پاسخ به:مناظره آیت الله حسيني قزويني با مولوي ملازاده
پنج شنبه 30 آبان 1392 6:41 PM
داستان بيعت امام علي(ع) با ابوبكر
اما آنچه که اشاره شد و برادرمان آقاي ملازاده گفتند كه: «اميرالمؤمنين(ع) آمد بيعت کرد.» ظاهراً ايشان صحيح بخاري را يا نخواندهاند و يا اگر خواندهاند، مقداري کم لطفي کردهاند.
در صحيح بخاري در چند مورد دارد که اميرالمؤمنين علي(ع) تا شش ماه با ابوبکر بيعت نکردند.[72] بعد از شهادت حضرت صديقه طاهره(س)، اميرالمؤمنين(ع) و بنيهاشم آمدند بيعت کردند و اين نص صريح صحيح مسلم و صحيح بخاري است و خود حضرت صديقه (س) اصلا بيعت نکردند و از ديدگاه اميرالمؤمنين(ع) با توجه به آنچه که در صحيح مسلم است، خلافت آقاي ابوبکر و عمر را مشروع نميدانست. در صحيح مسلم، صراحت دارد که خليفه دوم در جمع چند نفري از صحابه خطاب به علي(ع) و عباس عموي رسول اكرم(ص) ميگويد: «فَلَمَّا تُوُفِّي رَسُولُ اللَّهِ(ص) قَالَ أَبُو بَكْر أَنَا وَلِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) ... فَرَأَيتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ثُمَّ تُوُفِّي أَبُو بَكْر وَأَنَا وَلِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَوَلِي أَبِي بَكْر فَرَأَيتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.»[73]
«ابوبكر بعد از وفات پيامبر اكرم(ص) گفت: من جانشين پيامبر هستم ... شما اي علي و عباس، ابوبکر را دروغگو و گنهکار و حيله گر و خائن دانستيد... همچنين بعد از درگذشت ابوبکر من گفتم: ولي جانشين پيامبر و ابوبکر هستم و شما دو نفر مرا دروغگو و گنهکار و حيله گر و خائن دانستيد...»
اين نص صريح صحيح مسلم است، شما صحيح مسلم را گذاشتهايد کنار و ميخواهيد برويد دنبال کتابهاي الغارات و امثال آن.
بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) که اميرالمؤمنين(ع) پيام داد ابوبکر بيايد منزلش، در آنجا صراحت دارد: «فَأَرْسَلَ إِلَي أَبِي بَكْر أَنِ ائْتِنَا، وَلاَ يأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ»[74] «وقتي ميخواهي پيش من بيايي، کسي را با خود نياور و من دوست ندارم عمر را با خود بياوري و هم نشیني با عمر را كراهت دارم.»
همچنين خطاب به ابو بكر ميگويد: «و لکنّک استبددت علينا بالامر.»[75] «تو در حق ما استبداد کردي.»
اين قضايا، مسئلهاي است که کاملاً صريح و روشن است. خود خليفه دوم قضيه سقيفه را مطرح ميکند و ميگويد: «حِينَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيهُ(ص) إِلاَّ أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِي وَالزُّبَيرُ وَمَنْ مَعَهُمَا.»[76] «بعد از رحلت رسول اكرم(ص) انصار با ما مخالفت نموده و همگي در سقيفه بني ساعده اجتماع كردند و هم چنين علي و زبير و همراهانشان با ما مخالفت كردند.»
همچنين قضيه خطبه حضرت صديقه طاهره(س) در مسجد و تعابير ديگري که در نهج البلاغه و جاهاي ديگري که اميرالمؤمنين(ع) اينها را خليفه مشروع نميدانستند. از اول تا آخر نهج البلاغه، دهها خطبه در اين زمينه است.
* مولوی ملازاده:
سؤال من از آقاي قزويني اين است که: آن علي اي که آقاي قزويني درست کردهاند، غير از آن علي است که بقيه مسلمين ميشناسند.
اگر مشروع نميدانست، با آنها بيعت نميکردند و فرزندانش را به اسم آنها نميگذاشتند و با آنها همکاري نميکردند و رئيس پليس ابوبکر نميشدند و ناصح و دوستدار آنها نميشدند و بعد از او، نه خودش، بلکه حسنين و اکثر اهل بيت(علیهم السلام) همين سنت را در ميان آنان جاري نميکردند.
لذا آنچه را که شما ذکر ميکنيد، به نظر من، اوهام خودتان است. همچنان که در تلخيص شافي شيخ طوسي است، وقتي از حضرت علي (كرم الله وجه) سؤال شد: «ما أوصى رسول الله(ص) فأوصي، و لكن إن أراد الله بالناس خيرا فسيجمعهم علی خيرهم كما جمعهم بعد نبيهم علی خيرهم.» [77] «وقتي از او پرسيده شد که شما وصيت نميکنيد، گفت: پيامبر اکرم(ص) وصيت نکرد که من وصيت بکنم. اگر خداوند بخواهد، همچنان که بعد از پيامبر اکرم(ص) بر خير جمعشان کرد، بعد از من هم همين کار را خواهد کرد.»
* استاد حسيني قزويني:
ايشان گفتند که اگر مشروع نميدانستند، بيعت نميکردند، من اين سؤال را از ايشان دارم: در طول اين 6 ماه که اميرالمؤمنين(ع) به نص صريح صحيح بخاري که دارد: اميرالمؤمنين(ع) و هيچيک از بني هاشم، تا وقتي حضرت فاطمه زهرا(س) زنده بود، بيعت نکردند.
اين قطعي است و هيچ راه گريزي از آن و راه خدشه نيست.
اما اينکه ايشان گفت: «بيعت کردند»، در منابع اهل سنت اين بيعت آمده است، ولي در منابع، شيعه، يک سند صحيح يا موثق که نشانگر اين بيعت باشد، نداريم.
برخي روايت مرسل و ضعيف و موضوع و مرفوع داريم که بزرگان ما همه جواب دادهاند. مرحوم شيخ مفيدw در فصول المختاره، ص56 ميفرمايد: «و المحققون من اهل الامامة يقولون: لم يبابع علي ساعة قط.» «محققين از اماميه و شيعه بر اين عقيدهاند: اميرالمؤمنين(ع) حتي يک ساعت هم با ابوبکر و عمر و عثمان بيعت نکرد.»
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*