پاسخ به:چه کسانی سپاه خدا هستند+پاسخ آیتالله قرهی
پنج شنبه 23 آبان 1392 5:41 PM
*خاورشناس انگلیسی: واقعه کربلا، اعلان حبّ حقیقی به خدا بود!
من میخواهم یک نتیجه بگیرم که چرا باید هر سال، کربلا تکرار شود؟ چرا باید هرسال کربلا را یادآوری کنیم و تکرار شود؟ واقعاً حیف است یک عدّه بفهمند، ما نفهمیم.
ادوارد براون گرانوی که خاورشناس انگیسی و استاد دانشگاه است، میگوید: آیا اقلیّتی پیدا میشود که وقتی درباره کربلا سخن میشنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟! حتّی غیر مسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی، در تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند.
بعد اضافه میکند و میگوید: نکته بسیار مهم این است که توانست با خون دادن خود اعلان کند، حبّ حقیقی به خدا در میان مردم، این است و تکرار کار عاشورا در زمانها (یعنی هر سال دارند انجام میدهند)، دلالت بر این است که این نکته را به همگان اعلان کند.
یعنی همه بدانید حبّ بود. او آمد بگوید: من محبّ حقیقی خدا هستم، هرچه پروردگار عالم میگوید، گوش میدهم. من گفتم: «بَلى»، تمام شد. لذا پروردگار عالم خودش برای همین میفرماید: هر کسی را هم که بیشتر دوست دارم، با همین مطالب جلو میبرم، نه با چیز دیگری که شما تصوّر میکنید. پس بلا، نشانه محبّت پروردگار عالم است.
*شدّت بلا به خاطر شدّت حبّ!
پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(ص) میفرمایند: «إِنَ اللَّهَ إِذَا أَحَبَ عَبْداً غَثَّهُ بِالْبَلَاءِ غَثّاً و امّا بلائه بلاء عظیماً لشدة حبّالله تعالی بخلقه» پروردگار عالم موقعی که بندهاش را دوست داشته باشد، به شدّت او را در بلا غوطهور میکند و این این به خاطر شدّت حبّ خدا به بندهاش است.
یعنی چه؟! این چه دوست داشتنی است که تو من را میخواهی اینچنین مبتلاء کنی؟! بله، میخواهد ببیند که واقعاً پذیرفتی یا نپذیرفتی. اگر پذیرفتی، برای تو هست؛ اگر نپذیرفتی، از تو میگیرند. لذا تبدیل به ظواهر میکند و اینها دیگر ظواهر میشود.
*چه کسانی سپاه خدا هستند/ آفت سپاه چیست؟
مثلاً داشتن سپاه و جند، ظواهر میشود. قرآن میفرماید: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیما» خیلی عجیب است که جند را با علم و حکمت میآورد. تعبیر بسیار زیبا و عالی است. «برای پروردگار عالم سپاههایی هست که در آسمان و زمین هستند و پروردگار عالم، علیم و حکیم است.»
ما جند و سپاه را معمولاً برای جنگ میگوییم؛ چون معمولا این است که میگویند: «آفَةُ الْجُنْدِ مُخَالِفَةُ الْقَادَة». که این روایت از امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) است که میفرمایند: آفت سپاه، سرپیچی از فرماندهی است. پس معلوم میشود جند و سپاه برای جنگ است. امّا پروردگار عالم میفرماید: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیما».
باز در آیهای دیگر میفرماید: «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیما».
چه فرقی بین «عَلیماً حَکیما» و «عَزیزاً حَکیما» است؟ مطلب اصلی این دو آیه، یکی است و آن «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» است، یعنی برای پروردگار عالم در آسمانها و زمین سپاهانی است. امّا فرق در این است: اصلاً پروردگار عالم میگوید: همه عالم، سپاه من هستند، خود شما هم سپاه من هستید. امّا اگر بدانید پروردگار عالم براساس علم و حکمت، تمام هستی را سپاه قرار داد و بدانید علم و حکمت پروردگار عالم همیشه بوده و هست - با لفظ کان آورده که به تعبیر بعضی بتواند عنوان استمرار را هم بگیرد - ؛ میداند سپاه چه میکنند و چگونه است.
در جای دیگر هم که «عَزیزاً حَکیما» میفرماید، عزیز چند معنا دارد، «کلمة واحدة تدلّ علی معان مختلفه» یک کلمه است که معانی مختلفی دارد (گاهی اینطور میشود و در لغت بعضی از کلمات، معانی مختلفی دارند). یک عزیز یعنی غالب بودن که پیروز شدن هم میگویند و یک عزیز همان عزّت است. «وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیما»، خدا همیشه، غالب و پیروزمند و حکیم است، یعنی شما تصوّر نکنید که اگر پروردگار عالم را اطاعت کنید یا نکنید، برای خدا فرقی میکند. بلکه برای خودتان ضرر دارد و شما خودتان را از این دایره هدایت دور میکنید.
*تنها با معرفت به خود، میتوان جلو رفت
اگر خاطرتان باشد یک روایت خواندیم و گفتیم: دو دایره است، یک دایره «دائرة السوء» و یک دایره هم دایره هدایت است که اوّل خلقت به ما هشدار داد و گفت: «قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی». لذا اگر از دایره هدایت خودت را خارج کردی، در دایره سوء میافتی.
بعضی فکر میکنند این مطالب سنگین است ولی من فکر نمیکنم سنگین باشد. یک بنده خدایی میگفت: این شبها دو نکته بگویید که همه بفهمند. امّا من میگویم: همین اینها نکته است، ما اگر اصل را نفهمیم، آن دو نکته را هم که بعضی از آقایان بیان میکنند، تأثیری ندارد. لذا آن دو نصیحت، موقعی در دل مینشیند که ما اسّ و اساس خودمان را بدانیم، چیست که آن موقع خود به خود دنبال آن نصایح میرویم. ما هنوز به آن «من عرف نفسه» نرسیدیم که بخواهیم به «فقد عرف ربه» برسیم. چون اعمالی که باید انجام بدهیم، همه آنها دلالت بر این است که به معرفت رسیدیم، امّا ما هنوز معرفت را نداریم.
لذا همه اینها معرفتسازی است و حالا بیاییم بدون این معرفتسازی دو تا نکته بگوییم، آقا! نماز بخوان - که البته هزاران هزاران بار بله که باید انسان نماز بخواند - بعد مثال هم بزنیم، داستان هم بگوییم، بگوییم: ببین ابیعبدالله (ع) هم روز عاشورا نماز خواند و ... . بله، اینها باید باشد، ولی چرا آنجا یک موقعی اثر نمیگذارد و بعدها از بین میرود؟! چرا بعضی مواقع اثر آن، اثر آنی است؟! چون نفهمیدیم کیستیم، اگر بفهمیم، اصلاً خودمان را خود به خود از نفس و حالات ظلمانی بیرون میکشیم، اصلاً خودمان به خودی خود از گناه بدمان میآید و اسم گناه برایمان تنفّر ایجاد میکند.
عرض کردم بعضی از اعاظم بزرگان در درس خارج فقهشان، مثل آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی و آیتالله العظمی بروجردی وقتی به مباحث زنا میرسیدند، فقط همان بار اوّل این لفظ را میگفتند و دیگر بعد از آن نمیتوانستند تکرار بکنند، با اینکه در قرآن، آیات الهی و روایات است و دارد فقه را هم درس میدهد، امّا فقط یکبار میگفتند و بعد میگفتند: آن عمل خبیثه. میگفتند: نمیتوانم، حالم بد میشود؛ یعنی از اسم آن تنفّر داشتند و از اسم گناه، بدشان میآمد و حالشان بهم میخورد؛ چرا؟
چون میفهمند و معرفت دارند. اگر کسی به معرفت برسد، دیگر اصلاً از اسم گناه متنفّر میشود. اگر بفهمد، میگوید: من این نیستم، من یک گناه بکنم، بعد آن مقامی که من بنا بود به آن برسم، از دست بدهم؟! اصلاً من «لله» هستم، نه «مِن الله». این لام، لام تعلقیّه است که بعضیها طور دیگری معنی کردند و اشتباه معنی کردند. این لام، لام تعلقیّه است؛ یعنی اصلاً الان هم از او هستم، نه این که از او هستم و به او برمیگردم. برای او بودم، باید هم حالا این «برای او بودن» را با عمل خودم نشان دهم.
به تعبیر بعضی از عرفا میگویند: کجا گفتند دور، باطل است؟! اتّفاقاً در «الیه راجعون»، این «الیه»، دور است. ما داریم میرویم، دوباره به او برمیگردیم، «الیه راجعون»، این به افعال است. آنجا از خودش آمدیم، حالا اینجا به افعال ماست. چه زمانی به افعال «الیه راجعون» میشود؟
آن موقع که معرفت ایجاد بشود. بدون معرفت کجا میتوانیم مطلبی پیدا بکنیم؟! حالا دو مبحث اخلاق هم بگوییم که البته مباحث اخلاقی خیلی اثر دارد و اینها هم اخلاق است، جدا نیست. اصلاً همه اینها یکی است که مثل حلقههای زنجیر به هم وصل است. مثل آن بافت فرش ظریف عالی زیبای زرباف که همه آن بندها به هم وصل شده و این فرش زیبا و قشنگ شده. پس همه آن یکی است و هیچکدام جدا نیست.
علی ایّ حال پروردگار عالم میخواهد ما بفهمیم و متوجه بشویم که اگر مال او هستیم، همین است. لذا گفت: «وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ»، شمار سپاهیان پروردگار عالم را جزء خدا، کسی نمیداند. تعبیری که اولیاء دارند، این است که همه سپاه خدائید، چرا متوجه نیستید؟! سپاه پروردگار عالم هستیم و از این دایره سپاه نباید بیرون برویم.
فلذا فقط یک آفت وجود دارد که امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «آفَةُ الْجُنْدِ مُخَالِفَةُ الْقَادَة» آفت آن، مخالفت کنی از فرماندهای که پروردگار عالم است، فرماندهای که بعد خودش فرمود: هادیان الهی را میفرستم «قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی»، خودش هم گفت: من فقط تبعیّت میخواهم، من از شما اظهار نظر نمیخواهم.
مگر ما چیزی هستیم که اظهار نظر کنیم؟! یا نباید بگوییم: «انا لله و انا الیه راجعون»، یا اگر گفتیم: «لله» هستیم، دیگر اظهارنظر یعنی چی؟! این دو دو تا چهار تا است و با هم نمیخورد. ما مال خودش هستیم و خودش هم دارد برای ما تصمیم میگیرد، دیگر اظهار نظر نمیخواهد، بلکه اطاعت میخواهد. مثلاً نفرمود: «فمن نظر فلاناً فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون»، بلکه فرمود: «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون». پس از من و تو نظر نخواست، بلکه تبعیّت از همان هادیانی را خواست که خودش میفرستد.
آنوقت است که اگر با این دید معرفتی جلو رفتیم، میفهمیم و إلّا اگر از همان اول بیاییم بگوییم: پروردگار عالم از ما نظر نمیخواهد و ...؛ بعضیها نمیفهمند و میگویند: یعنی چی؟! مگر اجبار است؟! مگر «لا اکراه فی الدین» بیان نشده؟! اصلاً این چه دینی است، به درد نمیخورد و ... . امّا این ساختاری که آن « أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى» را بیان کردیم و این جورچینی که از اوّل دهه جلو آمدیم و چیدیم، خود به خود ما را به این مطالب میرساند.
من باز هم اصرار دارم آنهایی که این مباحث را گوش ندادند، حتماً مباحث را تهیه کنند و گوش بدهند؛ چون مال من نیست و عرفای عظیمالشّأن بیان کردند، عرض میکنم که این را حتماً گوش بدهند. در این مباحث خیلی نکات است. چون عرض کردم: ما به ظهور نزدیکیم و خیلی چیزها را باید بدانیم. اگر میخواهیم «لله» باشیم، اگر میخواهیم للحجّة باشیم، اگر میخواهیم «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» باشیم، اگر میخواهیم سرباز هادی الهی، حجّت خدا، حضرت حجّتبنالحسن المهدی(عج) باشیم؛ حتماً و حتماً باید بدانیم راه چیست. راه، این است: من «لله» هستم و خودش فرموده که باید تبعیّت کنم تا رشد کنم. اصلاً اظهار نظر نباید بکنم. انسان آن موقع که رشد نکرده، همیشه نظر میدهد، امّا موقعی که تبعیّت کرده، یکدفعه میبیند عجب رشدی کرده است! من تا حالا اینطوری نبودم، چطور شد اینطور شدم؟ خدا گواه است همان تبعیّت است. پروردگار عالم میگوید: همه شما، سپاه من هستید، پس آفت آن را دور کنید که آفت آن، این است که شما از فرمانده که من هستم، سرپیچی کنید.
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست