0

مناظره آیت الله حسيني قزويني با مولوي ملازاده

 
sayyed13737373
sayyed13737373
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 6674
محل سکونت : گیلان

پاسخ به:مناظره آیت الله حسيني قزويني با مولوي ملازاده
پنج شنبه 30 آبان 1392  6:38 PM

 

 

امامت و خلافت

حجت الاسلام و المسلمین محمد هدایتی، مدیر مسئول شبکه سلام به عنوان مجری، آغاز سخن کرده و گفتند:

خدمت استاد محترم آقای دکتر حسینی قزوینی سلام عرض می‌کنم و سؤالاتي که از برنامه قبل مانده بود خدمت شما مي‌پرسم، تا ارتباطمان با آقاي ملازاده برقرار شود.

اگر حضرت علي(ع) با خلفاي سه گانه مشکلي داشتند، چرا اسم فرزندان خود را ابوبکر و عمر و عثمان گذاشتند؟

 

امام علي(ع) و انتخاب نام فرزندان

* استاد حسيني قزويني:

براي اينکه قضيه مقداري روشن بشود، توضيحاتي مي‌دهم:

هنگام شهادت اميرالمؤمنين(ع)، ايشان 4 همسر داشتند: أمامه بنت ابي العاص، ليلا بنت مسعود، اسماء بنت عميس و أم‌البنين.

از ميان فرزنداني که آقا اميرالمؤمنين(ع) داشتند، يکي به نام عمر بود که از ام‌حبيب بنت ربيعه و يک فرزند ديگر به نام عثمان بود كه برادر حضرت عباس(ع) از ام‌البنين، و يک فرزند ديگري به نام ابوبکر داشتند كه برادر علي اکبر از ليلا بنت مسعود بود. امروز وهابي‌ها و برادران اهل سنت در اينترنت يا در كتاب‌ها و حتي در جزواتي كه در داخل کشور پخش مي‌کنند، خيلي روي اين قضيه مانور مي‌دهند.

اين نامگذاري فرزندان اميرالمؤمنين(ع) را به نام سه خليفه، دليل رابطه حسنه ميان اميرالمؤمنين(ع) و خلفاي سه گانه مي‌دانند. در اينجا من به صورت اجمالي نکاتي را عرض مي‌کنم و آنگاه به صورت مفصل بحث مي‌کنم.

آري! يکي از فرزندان اميرالمؤمنين(ع)، عمر بود و از ام‌حبيب بنت ربيعه که با حضرت رقيه، دوقلو بودند كه ابن حجر عسقلاني و مزي و ذهبي و ابن کثير مي‌گويند که اين آخرين فرزند آقا اميرالمؤمنين(ع) بوده است.[1]

بحث است که چطور آقا اميرالمؤمنين(ع) اين را به نام عمر نامگذاري کرد. ما در پاسخ، توجه عزيزاني که روي اين قضيه مانور مي‌دهند، به عبارتي که آقاي بلاذري از شخصيت‌هاي طراز اول اهل سنت است جلب مي‌کنيم که در كتاب انساب الاشراف مي‌گويد: اين فرزند آقا اميرالمؤمنين(ع) که به دنيا آمد، خليفه دوم گفت که اگر اجازه بدهيد، نامگذاري اين فرزند به من محول شود، آقا اميرالمؤمنين(ع) هم جوابي ندادند.[2]

ابن حجر عسقلاني هم مي‌نويسد: «وكان عمر بن الخطاب سمى عمر بن علي باسمه.»[3] «عمر بن خطاب اين فرزند اميرالمؤمنين(ع) را به نام خودش نامگذاري کرد.»

در تاريخ ابن عساکر نقل شده كه اين قضيه را از نوه عمر بن علي بن ابيطالب، آقاي عيسي بن عبد الله بن محمد بن عمر سؤال شد: چطور اميرالمؤمنين(ع) جد شما را به نام عمر نامگذاري كرد؟ ايشان در پاسخ گفت: جدم حضرت علي(ع) فرزندي به دنيا آورد و به تقاضاي خليفه دوم، نام او عمر نهاده شده.[4]

پس اين قضيه روشن شد که نامگذاري اين فرزند، توسط خود خليفه دوم صورت گرفته است. البته در تاريخ داريم که خليفه دوم در دوران خلافتش، اسامي فرزندان مردم را جابجا مي‌کردند. مثلاً ابن اثير در اسد الغابه و ابن حجر در الاصابه دارد که در رابطه با ابراهيم بن حارث، عمر گفت: که چرا نامت را ابراهيم گذاشته‌اي؟ نامت را عبد الرحمان بگذار. وقتي نام انبياء را تغيير مي‌دادند، خليفه دوم اسم ابراهيم بن حارث را، عبد الرحمن بن حارث گذاشت.[5]

در رابطه با طحيل بن رباح است که خليفه دوم گفت: من از نام طحيل خوشم نمي‌آيد و نامت را خالد بگذار.[6]

با اينکه روايت داريم بر نهي نامگذاري بر نام خالد.[7]

نام پدر مفروق، اجدع بود و خليفه دوم گفت: من از اين نام خوشم نمي‌آيد و نامت را عبدالرحمن بگذار.[8]

در رابطه با قليل بن صلت گفت: اسم خوبي نيست و به جاي او کثير بگذار.[9]

اينها نشان مي‌دهد که خليفه دوم در محدوده خانوادگي مردم هم دخالت مي‌کرد و به نظر مي‌رسد که اين خلاف شأن يک حاکم اسلامي است که در اين طور قضايا دخالت کند. بلي! اگر اسم فردي به نام بتي يا شبيه آن بود، جا داشت كه آن اسم تغيير يابد ولي تغيير ابراهيم که نام پيامبر است، اخلاقا و عرفا و عقلا، قابل پذيرش نيست. حالا سؤال اين است که چرا اميرالمؤمنين(ع) به این کار خلیفه دوم اعتراض نکرد و یا در برابر آن مقاومت ننمود؟

اگر تاريخ را نگاه کنيد، مي‌بينيد که يکي از ويژگي‌هاي جناب خليفه دوم اين بود که يک شلاقي دستش بود و با اين شلاق، هر کسي كه اراده مي‌كرد، مورد ضرب و شتم قرار مي‌داد.

شعبي از علماي و فقهاي بزرگ اهل سنت که مي‌گويد: «کانت درة عمر أهيب من سيف الحجاج.»[10] «شلاق عمر از شمشير حجاج بن يوسف هم ترسناک‌تر بوده است.»

ابوهريره که تقريباً مفصل‌ترين روايات اهل سنت به ايشان برمي‌گردد مي‌گويد: «لقد حدثتكم بأحاديث لو حدثت بها زمن عمر بن الخطاب لضربني عمر بالدرة.»[11] «اين رواياتي که الان نقل مي‌کنم، اگر زمان عمر نقل مي‌کردم، مرا با شلاق مورد ضرب قرار مي‌داد.»

*هر وقت که سرت به درد آید    نالان شوی و سوی من آیی

چون درد سرت شفا بدادم    یاغی شوی و دگر نیایی*

*پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب    تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها