0

الگوهای توسعه سیاسی با تأکید بر اندیشه امام خمینی(ره) 2

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

الگوهای توسعه سیاسی با تأکید بر اندیشه امام خمینی(ره) 2
سه شنبه 28 آبان 1392  8:55 AM

بخش دوم و پایانی

پیشینه و پشتوانه الگوی توسعه سیاسی متعالیه

این نظریه به ترتیب زمانی، چهار الگوی نبوی، علوی، مهدوی و ولایت فقیه را شامل می‌شود؛ سه الگوی اول، پیشینه و پشتوانه نظری توسعه سیاسی متعالیه دوره ولایت فقیه محسوب می‌شوند که به اختصار به مؤلفه‌های اصلی توسعه سیاسی متعالیه در سه دوره اول اشاره می‌شود. تحقق عینی موضوع در دوره پیامبر اکرم(ص)  و دوره امام علی(ع)  و همچنین تحقق وعده الهی در دوره جامعه آرمانی مهدویت توانسته است پشتوانه نظری اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)  را در بعد فلسفی، کلامی، عرفانی و فقهی فراهم سازد و منظومه فکری منسجمی ارائه دهد که ترسیم نو و به‌روزی از جامعه آرمانی و حیات سیاسی و اجتماعی در قالب ولایت فقیه دربردارد.

در توضیح مطلب می‌توان گفت با گسترش اسلام در مکه و هجرت پیامبر به مدینه دولت و حکومت اسلامی به‌دست پیامبر اکرم(ص)  تأسیس شد. آن حضرت، علاوه بر آموزش، تربیت و تزکیة نفوس، خود سرپرستی و رهبری جامعة اسلامی را بر عهده گرفت و به ادارة نظام اجتماعی و حکومتی مسلمانان در ابعاد مختلف قضایی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی پرداخت. با توجه به نقش هدایتی و نظارتی پیامبر در همه رخدادها و جریان‌های اسلامی در ابعاد یادشده و حضور مستقیم ایشان در بسیاری از عرصه‌ها، بخش عظیمی از سیرة ایشان به ابعاد سیاسی، اجتماعی مربوط است.

در زمینه توسعه سیاسی متعالیه می‌توان به اختصار به چند محور از مؤلفه‌ها و عوامل ـ مثل اصل مسئولیت‌پذیری و ترویج آن در جامعه، به‌ویژه در سطح کارگزاران حکومتی و احزاب، گروه‌ها و تشکل‌های مردمی ـ که زمینه‌های مهم گسترش مشارکت و توسعه سیاسی را به‌وجود می‌آورد اشاره کرد. همچنین می‌توان از تشکیل و ایجاد یک نظام نمونه الهی و ارائه آن بر جامعه بشری برای تمامی زمان‌ها و به‌کار بستن اصل شورا و مشورت و برپایی حکومتی مبتنی بر قدرت اجتماعی و اصل کرامت انسانی، یاد کرد.

مفاهیم مربوط به توسعه سیاسی در دوره بعد از پیامبر اکرم به‌ویژه دوره امام اول که حکومت اسلامی را نیز رهبری فرموده است، ارائه الگوی توسعه سیاسی متعالیه و مشارکت سیاسی و مردم‌سالاری دینی در طول سیاست و الگوی دوره پیامبر است. مؤلفه‌های توسعه سیاسی دوره علوی به صورت مختصر عبارتند از:

قانون‌گرایی و برابری حاکم و مردم در برابر قانون و اصل مشورت (نهج‌البلاغه، 1368: نامه 50 / 323)؛ مشارکت سیاسی همه‌جانبه مردم (مجلسی، 1368: 33 / 143)؛ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی افراد و احزاب و تشکل‌ها (نهج‌البلاغه، 1368: نامه 53 / 337) که تأییدی بر آزادی فکر و عمل انسان در جامعه است (همان: خطبه 208 / 241)؛ نظارت و کنترل مسئولان و ایجاد فضای مناسب برای انتقاد و انتقادپذیری (همان: نامه 53 / 337)؛ از میان برداشتن فاصله میان کارگزاران با امام و رعایت حقوق متقابل مردم و حکومت.

همچنین می‌توان به مؤلفه‌های رشد سیاسی در جامعه مهدوی که در طول سیره و دوره نبوی و علوی بیان شده است، به ترتیب به‌ عقلانیت سعادت‌محور، انسجام درونی ابعاد زندگی، حاکمیت عدالت در تمام ابعاد جامعه، مشارکت ارزشی تکلیف‌مدار و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز جهانی ـ که از طریق توجه به عوامل فرهنگی و انسان‌سازی محقق خواهد شد ـ اشاره داشت. (معینی‌پور، 1388 الف: 79) همچنین در بیان مؤلفه توسعه سیاسی در این دوره می‌توان از مشارکت سیاسی فعال و متعهدانه مردم به رهبری امام معصوم براساس شریعت و هدایت الهی برای زمینه‌سازی سعادت و فضیلت اخلاقی در عرصه جهانی نام برد. (بهروز لک، 1384: 105)

الگوی توسعه سیاسی در نظام مبتنی بر ولایت فقیه

ولایت امر و امامت امت از طریق رهبری است که به‌عنوان مقام حاکم، بر کل امور و شئون کشور، نظارت، اشراف و سلطه همه‌جانبه (تشریعی، تنفیذی و قضایی) دارد. این ولایت براساس اندیشه شیعه از طریق پیامبر اسلام(ص)  به جانشینان معصوم و از طریق آنها به فقهای جامع‌الشرایط منتقل می‌شود که حکومت ولایت فقیه نامیده می‌شود. حکومت فقیه عادل، مأذون از جانب شارع بوده و عامل مشروعیت حکومت در عصر غیبت است و به همین دلیل، هیچ قدرتی در عرض قدرت او پذیرفته نمی‌شود؛ مگر اینکه با اجازه او به دیگری تفویض شده باشد و در طول قدرت سیاسی او قرار گیرد.

تحقق انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی از مصادیق بارز این تفکر است که توسط امام خمینی(ره)  رهبری شد. نظر‌های حضرت امام و رهنمودهای وی نقش بسزایی در شکل‌گیری حکومت اسلامی، تدوین قانون اساسی، حضور مردم، تحکیم جمهوری اسلامی و درنهایت، پایه‌گذاری مردم‌سالاری دینی داشته است.

در اندیشه سیاسی امام، در مقابل حکومت الهی ـ به اقتباس از آیات قرآن و روایات ـ حکومت طاغوتی مطرح است که شناخت آن می‌تواند ابعاد و قلمرو مسئولیت و حدود و اختیارات عناصر حکومت الهی و گروه‌ها و احزاب و افراد را مشخص سازد. در دیدگاه ایشان، نظام سیاسی و اجتماعی، یا خدایی است یا طاغوتی، و شکل سومی وجود ندارد. امام طاغوت را به قدرت‌های سیاسی ناروایی تفسیر کرد که در سراسر وطن اسلامی برقرار است. (امام خمینی، 1360: 149)

امام از طاغوت به حکومت جور یاد کرده است:

طاغوت حکومت‌های جور و قدرت‌های ناروایی است که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و سلطنت و حکومت را برپاداشته‌اند. (همان: 89)

براساس مبانی امام که حکومت بعد از پیامبر و ائمه به‌صورت تنصیب به ولایت فقیه منتقل می‌شود، حکومت طاغوتی غیر مشروع است:

اگر چنانچه ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است، یا خداست یا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد، رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است؛ وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است. اطاعت از او اطاعت از طاغوت است. (امام خمینی، 1385: 1 / 221)

براساس این تقسیم‌بندی، تمامی مؤلفه‌های مربوط به اندیشه و نظام سیاسی یعنی مبانی (معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، ارزش‌شناسی)، اهداف، موضوع و مسائل، اصول کلی و روش‌ها‌ی آن، یا الهی یا طاغوتی است و به‌صورت طبیعی شامل تمامی حیطه‌های نظری و تحقق عینی خواهد شد. بنابراین، تمامی موضوعات و مسائل مربوط به نظام سیاسی و اجتماعی از جمله مشروعیت، مردم‌سالاری، نظارت، آزادی، مشارکت سیاسی و توسعه سیاسی، یا در راستای بقای ابدی و قرب الهی است و تک‌تک انسان‌ها ناگزیرند در تعیین سرنوشت دنیوی و اخروی خود مشارکت داشته باشند؛ مشارکتی جدی و عادلانه برای مبارزه با باطل و طاغوت و یا در راستای بقای دنیوی.

همچنین تک‌تک انسان‌ها ناگزیر به مشارکت در تعیین سرنوشت دنیوی خود هستند و تحت تأثیر نظام سیاسی طاغوتی نقشی تخریبی در تعیین سرنوشت خود دارند و در واقع، مشارکت ظالمانه برای مبارزه با حق مطالبه می‌شود.

«سروش محلاتی» نظریه طاغوت را از دیدگاه امام خمینی(ره)  بررسی کرده و آن را از لحاظ ساختاری و محتوایی و نصب و اقدامات مسئولان مورد بحث قرار داده است. او می‌نویسد: «مفهوم طاغوت دارای مراتبی است و از نظر امام عنوان طاغوت منحصر به قدرت‌های جائر و فاسدی نیست که در رأس حکومت آنها ظالم است». امام در این باره می‌فرماید:

اگر ‌بنا باشد در دولت که می‌رویم تحول نشده باشد... همان رژیم است و همان مسائل طاغوتی؛ منتها «اسم» را ما عوض کردیم، ما می‌خواهیم ان‌شاءالله «مسمی» عوض بشود، تغییر داده بشود: رژیم طاغوتی به همه محتوا، به رژیم انسانی اسلامی، به همه محتوا. (همان: 10 / 176)

طاغوت در مفهوم اسلامی آن، صرفاً دارای «مفهوم سیاسی» نیست، بلکه این واژه، دارای «محتوای اخلاقی» نیز هست. طاغوت که از همان ماده طغیان است، ریشه در «خودخواهی» و خودپرستی انسان طاغی دارد و هر کسی که منیت و انانیت درونی‌اش را آشکار می‌کند، «طاغوت» است. بر این اساس، طاغوت سیاسی، چهره آشکار طاغوت اخلاقی است. در حقیقت، طاغوت اخلاقی، وقتی در عرصه سیاست، حضور پیدا می‌کند، مرزهای قانون را در‌هم می‌شکند، تا هرچه بیشتر حس جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی خویش را اشباع کند. بر این اساس، نباید «طاغوت بودنِ» یک فرمان‌روا را به فاقدبودن جنبه‌های اعتباری و انتسابی یا انتصابی پیوند زد، بلکه در حقیقت دیو درونی، در قالب غول بیرونی، خود را نشان داده است. (محلاتی، نظریه طاغوت)

امام خمینی(ره)  در اندیشه سیاسی خود به اصل برابری و عدالت و قانون و قانونمندی و عمل به آن در کمک به مردم‌سالاری تأکید داشتند. ایشان در بحث تنوع و تکثر سیاسی، رعایت موازین دینی و ایمانی را مهم خواندند و ارتباط تکثرگرایی با مشارکت سیاسی را مستقیم، و نقش گروه‌ها و احزاب و جناح‌های مختلف را در نظام سیاسی با‌اهمیت دانستند.

امام معتقد بودند در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران رضایت و مقبولیت عامه باید براساس آرای مردم تنظیم شود. واژه‌های کلیدی ایشان در این مبحث، اهمیت دادن به وجود پایگاه مردمی و اجرای خواسته‌های مردم و تأمین رضایت و موافقت مردم و سرانجام، هماهنگی لازم بین رهبر جامعه اسلامی و مردم است. (پورفرد، 1386: 286) براساس این اصول، به مهم‌ترین مؤلفه‌های توسعه سیاسی در نظام ولایت فقیه و عناصر مردم‌سالاری دینی، که پورفرد بیان داشته است، به اختصار اشاره می‌شود.

اصل هدایت و رهبری مستمر: از نظر امام خمینی(ره)  وظیفه هدایت و رهبری برای ایجاد نظام عادلانه به عهده فقهای عادل است. فقها باید مهم‌ترین وظیفه پیامبران را که برپایی یک نظام عادلانه اجتماعی است برقرار کنند. کلیه امور که بر عهده پیامبران است، فقهای عادل موظف و مأمور به اجرای آن هستند. (امام خمینی، 1360: 93)

جامعه دینی: از منظر ایشان، جامعه متمایز از افراد تشکیل‌دهنده خود است. بر این اساس، ایشان منطق حیات جمعی را می‌پذیرد. (امام خمینی، 1385: 19 / 47) ایشان برای جامعه نوعی فضیلت عقلانی در نظر می‌گیرد و در واقع، واحد عمل برای ایشان انسان است، نه فرد. جامعه در زیرمجموعه ذهنیت امام، از انسان مطلوب و آرمانی نهفته است. در واقع، اندیشه اجتماعی امام در خدمت تجلی انسان کامل مورد نظرش است. گفتنی است که این انسان، ابعاد و جنبه‌های مختلفی دارد: او بسیار تجددگرا و در عین حال معتقد به سنت‌ها و ارزش‌های والای تاریخی خود است. از نظر امام خمینی(ره) ، جامعه دینی، یعنی جامعه توحیدی، عبارت از جامعه‌ای است که با حفظ سلسله‌مراتب یک نظر داشته باشد: کأنّه یک موجودند. (همان: 11 / 136)

نهادهای نظارتی و کنترل قدرت: امام خمینی(ره)  معتقد است که نظارت، حق عمومی و همگانی است:

همه ملت موظف هستند که نظارت کنند، بر این امور نظارت کنند. اگر من یک پایم را کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خود را حفظ کن. مسئله، مسئله مهمی است. (همان: 7 / 33)

ایشان حق اعتراض و نظارت را حق طبیعی شهروندان و نهادهای اجتماعی دانسته و آن را تنها راه حفظ نظام اسلامی و نجات نظام اسلامی می‌داند و می‌گوید:

هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح کند و از او انتقاد نماید و او باید جواب قانع‌کننده‌ای دهد و در غیر این صورت، اگر به خلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد، خودبه‌خود از مقام زمامداری معزول است. (همان: 4 / 190)

مشارکت و رقابت سیاسی فراگیر: امام بر خلاف رهیافت نخبه‌گرایی و اقتدار‌گرایی ـ که تنها برای نخبگان، استعداد قضاوت و قوه تشخیص مصالح و مفاسد اجتماعی را قائل هستند ـ معتقد است هر فرد مسلمان ظرفیت و قابلیت تشخیص دارد؛ به عبارت دیگر، «همه ملت قدرت نظارت و انتقاد دارند». (امام خمینی، 1374: 95)

فضاسازی برای ابراز نظر اقلیت: امام مرز انتقاد را شخصیت افراد نمی‌دانست. به نظر ایشان، عدم وجود انتقاد در جامعه از ویژگی‌های نظام پادشاهی است. (همان) ایشان اعتقادی بـه جـامعه تـک‌صـدایی نداشت و اختلاف در سلیقه‌ها و نظریات و برداشت‌های فقهی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، عبادی و حتی اجتماعی را امری طبیعی در جامعه می‌دانست. (امام خمینی 1385: 20 / 211 و 212)

در مجموع براساس مطالب گفته‌شده می‌توان نتیجه گرفت که توسعه سیاسی متعالیه در دیدگاه و اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)  بر مبنای حکمت متعالیه بر تعالی‌گرایی مبتنی است و تحول‌گرایی، صیرورت و تکامل انسان را در ساحت قوس صعودی بیان می‌کند. در این نوع توسعه، انسان کامل محور عالم وجود است و براساس رسالت و تنصیب و مسئولیت الهی، وظیفه راهبری و هدایت انسان‌ها و سامان‌دهی جامعه و مدنیت متعالیه را به عهده دارد و بر پایه ارزش‌های متعالی در چارچوب شرع، عقل و فطرت استوار است.

در این نوع توسعه، احساس تکلیف و تعامل و مشارکت و سامان‌بخشی به جامعه و حکومت در سلسله‌مراتب از پیامبر و ائمه اطهار و اولوالامر و ولیّ فقیه به آحاد مردم در جریان است؛ دین مبین اسلام در تجربه و پیشینه تاریخی خود، دو الگوی نبوی و علوی را پشت سر گذاشته است و به‌عنوان آرمانی بزرگ و مدینه فاضله الگوی مهدوی را ارائه می‌دهد و در حال حاضر در قالب نظام ولایت فقیه تحقق عملی پیدا کرده است که در طول دوره قبلی بوده و زمینه‌ساز برای دوره مهدویت است.

شاخص اصلی توسعه سیاسی متعالیه در نظام مبتنی بر ولایت فقیه، الهی بودن و حاکم بودن روح تکلیف و تلاش همگانی برای جلب رضایت خداوند و رسیدن به قرب الهی است که نمود عینی آن به شکل مردم‌سالاری دینی است. در نهایت، به‌طور کلی در الگوهای توسعه سیاسی متعالی، بقای ابدی انسان در کانون توجه است و این بقای ابدی جز با قرب الهی تحقق نمی‌یابد.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها