستدرك حاكم، ج3، ص131؛ مجمع الزوائد هيثمي، ج9، ص126؛ معجم أوسط طبراني، ج2، ص207.
[58]. بخاري از رسول اكرم(ص) نقل كرده كه به عليg فرمود: «أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى.»؛ «آيا راضي نيستي كه جايگاه تو نسبت به من همان جايگاه هارون به موسي باشد.» صحيح بخاري، ج4، ص208، ح3706.
[59]. البداية و النهاية ابن كثير، ج7، ص386؛ تفسير رازي، ج12، ص50؛ شواهد التنزيل حسكاني، ج1، ص203؛ الصوارم المهرقة تستري، ص187؛ تاريخ بغداد، ج8، ص284؛ تاريخ دمشق ابن عساكر،ج42، ص221.
[60]. تاريخ دمشق ابن عساكر، ج42، ص392؛ مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب، ج2، ص35؛ فتح الباري ابن حجر، ج8، ص114؛ الكامل في التاريخ ابن أثير، ج3، ص154؛ مناقب خوارزمي، ص85 .
واژه وصي يكي از القاب حضرت علي(ع) در آمده به طوري كه لغت نويسان، ذيل كلمه «وصي» نوشتهاند كه اين واژه فقط در حق علي(ع) به كار ميرفته است: زبيدي مينويسد: «والوصي كغني لقب علي رضي اللّه تعالى عنه» الزبيدي، تاج العروس، ج20، ص297، الناشر: دار الفكر ـ بيروت؛ لسان العرب، ج15، ص394، الناشر: نشر أدب الحوزة ـ قم ـ إيران.
[61]. محمد بن يزيد المبرد، الكامل في اللغة، ج3، ص1124، الناشر: مؤسسة الرسالة.
[62]. پاسخ اين مطلب در صفحات قبل گذشت.
[63]. مستدرک حاکم، ج3، ص477؛ مجمع الزوائد هيثمي، ج5، ص181.
[64]. سوره أنبياء، آيه73.
[65]. سوره مائده، آيه60.
[66]. الغارات، ج1، ص210.
[67]. الطبقات الكبرى لابن سعد، ص766.
[68]. سوره انبياء، آيه 73.
[69]. سوره بقره، آيه124.
[70]. طبري مينويسد: «فاقبل الناس من كل جانب يبايعون أبا بكر وكادوا يطؤون سعد بن عبادة فقال ناس من اصحاب سعد اتقوا سعدا لا تطؤوه فقال عمر: اقتلوه قتله اللّه. ثم قام على رأسه فقال لقد هممت أن أطأك حتّى تندر عضوك، فأخذ سعد بلحية عمر، فقال: واللّه لو حصصت منه شعرة ما رجعت وفى فيك واضحة.»؛ «مردم از هر طرف براي بيعت با ابوبكر هجوم آوردند و نزديك بود سعد زير دست و پا از بين بروند، مردم فرياد زدند كه سعد را لِه نكنيد. عمر بن خطاب گفت: سعد را بكشيد، خدا آن را بكشد. آنگاه عمر بر بالاي سر سعد ايستاد و گفت قصد داشتم كه تو را زير دست و پا بكوبم تا تمام اعضاي بدنت لِه شود. سعد، ريش عمر را گرفت و گفت: به خدا سوگند اگر يك مو از ريش من كم شود، يك دندان سالم در دهانت نخواهي يافت.» تاريخ الطبرى، ج2، ص456.
[71]. مستدرک حاکم، ج3، ص477؛ مجمع الزوائد هيثمي، ج5، ص181.
[72]. بخاري از عايشه نقل ميكند: «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُر، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ، دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلاً، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْر وَصَلَّى عَلَيْهَا، وَكَانَ لِعَلِيّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِي بَكْر وَمُبَايَعَتَهُ، وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ.»؛ « فاطمه زهراh بر ابو بكر غضبناك شد و با او قهر كرد و تا آخر عمر با وي سخن نگفت و فاطمه زهرا بعد از رسول اكرم(ص) شش ماه زنده ماند و پس از رحلت همسرش علي(ع) بر او نماز خواند و او را شبانه دفن نمود و به ابو بكر هم خبر ندادند و علي تا شش ماه با ابو بكر بيعت نكرد.» صحيح بخارى، ج5 ص82، ح4240، 4241؛ كتاب المغازي، ب 38، باب غزوة خيبر؛ صحيح مسلم، ج5، ص154.
[73]. صحيح مسلم، ج5، ص152، ح4468، كتاب الجهاد باب 15 حكم الفئ.
[74]. صحيح بخارى ج5 ص82، ح4240؛ صحيح مسلم، ج5، ص154، ح4471.
[75]. صحيح بخارى، ج5، ص82، ح4240.
[76]. صحيح بخارى، ج8، ص26، ح6830، كتاب الحدود، باب رَجْمِ الْحُبْلَى مِنَ الزِّنَا إِذَا أَحْصَنَتْ.
[77]. سيد مرتضي در كتاب الشافي و شيخ طوسي در تلخيص آن اين عبارت را از قاضي عبد الجبار معتزلي نقل كرده و آنگاه به نقد مفصل آن پرداخته و تصريح كرده: «فمتضمن لما يكاد يعلم بطلانه ضرورة ... و من تصفح الأخبار و السير، و لم تمل به العصبية و الهوى ، يعلم هذا من حاله على وجه لا يدخل فيه شك» يعني: «بطلان اين جمله كه از حضرت علي(ع) نقل شد، از ضروريات است و هركس بدون تعصب و هواي نفس اخبار و سيره را بررسي كند يقين خواهد نمود كه اين حرف بي اساس است و شكي هم در او نمي كند.»
.
[78]. در همين كتاب، تحت عنوان «امام علی (ع) و انتخاب نام فرزندان».
[79]. سوره أحزاب، آيه21.
[80]. خود ابن ابي الحديد ادعا نكرده كه من شيعه هستم بلكه خود را معتزلي مي داند و مكتب كلامي معتزله در برابر و مخالف مكتب كلامي اماميه است و آقاي ملازاده كه مي گويد: «شيعه معتزلي» مثل اين است كه كسي بگويد : «مسيحي مسلمان».
[81]. سوره فرقان، آيه63 .
[82]. البداية و النهاية، ج5، ص233.
[83]. رجوع شود به : ابن عبد البر، الإستيعاب، ج2 ص273، حاكم نيسابوري، المستدرك على الصحيحين، ج3 ص109، ترمذي، صحيح الترمذي، ج2 ص298 ، ذهبي تلخيص المستدرك، 3/613 ح 6272، طحاوي مشكل الآثار، ج2 ص308.
.
[84]. صحيح البخاري، ج5، ص137، ح4431.
[85]. صحيح البخاري، ج7، ص9، ح5669.
[86]. صحيح مسلم، ج5، ص75، ح4124.
[87]. صحيح بخاري، ج7، ص9 ح5669؛ صحيح مسلم، ج5، ص76، ح4125.
[88]. صحيح البخاري، ج1، ص36، ح114.
[89]. با توجه به مطالبي كه از بزرگان اهل سنت در تواتر حديث غدير نقل كرديم اين سخنان ايشان كاملا بيخاصيب خواهد بود. و اما آن چه را كه از ابن حزم اندلسي در تضعيف حديث غدير نقل كردند بايد گفت: با توجه به اين كه شخصيتهاي برجسته علمي حديث غدير را صحيح و متواتر دانستهاند تضعيف ابن حزم ناصبي كه قاتل حضرت علي(ع) را مجتهد مي داند و براي او پاداشي هم در نظر مي گيرد، دور از انتظار نيست. وي با صراحت مي نويسد: «و لا خلاف بين أحد من الأمّة في أنّ عبد الرحمن بن ملجم لم يقتل عليّا رضي اللّه عنه إلاّ متأوّلاً مجتهدا مقدّرا على أنّه صواب.» المحلى ج 10 ص 482. اضافه بر آن ابوبكر ابن عربي از علماي بزرگ سلفي نسبت به ابن حزم ميگويد: «ينسب إلى دين الله ما ليس فيه، و يقول عن العلماء ما لم يقولوا تنفيرا للقلوب منهم» «وي نسبتهاي ناروا به دين خدا ميدهد و از قول علماء مطالب دروغي نقل ميكند تا قلبها را به آنان متنفر سازد.» سير أعلام النبلاء ج 18 ص 188
[90]. اين سخن مخالف قرآن است كه مي گويد: «وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحَى» سوره نجم آیه 4. «و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد! آنچه مي گويد چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست.» قرطبي از مفسران پر آوازه اهل سنت مي نويسد: «و فيها دلالة على أن السنة كالوحي المنزل في العمل.» اين آيه دلالت مي كند كه سنت پيامبر(ص) در وجوب عمل مثل وحي منزل ميباشد. تفسير قرطبي ج17 ص85. ابن حجر عسقلاني مي نويسد: «لأنّه معصوم في صحته و مرضه، لقوله تعالى «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» و لقوله(ص) : إني لا أقول في الغضب و الرضا إلا حقّاً» «پيامبر اكرم(ص) در ايام صحت و مرض معصوم است به دليل آيه «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» و سخن آن حضرت كه فرمود: من در حال خشم و رضا جز حق نمي گويم.» فتح الباري ج 8 ، ص 101.
[91]. مستدرک حاکم، ج3، ص477؛ مجمع الزوائد هيثمي، ج5، ص181.
[92]. سوره توبه، آيه100.
[93]. صحيح بخاري، ج5، ص83؛ صحيح مسلم، ج5، ص154.
[94]. صحيح مسلم، ج5، ص152 ح 4468، کتاب الجهاد، باب حکم الفئ.
[95]. شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج1، ص138.
[96]. شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج1، ص139.
[97]. شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج1، ص223.
[98]. شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج6، ص95.
[99]. اگر چنان كه پيامبر اكرم(ص) اين چنين سخني در حق ابوبكر گفته بود پس چرا در سقيفه با آن همه درگيري شديدي كه ميان مهاجرين و انصار اتفاق افتاد و نهايت احتياج به اين روايت داشتند، ولي ذكر نكردند.
[100]. صحيح بخاري، ج8، ص126، ح7218؛ صحيح مسلم، ج6، ص4، ح4606.
[101]. ر.ك: صحيح مسلم بشرح النووي، ج12، ص205؛ المواقف، ص400؛ البداية والنهاية، ج5، ص219. تفتازاني متوفاي 791، از بزرگان كلام اهل سنت نيز مينويسد: «والنص منتف في حق أبي بكر، مع كونه إماما بالإجماع»؛ «روايت در رابطه با خلافت ابوبكر منتفي است با اين كه او به اتفاق امت امام بوده است.» شرح المقاصد، ج5،ص255. عبد القاهر بغدادي متوفاى 429، از متكلمان مشهور اهل سنت مينويسد: «ليس من النبي(ص) نصّ على إمامة واحد بعينه»؛ «هيچ روايتي از پيامبر اكرم(ص) در خلافت كسي وارد نشده است.» الفرق بين الفرق، ص349. ابو حامد غزالي متوفاي 505، مينويسد: «و لم يكن نصّ رسول اللّه(ص) على إمام أصلاً ... فلم يكن أبوبكر إماما إلاّ بالاختيار و البيعة»؛ «اصلاً روايتي از رسول گرامي(ص) مبني بر امامت كسي وجود ندارد تا آن جا كه ميگويد: امامت ابوبكر از طريق انتخاب مردم و بيعت صورت گرفت.» قواعد العقائد، ص226. عضد الدين ايجي متوفاي 756، از استوانههاي كلام اهل سنت مينويسد: «أمّا النص فلم يوجد»؛ «اما روايت بر خلافت كسي وجود ندارد.» المواقف، ص400. ابن كثير دمشق سلفي متوفاي 774 مينويسد: «إنّ رسول اللّه(ص) لم ينصّ على الخلافة عينا لأحد من الناس، لا لأبي بكر كما قد زعمه طائفة من أهل السنّة، ولا لعليّ كما يقوله طائفة من الرافضة.» «پيامبر اكرم(ص) نسبت به خلافت كسي سخن نگفت نه در رابطه با ابوبكر كه گروهي از اهل سنت بر آن باور هستند و نه در حق علي كه شيعيان ميگويند.» البداية والنهاية، ج5، ص219. نووي شارح صحيح مسلم مينويسد: «إنّ المسلمين أجمعوا على أنّ الخليفة إذا حضرته مقدمات الموت وقبل ذلك يجوز له الاستخلاف، ويجوز له تركه، فإن تركه فقد اقتدى بالنبي(ص) في هذا، وإلاّ فقد اقتدى بأبي بكر.»؛ «مسلمانان اتفاق نظر دارند كه خليفه به هنگام مرگ ميتواند با پيروي از پيامبر اكرم(ص) تعيين نكند و با پيروي از ابوبكر، خليفه بعد از خويش را تعيين كند.» صحيح مسلم بشرح النووي، ج12، ص205.
[102]. سوره بقره، آيه134.
[103]. شخصيتهاي بزرگ اهل سنت از كتاب الامامة والسياسة ابن قتيبه مطلب نقل كردهاند، مانند:
* ابن عربي مالكي متوفاى 543. العواصم من القواصم، ص248.
* يوسف بن محمّد اندلسي المالكي متوفاي 604. كتاب الألف باء في المحاضرات، ص478.
* تقي الدين فاسي مكي متوفاى 832. العقد الثمين في تاريخ البلد الأمين، ج6، ص72.
* عمر بن فهد مكي متوفاى 885. إتحاف الورى بأخبار اُمّ القرى. حوادث سنة 93.
* ابن حجر مكي متوفاي 974. تطهير الجنان واللسان، ص72.
* ابن خلدون متوفاي 808. تاريخ ابن خلدون، ج2، ص166.
[104]. سوره مائده، آيه3.
[105]. خطيب بغدادي با سند صحيح از ابو هريره نقل ميكند: «لما أخذ النبي(ص) بيد علي بن أبي طالب، فقال: ألست ولي المؤمنين، قالوا: بلى يا رسول الله، قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا بن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولى كل مسلم، فأنزل الله: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}»؛ «در غدير خم پيامبر گرامي(ص) دست علي را گرفت و فرمود: آيا من ولي امر مؤمنان نيستم؟ گفتند: بلي. حضرت فرمود: هر كس من مولاي او هستم، علي مولاي اوست. آنگاه عمر بن خطاب برخاست وگفت: مبارك باد بر تو اي فرزند ابو طالب كه اينك مولاي من و مولاي تمام مسلمانان قرار گرفتي، و به دنبال اين قضيه آيه شريفه «اليوم أكملت لكم دينكم» نازل گرديد.» تاريخ بغداد، ج8، ص284. ابن كثير دمشقي وسيوطي مينويسند: «اين آيه در روز 18 ذي الحجه و در غدير خم نازل شد و دليلي بر رد آن اقامه نميكنند.» تفسير ابن كثير، ج2، ص15؛ الاتقان للسيوطى الشافعى، ج1، ص60.
[106]. مناقب خوارزمي، ص68؛ مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب، ج3، ص2.
[107]. ر.ك: صحيح مسلم، ج7، ص12؛ مستدرک حاکم، ج3، ص109 و 110 و 148؛ مسند احمد، ج3، ص14؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص123؛ سنن الدارمي، ج2، ص432؛ فضائل الصحابة، ص15؛ سنن كبرى بيهقي، ج10، ص114؛ مجمع الزوائد هيثمي، ج9، ص163 سنن كبرى نسائي، ج5، ص45؛ معجم أوسط طبراني، ج3، ص374؛ كنز العمال، ج13، ص104؛ أضواء على السنة المحمدية أبو رية، ص404؛ تفسير رازي، ج8، ص173؛ تفسير آلوسي، ج6، ص194؛ طبقات كبرى ابن سعد، ج2، ص194.
[108]. صحيح البخاري، ج7، ص9، ح5669.
[109]. حاكم نيشابوري ميگويد: «هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه»؛ «سند اين روايت صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را نقل نكردهاند.» مستدرک حاکم، ج3، ص140؛ البداية والنهاية لابن كثير: ج6 ص218؛ تاريخ دمشق ابن عساكر، ج42، ص447.
[110]. مجمع الزوائد، ج9، ص118؛ مسند أبي يعلى، ج1، ص427؛ معجم كبير طبراني، ج11، ص61؛ شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد، ج4، ص107؛ تاريخ دمشق ابن عساكر، ج42، ص322؛ تهذيب الكمال مزي، ج23، ص240؛ ميزان الاعتدال ذهبي، ج3، ص355.
[111]. سوره نساء، آيه150.
[112]. سوره حجرات، آيه6.
[113]. تفسير القرطبي، ج16، ص311.
[114]. تفسير ابن كثير، ج4، ص223-224.
[115]. صحيح بخاري، ج5، ص66؛ عمدة القاري عيني، ج17، ص222.
[116]. مستدرک حاکم، ج4، ص6؛ سير أعلام النبلاء ذهبي، ج2، ص193.
[117]. صحيح البخارى، ج7، ص207، ح6585، كتاب الرقاق، باب في الحوض.
[118]. صحيح البخاري، ج7، ص208، ح6587، كتاب الرقاق، باب في الحوض.
[119]. سوره آل عمران، آيه144.
[120]. در همین کتاب، تحت عنوان «امامت و خلافت از دیدگاه قرآن».
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*