مهدى شخصى نه مهدى نوعى
چهارشنبه 10 آذر 1389 10:34 AM
برادران اهل سنّت در رابطه با مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - مى گويند: ما به مهدى نوعى عقيده داريم . به عبارت ديگر: ما منكر مهدى موعود نيستيم ، احاديثى كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در باره او صادر شده ، مورد قبول ماست ولى مى گوييم او هنوز متولد نشده و معلوم نيست چه كسى است اما در آينده متولّد مى شود و بعد از بزرگ شدن ، قيام مى كند و حكومت جهانى واحد تشكيل مى دهد، او از نسل فاطمه و از فرزندان حسين عليهم السّلام است .(1) مثلاً شبراوى شافعى در الاتحاف (2) مى گويد:
((شيعه عقيده دارد مهدى موعود - كه احاديث صحيحه در باره او وارد شده - همان پسر حسن عسكرى خالص است ، و در آخرالزمان ظهور خواهد كرد، ولى صحيح آن است كه او هنوز متولّد نشده و در آينده متولّد و بزرگ مى شود و او از بزرگان آل بيت كريم است )).
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (3) ذيل خطبه 16 مى گويد: ((اكثر محدّثين عقيده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه 3 است و اصحاب ما معتزله آن را انكار نمى كنند و در كتب خود به ذكر او تصريح كرده اند و شيوخ ما به او اعتراف كرده اند، فقط فرق آن است كه او به عقيده ما هنوز متولّد نشده و بعداً متولّد خواهد گرديد)).
ايشان مى گويد: ((وَ اَمّا اَصْحابُنا فَيَزْعَمُونَ اَنَّهُ فَاطِمِيُّ يُولَدُ فِي مُسْتَقْبَلِ الزَّمانِ لاُمِّ وَلَدٍ وَ لَيْسَ بِمَوْجُودٍ اَلا ن ))(4) . و باز مى گويد: ((وَ عِنْدَ اَصْحابِنا أ نَّهُ غَيْرُ مَوْجُودٍ اَلا نَ وَ سَيُوجَدُ، وَ عِنْدَ اْلاِماميَّةِ اَنَّهُ مَوْجُودٌ اَلا نَ)).(5)
نا گفته نماند كه اهل سنّت بر اين گفته خود، دليلى از احاديث يا آيات نياورده اند، فقط شهرتى است كه در ميان ايشان به وجود آمده است و اين يكى از نتايج منزوى شدن اهل بيت عليهم السّلام و غصب خلافت اسلامى است . چنانكه در مقدمه كتاب به آن اشاره شد. وانگهى احاديث منقوله در كتب اهل سنّت عيناً عقيده شيعه را مى رساند و در آن احاديث مى خوانيم كه : مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - دوازدهمين امام از ائمّه دوازده گانه و نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام و چهارمين فرزند امام رضا عليه السّلام و فرزند بلافصل امام حسن عسكرى عليه السّلام است .
و نيز روايات اهل سنّت مى گويد كه آن حضرت در سال 255 هجرى در نيمه شعبان در شهر ((سامرا)) از مادرى به نام ((نرجس )) به دنيا آمده است . بنابراين ، شيعه و اهل سنّت در مهدى موعود اختلاف و شكّى ندارند و هر دو عقيده به مهدى شخصى دارند منتها دورانهاى تاريك و انزواى اهل بيت و عصر حكومتهاى سياه بنى اميّه و بنى عبّاس مانع از آن شد كه اهل سنّت چيزى را كه در كتابهاى خود نوشته و نقل كرده اند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدى شخصى - سلام اللّه عليه - باشند.
ما اينك بعضى از دلايلى را كه بر مهدى شخصى دلالت دارند از كتب برادران اهل سنّت نقل كرده و در باره آنها توضيح مى دهيم :
1 - محمد صالح حسينى ترمذى حنفى از سلمان فارسى نقل كرده ،مى گويد:
((دَخَلْتُ عَلَى النَّبِىِّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فَاِذاَ الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذِهِ وَ هُوَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ وَفاهُ وَيَقُولُ: اَنْتَ سَيِّدٌ اِبْنُ سَيِّدٍ، اَنْتَ
اِمامٌ اِبْنُ اِمامٍ، اَنْتَ حُجَّةٌ اِبْنُ حُجَّةٍ أ بو حُجَجِ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تاسِعُهُمْ قائمُهُمْ)).(6)
يعنى :
((به محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مشرف شدم ناگاه ديدم كه حسين عليه السّلام بر روى زانوى آن حضرت است ، حضرت چشمها و دهان حسين را مى بوسيد و مى فرمود: تو آقا و فرزند آقايى ، تو امام و پسر امامى ، تو حجت و فرزند حجّتى ، پدر نُه نفر حجت كه همه از صلب تو هستند و نهم آنان قائم آنان است )).
اين حديث شريف در اينكه مهدى موعود عليه السّلام نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است صراحت دارد على هذا مهدى موعود متولد شده است . بنابراين حديث ، نمى شود گفت : ((معلوم نيست مهدى چه كسى است و هنوز متولّد نشده است )).
2 - عبداللّه بسمل چنين نقل كرده است :
((عَنْ سَلْمانَ قالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فَاِذَا الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذَيْهِ وَ هُوَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ وَ يُقَبِّلُ فاهُ وَيَقُول :
انْتَ سَيِّدٌ اِبْنُ سَيِّدٍ وَاَنْتَ اِمامٌ اِبْنُ اِمامٍ وَاَنْتَ حُجَّةٌ اِبْنُ حُجَّةٍ اَبُو حُجَجِ تِسْعَةٍ تاسِعُهُمْ قائمُهُمْ. اَخْرَجهُ فِى الْمَوَدَّةِ السَّيِّدُ عَلِىُّ
الْهَمَدانِيُّ الشَّافِعِيُّ وَاَخْطَبُ فِي الْمَناقِبِ)).(7)
اين حديث شريف ، همان حديث قبلى است و عبداللّه بسمل پس از نقل آن اضافه مى كند كه صاحب مودّة القربى سيّد على همدانى شافعى و اخطب خوارزمى نيز آن را در مناقب نقل كرده اند، ناگفته نماند - چنانكه خواهيم گفت - خوارزمى آن را در مقتل الحسين نقل كرده است نه در مناقب .
3 - ابو المؤ يّد، موفق خوارزمى حنفى (متوفاى 568) حديث فوق را با كمى تفاوت از سليم بن قيس از سلمان محمّدى چنين نقل مى كند:
((قَالَ دَخَلْتُ عَلَى النَّبِىِّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وَ اِذاَ الْحُسَيْنُ عَلى فَخِذِهِ وَ هُوَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ وَ يَلْثَمُ فاهُ وَ يَقُولُ: اِنّكَ سَيِّدٌ اِبْنُ
سَيِّدٍ اَبُو سادَة اِنَّكَ اِمامٌ اِبْنُ اِمامٍ اَبُو أَئمَّةٍ، اِنَّكَ حُجَّةٌ اِبْنُ حُجَّةٍ اَبُو حُجَجِ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ)).(8)
خلاصه حديث شريف آن است كه : مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - در كلام رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم به احسن وجه تعيين شده وآن نهمين فرزندامام حسين عليه السّلام است .
4 - حافظ شيخ سليمان حنفى قندوزى ، حديث فوق را در ينابيع المودّه ، باب 54، ص 168. و نيز در باب 56، ص 258 از كتاب مودة القربى تأ ليف سيدعلى بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى 786) نقل كرده است . و نيز در باب 77 ص 445 باز از مودّة القربى و در باب 94، ص 492 از خوارزمى به دو سند از سلمان فارسى و امام سجاد عليه السّلام از پدرش امام حسين عليه السّلام نقل كرده كه دوّمى چنين است :
((عَنْ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ اَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي عليهماالسّلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى جَدّى رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
فَاَجْلَسَنِى عَلَى فَخِذِهِ وَقالَ لِى : اِنَّ اللّهَ اِخْتارَ مِنْ صُلْبِكَ يا حُسَيْنُ تِسْعَةَ اَئمَّةٍ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ وَكُلُّهُمْ فِى الْفَضْلِ وَالْمَنْزِلَةِ عِنْدَاللّهِ
سَوَاءٌ)).
يعنى :
((امام مى فرمايد: به محضر جدّم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شرفياب شدم ، مرا روى زانوى خويش نشانيد و فرمود: خداوند از صلب تو نُه نفر امام اختيار كرده كه نهم آنان قائم آنان است و همه در فضيلت و مقام پيش خداوند يكسانند)).
بنابراين ، مهدى عليه السّلام يك مهدى معين و نهمين فرزند امام حسين عليه السّلام است .
ناگفته نماند كه كتاب ((مودة ذوى القربى )) تأ ليف سيدعلى بن شهاب همدانى شافعى (متوفاى 786) حاوى چهارده فصل است و شيخ سليمان حنفى همه آن كتاب را در ينابيع المودّه آورده و آن را باب پنجاه و ششم اين كتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان ((المودّة العاشرة فى عدد الائمة وانّ المهدى منهم )) حديث مبارك فوق راچنانكه گفته شد - در ص 258 از سليم بن قيس هلالى از سلمان فارسى از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل كرده است .
بنابراين ، آنچه ما به دست آورده ايم اين است كه حديث فوق در كتابهاى مقتل خوارزمى ، در ارجح المطالب ، مناقب مرتضوى ، مودة ذوى القربى و ينابيع المودّه نقل شده است و بر مهدى شخصى دلالت دارد؛ يعنى مهدى موعود عليه السّلام فرزند نهم امام حسين عليه السّلام است .
حمّوئى جوينى شافعى از عبداللّه بن عبّاس نقل كرده كه گفت :
((سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يَقُولُ: اَنا وَ عَلِيُّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَتِسْعَةٌ مِنْ وِلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ)).(9)
يعنى :
((شنيدم كه حضرت مى فرمود: من ، على ، حسن ، حسين و نُه نفر از فرزندان حسين همه پاك شده از طرف خدا و معصوم هستيم )).
و نيز همين حديث را از اصبغ بن نباته از عبداللّه بن عبّاس نقل كرده است (10) . همچنين حديث فوق در ينابيع المودّه (11) از كتاب مودّة القربى (مودّت دهم ) و از فرائد السمطين (12) نقل شده است .
از اين حديث نيز روشن مى شود كه مهدى موعود - صلوات اللّه عليه - فرزند نهم امام حسين عليه السّلام است .
اگر بگويند: چه مانعى دارد كه فرزند امام حسين باشد ولى بعداً در آخرالزمان متولّد شود؟! مى گوييم : به قرينه روايات گذشته و روايات آينده ، نه نفر پشت سر هم منظورند؛ يعنى امام دوازدهم فرزند نهم امام حسين عليه السّلام است .
6 - شبراوى شافعى مصرى (متوفاى 1172) در كتاب ((الاتحاف بحبّ الاشراف ))(13) و ابن صبّاغ مالكى در فصول المهمّه (14) نقل مى كنند كه دعبل بن على خزاعى مى گويد: چون به محضر حضرت رضا عليه السّلام رسيدم و در ضمن قصيده خود، اين دو شعر را خواندم كه :
خُرُوجُ اِمامٍ لا مَحالَةَ خارِجٌ
يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ وَالْبَرَكاتِ
يُمَيِّزُ فِينا كُلَّ حَقٍّ وَ باطِلٍ
وَ يَجْزِى عَلَى النَّعْماءِ وَالْنَّقَماتِ
حضرت رضا عليه السّلام با گريه سرش را بلند كرد و فرمود: اى دعبل ! در اين دو شعر جبرئيل به زبان تو سخن گفته است ، آيا مى دانى آن كدام امام است كه قيام مى كند؟ گفتم : نمى دانم فقط شنيده ام كه امامى از شما اهل بيت ، قيام مى كند و زمين را پر از عدل خواهد كرد.
((فَقالَ: يا دِعْبِلُ! اَلاِْمامُ بَعْدِيِ مُحَمَّدٌ اِبْنِى ، وَبَعْدَهُ عَلِيُّ اِبْنُهُ، وَبَعْدَهُ اِبْنُهُ الْحَسَنُ وَبَعْدَالْحَسَنِ اِبْنُهُ الْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظرُ فِى غَيْبَتِهِ
الْمُطاعُ فِى ظُهُورِهِ وَلَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا اِلاّ يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّى يَخْرُجَ فَيَمْلا اْلاَرْضَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً)).
يعنى :
((اى دعبل ! امام بعد از من پسرم محمّد و بعد از او پسر اوست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجّت كه در زمان غيبت او، انتظارش كشيده مى شود - و وقتى ظهور كند، مورد اطاعت خواهد بود، اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز، خدا آن روز را طولانى خواهد كرد تا خروج نموده و زمين را پر از عدل و داد گرداند همانطور كه از ظلم پر شده باشد)).
همچنين شيخ الاسلام حمّوئى در فرائد السمطين (15) از ابوالصلت عبدالسلام هروى نقل كرده ، مى گويد: از دعبل بن على خزاعى شنيدم كه مى گفت : چون قصيده ام را كه اوّلش ((مدارس آياتٍ خلت من تلاوة )) است بر حضرت رضا عليه السّلام خواندم و رسيدم به اين شعر كه :
خُرُوجُ اِمامٍ لا مَحالَةَ خارِجٌ - يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ وَالْبَرَكاتِ
يُمَيِّزُ فِينا كُلَّ حَقٍّ وَ باطِلٍ - وَ يَجْزِى عَلَى النَّعْماءِ وَالنَّقَماتِ
حضرت رضا عليه السّلام با صداى بلند گريه كرد و سر بلند نموده فرمود: نزديك بيا يا خزاعى ! روح القدس در اين دو بيت به زبان تو سخن گفته ، آيا مى دانى اين امام كدام است و كى قيام مى كند؟ گفتم : نه ، مولاى من ! فقط شنيده ام كه امامى از شما اهل بيت خروج كرده و زمين را از فساد پاك كرده و با عدالت پر مى گرداند.
((فَقالَ: يا دِعْبِلُ! اَلاِْمامُ بَعْدِى مُحَمَّدٌ اِبْنِى ، وَبَعْدَ محَمَّدٍ اِبْنُهُ عَلِيُّ، وَبَعْدَ عَلّىٍ اِبْنُهُ الْحَسَنُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ اِبْنُهُ الْحُجَّةُ الْقائِمُ الْمُنْتَظرُ
فِى غَيْبَتِهِ الْمُطاعُ فِى ظُهُورِهِ وَلَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا اِلاّ يَوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّى يَخْرُجَ فَيَمْلاَ ها عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً)).
اما ظهور مهدى موعود، كى خواهد بود، خبردادن از آن دشوار است (يعنى نمى شود تعيين كرد) امام رضا عليه السّلام مى فرمايد: پدرم از پدرانش و از على عليهم السّلام حديثى نقل كرد و آن اينكه به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفته شد: قائم كه از ذريه شماست كى خروج خواهدكرد؟فرمود: حكايت او مثل حكايت روز قيامت است (... لايجَلِّيهالِوَقْتِهاإ لاّ هُوَثَقُلَتْ فِى السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ لا تأ تِيكُمْ اِلاّ بَغْتَةً...).(16)
نا گفته نماند كه همين حديث را حافظ قندوزى حنفى از فرائد حمّوئى شافعى - چنانكه نقل شد - نقل كرده است .(17)
اين حديث نيز دلالت بر مهدى شخصى دارد و اينكه مهدى موعود - صلوات اللّه عليه فرزند چهارم حضرت رضا عليه السّلام است .
7 - شيخ الاسلام حمّوئى جوينى شافعى در فرائد السمطين (18) از حسين بن خالد نقل كرده كه [امام ] على بن موسى الرضا [عليهماالسّلام ] فرمود: كسى كه ورع ندارد، دين ندارد و كسى كه تقيّه ندارد ايمان ندارد
و (اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقاكُمْ)؛
يعنى :
عمل كننده تر به تقيّه ، گفته شد: يابن رسول اللّه ! تا كى تقيّه كنيم ؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست ، هركسى تا قبل از خروج قائم تقيّه را ترك كند از ما نيست .
((فَقِيلَ لَهُ يَابْنَ رسُولِاللّهِ وَ مَنِ الْقائِمُ مِنْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ؟ قالَ: الرّابِعُ مِنْ وِلْدِى اِبْنُ سَيِّدَةِ اْلاِماءِ يُطَهِّرُ اللّهُ بِهِ اْلاَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ،
وَيُقَدِّسُها مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ وَهُوَ الَّذِى يَشُكُّ النَّاسُ فِى وِلادَتِهِ وَهُوَ صاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ فَاِذا خَرَجَ اَشَرَقَتِ اْلاَرْضُ بِنُورِهِ)).
يعنى :
((گفته شد يابن رسول اللّه ! كداميك از شما اهل بيت ، قائم است ؟ فرمود: فرزندچهارم من ، پسر خانم كنيزان ، خداوند به وسيله او زمين را از هر ظلمى ، پاك و از هر ستمى ، خالى مى گرداند، او همان است كه مردم در ولادت وى شك مى كنند و او صاحب غيبت است و چون خروج كند، زمين با نورش روشن مى گردد)).
و او همان است كه زمين براى وى پيچيده شود و براى وى سايه اى نباشد و او همان است كه منادى در باره وى از آسمان ندا مى كند؛ ندايى كه خدا آن را به گوش همه اهل زمين مى رساند، منادى مى گويد: بدانيد حجّت خدا در كنار كعبه ظهور كرده ، تابع او شويد كه حق در او و با اوست و آن است قول خداى عزّوجلّ كه مى فرمايد: (اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَليْهِمْ مِنَ السَّماءِ ايَةً فَظَلَّتْ اَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ).(19)
اين حديث مانند حديث سابق بر مهدى معيّن دلالت دارد.
حافظ قندوزى همين حديث را از فرائد السمطين نقل كرده و مى گويد: ((قالَ الشَّيْخُ الْمُحَدِّثُ الْفَقِيهُ مُحَمَّدُ بْنُ اِبْراهِيم الْجُوَيْنِيُّ الْحَمّوئِيُّ الشَّافِعِيُّ فِي كِتابِهِ فَرائِدِ السِّمْطَيْنِ عَنْ دِعْبِل الْخُزاعِىِّ...)).(20)
8 - ابن صبّاغ مالكى در الفصول المهمّه (21) كه آن را در معرفت ائمّه نگاشته است ، مى گويد:
((وَ رَوى اِبْنُ الْخَشّابِ فِى كِتابِهِ مَوالِيدِ اَهْلِ الْبَيْتِ يَرْفَعُهُ بِسَنَدِهِ اِلى عَلِيِّ بْنِ مُوسىَ الْرِّضا عليه السّلام اَنَّهُ قالَ: الْخَلَفُ الصّالِحُ مِنْ
وِلْدِ ابِى مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَهُوَ صاحِبُ الزَّمانِ الْقائِمُ الْمَهْدِىُّ)).
يعنى :
((ابن خشّاب ، ابو محمد عبداللّه بن احمد بغدادى در كتاب خود كه سندش را به امام رضا عليه السّلام رسانده مى گويد آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدى موعود) از فرزندان ابى محمد حسن بن على عسكرى است و او صاحب الزمان و قائم مهدى است )).
اين روايت نيز دليل صريح بر مهدى شخصى است كه آن حضرت فرزند امام عسكرى عليه السّلام مى باشد.
9 - شيخ الاسلام حمّوئى شافعى در فرائد السمطين (22) و موفّق بن احمد خوارزمى حنفى در كتاب مقتل الحسين (23) عليه السّلام از ابى سلمى كه شترچران رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود(24) ،نقل مى كنندكه مى گويد:ازرسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه مى فرمود:در شب معراج از طرف خداى جليل خطاب آمد كه :
(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنْزِلَ اِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ ...)(25) ،
گفتم : ((والمؤ منون ))، خطاب رسيد:
راست گفتى اى محمَّد! كدام كس را در ميان امّت خود گذاشتى ؟ گفتم : بهترين آنان را، خطاب رسيد: على بن ابى طالب را؟ گفتم : آرى پروردگارا! خطاب رسيد: يامحمَّد! من به زمين توجه كاملى كردم و تو را از ميان اهل زمين اختيار كردم و نامى از نامهاى خود را براى تو مشتق كردم ، من ياد نمى شوم مگر آنكه تو هم با من ياد شوى ، منم محمود و توئى محمَّد. بعد دفعه دوّم به زمين نظر كردم ، از آن ((على )) را برگزيدم و نامى از نامهاى خود براى او مشتق كردم ، منم اعلى و اوست على . يامحمَّد! من تو را و على ، فاطمه ، حسن ، حسين و امامان از فرزندان حسين را از نور خود آفريدم (26) و ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه كردم ، هر كه آن را قبول كرد، نزد من از مؤ منين است و هر كه انكار نمود، از كفّار است . اى محمَّد! اگر بنده اى از بندگان من مرا عبادت كند تا از كار افتد و يا مانند مشك خشكى گردد ولى در حال انكار ولايت شما پيش من آيد، او را نمى آمرزم تا اقرار به ولايت شما كند. اى محمَّد! آيا مى خواهى اوصياى خودت را ببينى ؟ گفتم : آرى بارخدايا! خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر: ((فَالْتَفَتُّ فَاِذا اَناَ بِعَلِي وَفاطِمَةَ وَالْحَسَنِ
وَالْحُسَيْنِ وَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسىَ بْنِ جَعْفَرٍ، وَعَلِىِّ بْنِ مُوسى وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِي وَعَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ
وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِي وَالْمَهْدِىِّ فِى ضَحْضاحٍ مِنْ نُورٍ قِياماً يُصلُّونَ وَهُوَ - يَعْنى الْمَهْدِيَّ - فِي وَسَطِهِمْ كَأ نَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيُّ وَقالَ يامُحَمَّدُ هؤ لا ء الْحُجَجُ وَهُوَ الثّاثِرُ مِنْ عِتْرَتِكَ وَعِزَّتِى وَجَلالِى اِنَّهُ الْحُجَّةُ الْواجِبَةُ لاَوْلِيائِى وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِى )).
يعنى :
((من به طرف راست عرش خدا نگاه كردم ناگاه ديدم : على ، فاطمه ، حسن ، حسين ، على بن الحسين ، محمد بن على ، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر كاظم ، على بن موسى الرضا، محمد بن على جواد، على بن محمد هادى ، حسن بن على عسكرى و مهدى را در حالى كه در دريايى از نور ايستاده بودند و نماز مى خواندند، ديدم و مهدى در وسط آنان مانند ستاره درخشانى بود. خدا فرمود: اى محمَّد! اينان حجتها هستند، مهدى منتقم عترت تو است به عزّت و جلال خودم قسم ! او حجّتى است كه ولايتش بر اولياى من واجب است و او انتقام گيرنده از دشمنان من است )).
حافظ حنفى قندوزى ، اين حديث شريف را در ينابيع المودّه (27) از خوارزمى نقل كرده و مى گويد: حمّوئى نيز در فرائد آن را نقل كرده است و در ينابيع به جاى ((والمهدى ))، عبارت ((ومحمد المهدى بن الحسن )) آمده است ، اين حديث گذشته از دلالت بر مهدى شخصى ، حاوى اسامى مبارك همه امامان - صلوات اللّه عليهم اجمعين - است .
10 - موفّق بن احمد خوارزمى در مقتل الحسين (28) و شيخ الاسلام حمّوئى شافعى در فرائد السمطين (29) و سعيد بن بشير از على بن ابى طالب ، عليه السّلام نقل كرده اند كه فرمود:
((قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اَنَا وارِدُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَاَنْتَ ياعَلِيُّ السّاقِىُّ وَالْحَسَنُ الرّائِدُ(30) وَالْحُسَيْنُ اْلا مِرُ وَ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْفارِطُ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْنّاشِرُ وَجَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ السّائِقُ وَ مُوسىَ بْنُ جَعْفَرٍ مُحْصِيِ الْمُحِبِّينَ وَالْمُبْغِضِينَ وَقامِعُ
الْمُنافِقينَ وَعَلِيُّ بْنُ مُوسى مُعِينُ الْمُؤُمِنينَ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مُنْزِلُ اَهْلِ الْجَنَّةِ فِي دَرَجاتِهِمْ وَعَلِىُّ بْنُ مُحَمَّدٍ خَطِيبُ شِيعَتِهِ وَمُزَوِّجُهُمُ
الْحُورَ الْعِينَ وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِي سِراجُ اَهْلِ الْجَنَّةِ يَسْتَضِيئُونَ بِهِ وَالمَهْدِيُّ شَفِيعُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حَيْثُ لا يأ ذَنُ اللّهُ اِلاّ لِمَنْ يَشاءُ
وَيَرْضى )).
يعنى :
((من پيشتر از شما وارد(31) حوض كوثر مى شوم و تو، يا على ساقى كوثر هستى و حسن ، مدير آن است . حسين ، فرمانده آن مى باشد على بن الحسين ، سابق بر ديگران در رسيدن به آن ، امام باقر مقسّم آن ، جعفر صادق ، سوق دهنده به آن ، موسى بن جعفر، شمارنده دوستان و دشمنان و زايل كننده منافقان ، على بن موسى ، يار مؤ منان ، محمد بن على جواد، نازل كننده اهل بهشت در درجاتشان و على بن محمد هادى ، خطيب شيعه و تزويج كننده حورالعين به آنان است ، حسن بن - على عسكرى ، چراغ اهل بهشت است و مردم از روشنايى آن روشنايى مى گيرند و مهدى موعود شفاعت كننده آنان است در مكانى كه خدا اجازه شفاعت نمى دهد مگر به كسى كه بخواهد و از او راضى باشد)).
اين حديث مبارك نيز كه برادران اهل سنّت به صورت مقبول ، آن را نقل كرده اند حاوى نامهاى پاك دوازده امام عليهم السّلام است .
11 - حافظ سليمان قندوزى از جابر بن يزيد جعفى نقل كرده مى گويد: شنيدم جابر بن عبداللّه انصارى مى گفت : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به من فرمود:
((يا جابِرُ! اِنَّ اَوْصِيائِى وَاَئمّةَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِى اَوَّلُهُمْ عَلِيُّ، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَيْنُ، ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيّ؛
اَلْمَعْرُوفُ بِالْباقِرِ سَتُدْرِكُهُ ياجابِرُ فَاِذا لَقِيتَهُ فَاقْرَئهُ مِنّى السَّلامَ، ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسىَ بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ مُوسى ، ثُمَّ
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي ، ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِي ، ثُمَّ الْقائِمُ، اِسْمُهُ اِسْمِى وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِى اِبْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي ، ذاكَ
الّذِىِ يَفْتَحُ اللّهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشارِقَ الاَرْضِ وَ مَغارِبَها ذَاكَ الّذِى يَغِيبُ عَنْ اَوْلِيائِهِ غَيْبَةً لا يَثْبُتُ عَلَى الْقَوْلِ بِاِمامَتِهِ اِلاّ مَنِ امْتَحَنَ اللّهُ
قَلْبَهُ لِلاِيمانِ)).(32)
يعنى :
((اى جابر! اوصياى من و امامان مسلمين بعد از من ، اوّل آنان على بن ابى طالب است ، بعد از او حسن ، بعد از او حسين ، بعد از او على بن حسين ، بعد از او محمد بن على ، معروف به باقر، اى جابر! تو او را درك خواهى كرد و چون به خدمتش رسيدى ، سلام مرا به او برسان ، بعد از او جعفر بن محمد، بعد از او موسى بن جعفر، بعد از او على بن موسى ، بعد از او محمد بن على ، بعد از او على بن محمد، بعد از او حسن بن على ، بعد از او قائم آل محمَّد كه نامش نام من و كنيه اش كنيه من است پسر حسن بن على ، او همان است كه خدا به دست وى ، شرق و غرب زمين را فتح مى كند، او همان است كه از دوستان خويش مدت زيادى غايب مى شود تا حدى كه در اعتقاد به امامت او باقى نمى ماند مگر آنانكه خداوند قلوبشان را با ايمان امتحان كرده است )).
جابر مى گويد: ((گفتم يا رسول اللّه ! آيا مردم در زمان غيبت از وجود وى منتفع مى شوند؟ فرمود: آرى به خدايى كه مرا به حق فرستاده ، مردم در زمان غيبت از نور ولايتش روشنايى مى گيرند چنانكه مردم از آفتاب بهره مى برند با آنكه زير ابرهاست . اى جابر! اينكه گفتم از مكنونات سرّ خداست و از علم مخزون پروردگار مى باشد، آن را اظهار مكن مگر به كسى كه اهليّت دارد)).
12 - شيخ الاسلام حمّوئى شافعى در فرائد السمطين (33) و حافظ سليمان قندوزى حنفى در ينابيع المودّه (34) از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه يك نفر يهودى به نام ((نعثل )) محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت : يا محمَّد! از تو از چيزهايى مى پرسم كه مدتى است در ذهن من خلجان مى كنند، اگر جواب قانع كننده دادى به دست تو مسلمان خواهم شد، حضرت فرمود: بپرس اى اباعماره !... سؤ ال كرد وصى تو كيست ؟ چون هيچ پيامبرى نيست مگر آنكه وصيّى دارد و پيامبر ما، موسى بن عمران به يوشع بن نون وصيّت كرد.
((فَقالَ: نَعَمْ اِنَّ وَصيِّى وَالْخَلِيْفَةَ مِنْ بَعْدِى عَلِىُّ بْنُ اَبِى طالِبٍ، وَ بَعْدَهُ سِبْطايَ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ، يَتْلُوهُ تِسْعةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ
اَئمَّةُ اَبْرارٍ. قالَ: يامُحَمَّدُ!فَسَمِّهِمْ لِى قالَ: نَعَمْ اِذا مَضى اَلْحُسَيْنُ فَاِبْنُهُ عَلِيُّ، فَاِذا مَضى عَلِيُّ فَاِبْنُهُ مُحَمَّدٌ، فاِذا مَضى مُحَمَّدٌ فَاِبْنُهُ
جَعْفَرٌ فَاِذا مَضى جَعْفَرٌ فَاِبْنُهُ مُوسى ، فَاِذا مَضى مُوسى فَاِبْنُهُ عَلِىُّ فَاِذا مَضى عَلِىُّ فَاِبْنُهُ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ اِبْنُهُ عَلِيُّ ثُمَّ اِبْنُهُ حَسَنٌ، ثُمَّ
الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ، فَهذِهِ اِثْنا عَشَرَ اَئمَّةً عَدَدَ نُقَباءِ بَنِى اِسْرائِيل )).
((رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: آرى وصىّ من و خليفه بعد از من على بن ابى طالب است و بعد از او دو نوه من به ترتيب حسن و حسين هستند، نُه نفر امامان ابرار از صلب حسين خواهند بود. نعثل گفت : يامحمَّد! راست گفتى آن نُه نفر را نام ببر، حضرت فرمود: آرى چون حسين از دنيا رفت ، فرزندش على بن حسين امام است ، و چون على از دنيا رود، پسرش محمَّد، امام خواهد بود و چون محمَّد باقر از دنيا رفت ، پسرش جعفر صادق ، امام خواهد بود و چون جعفر از دنيا رود، پسرش موسى امام خواهد بود و چون موسى وفات كند، پسرش على امام خواهد بود و چون على رحلت نمايد پسرش محمَّد در جاى او امام خواهد بود و چون محمَّد به لقاءاللّه نايل شود، پسرش على و بعد از او پسرش حسن ، بعد از او حجّة بن الحسن امام خواهد بود، اينان دوازده نفر امامند به عدد نقباى بنى اسرائيل )).
نعثل گفت : مكانشان در بهشت كجاست ؟ حضرت فرمود: با من و در درجه من . نعثل گفت : ((اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه وَ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ وَاَشْهَدُ اَنَّهُمُ اْلاَوْصياءُ بَعْدَكَ)). من در كتابهاى گذشته اين طور يافته ام كه فرمودى . و در عهد موسى بن عمران آمده است كه : چون آخرالزمان شود، پيامبرى به نام ((احمد)) مبعوث مى شود كه او خاتم الانبياء است بعد از او پيامبرى نخواهد آمد و از صلب او امامانِ ابرار به عدد اسباط، به وجود مى آيد.(35)
حضرت فرمود: اى اباعماره ! آيا ((اسباط)) را مى شناسى ؟ گفت : آرى يا رسول اللّه ! آنان دوازده نفر بودند؛ اولشان لاوى بن برخيا بود كه مدت طولانى از بنى اسرائيل غايب و بعد ظاهر شد، خداوند به وسيله او شريعت را بعد از كهنه شدن ، پيروز گردانيد و او با ((قرشطياى ))(36) پادشاه جنگيد و او را كشت .
حضرت فرمود: آنچه در بنى اسرائيل اتفاق افتاد در امت من طابق النعل بالنعل به وجود خواهد آمد و دوازدهمين نفر از نسل من (37) ، غايب مى شود و براى امت من زمانى مى آيد كه از اسلام جز نامى و از قرآن جز اسمى نمى ماند، و در آن وقت خداوند به او اجازه خروج مى دهد. او اسلام را پيروز و دين را تجديد مى كند، بعد فرمود: خوشا! به حال كسى كه آنان را دوست بدارد، واى بر دشمن دارنده آنان و خوشا! به حال كسى كه به آنان چنگ بزند.
نعثل پس از شنيدن اين سخنان بپا خاست و در محضر آن حضرت چنين خواند:
صَلَّى الْعَلِيُّ ذُو الْعُلى - عَلَيْكَ يا خَيْرَ الْبَشَرْ - اَنْتَ الْنَّبِيُّ الْمُصْطَفى - وَالْهاشِمِيُّ الْمُفْتَخَرْ - بِكُمْ هَدانا رَبُّنا - وَفِيكَ نَرجُو ما اُمِرْ - وَ
مَعْشَرٌ سَمَّيْتَهُمْ - اَئِمَّةً اِثْنَى عَشَرْ حَباهُمْ رَبُّ الْعُلى - ثُمَّ صَفّاهُمْ مِنْ كَدَرْ - قَدْ فازَ مَنْ والاهُمْ - وَخابَ مَنْ عادى الزَّهَرْ - آخِرُهُمْ
يسْقِى الظما - وَهُوَ اْلاِمامُ الْمُنْتَظَرْ - عِتْرتُكَ اْلاَخْيارُ لِى والتّابِعُونَ ما اُمِرْ - مَنْ كانَ عَنْهُمْ مُعْرِضاً - فَسَوفَ يُصْلى بِالسَّقَرْ - ناگفته نماند كه در بعضى عبارات ، ميان ينابيع و فرائد، فرقى هست و ما سؤ ال و جواب فوق را از فرائد ترجمه كرده ايم .
13 - حافظ حنفى از جابر بن عبداللّه انصارى نقل كرده است كه : جندل بن جنادة بن جبير يهودى محضر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آمد و گفت : يامحمَّد! من شب گذشته حضرت موسى را در خواب ديدم فرمود: اى جندل به دست محمَّد خاتم الانبياء اس لام بياور و به اوصيايى كه بعد از او خواهند بود چنگ بزن . گفتم : اسلام مى آورم . حمد خدا را كه اسلام آوردم و خداوند مرا به وسيله تو هدايت كرد. بعد گفت يا رسول اللّه ! از اوصياى خودت به من خبر ده تا به آنان تمسك نمايم ، حضرت فرمود: اوصياى من بعد از من دوازده نفرند. جندل گفت : در تورات چنين يافته ايم يا رسول اللّه ! آنها را نام ببريد، حضرت فرمود:
((اَوَّلُهُمْ سَيِّدُ اْلاَوْصِياء اَبُو اْلاَئِمَّةِ عَلِيُّ ثُمَّ اِبْناهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ فَاسْتَمْسِكْ بِهِمْ وَلايَغُرَّنَّكَ جَهْلُ الْجاهِلِينَ، فَاِذا وُلِدَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ
يَقْضِي اللّهُ عَلَيْكَ وَ يَكُونُ آخِرُ زادِشَرْبَةَ - لَبَنٍ تَشْرَبُهُ)).
يعنى :
((اوّل آنان سيد اوصيا و پدر امامان ؛ على بن أ بى طالب سپس دو پسر او حسن و حسين اند. به آنان تمسك كن و جهالت جاهلان ، مغرورت نكند و چون على بن حسين به دنيا آمد خداوند مرگ تو را مى رساند و آخرين توشه ات شيرى خواهد بود كه مى نوشى )).
جندل گفت : در تورات و در ديگر كتب انبيا عليهم السّلام يافته ايم كه ((ايليا، شبر و شبير)) على ، حسن و حسين هستند، اينك بفرماييد بعد از حسين چه كسانند و نامهايشان چيست ؟ حضرت فرمود:
((اِذَا انْقَضَتْ مُدَّةُ الْحُسَيْنِ فَالاِمامُ اِبْنُهُ عَلِىُّ وَ يُلَقَّبُ بِزَيْنِ الْعابِدِينَ، فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ يُلَقَّبُ بِالْباقِرِ، فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ جَعْفَرٌ يُدْعى بِالصّادِقِ،
فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ مُوسى يُدْعى بِالْكاظِمِ، فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ عَلِىُّ يُدْعى بِالرِّضا، فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ يُدْعى بِالْتَقِيِّ وَالزَّكِيِّ، فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ عَلِيُّ يُدْعى
بِالنَّقِيِّ وَالْهادِيِّ، فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ الْحَسَنُ يُدْعى بِالْعَسْكَرِيِّ، فَبَعْدَهُ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ يُدْعى بِالْمَهْدِىِّ وَالْقائِمِ وَالْحُجَّةِ، فَيَغِيبُ ثُمَّ يَخْرُج - فَاِذا خَرَجَ
يَمْلاُ اْلاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً...)).
يعنى :
((وقتى كه مدت امام حسين منقضى شد پس امام ، فرزندش على خواهد بود كه ملقب به زين العابدين است ، بعد از او فرزندش محمدباقر، بعد از او فرزندش جعفر صادق ، بعد از او فرزندش موسى كاظم ، بعد از او فرزندش على كه رضا خوانده مى شود، بعد از او فرزندش محمد كه به تقى و زكى و بعد از او فرزندش على كه به نقى و هادى خوانده مى شود؛ بعد از او فرزندش حسن عسكرى ، بعد از او محمّد كه مهدى ، قائم و حجّت خوانده مى شود، غايب مى شود سپس خروج مى كند، زمانى كه خارج شود، زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود همانطور كه از ظلم و جور پر شده است ...)).
بعد اضافه فرمود:
خوشا به حال آنانكه در غيبت او صبر مى كنند، خوشا به حال كسانى كه در محبت آنان دايمى خواهند بود. آنان همان اهل تقوا هستند كه خدا فرموده : (... هدًى لِلْمُتَّقِينَ # الَّذِينَ يُؤ مِنُونَ بِالْغَيْبِ ...)(38) و فرموده : (اُولئِكَ حِزبُ اللّه اَلا اِنَّ حِزبَ اللّه هُمُ الْغالِبُونَ). جندل گفت : حمد خدا را كه مرا به معرفت آنان موفق فرمود.(39)
جندل تا ولادت امام زين العابدين زنده بود، آنگاه به طائف رفت و در آنجا مريض شد و شيرى آشاميد، سپس گفت : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به من خبر داده كه آخرين طعام من از دنيا شيرى خواهد بود، آنگاه وفات كرد و در طائف در محلى به نام ((كوزاره )) به خاك سپرده شد.
14 - شعرانى شافعى مصرى دركتاب ((اليواقيت والجواهر))(40) و محمد صبان در كتاب اسعاف الراغبين (41) و عدوى حمزاوى مالكى مصرى در كتاب مشارق الانوار(42) از فتوحات مكيّه محى الدين بن عربى نقل كرده اند(43) كه مى گويد:
((اِعْلَمُوا اَنَّه لابُدَّ مِنْ خُرُوجِ الْمَهْدِيِّ عليه السّلام لكِنْ لا يَخْرُجُ حَتّى تَمْتَلِى ءَ اْلاَرْضُ جَوْراً وَ ظُلْماً فَيَمْلَؤُها قِسْطاً وَعَدْلاً وَهُوَ مِنْ عِتْرَةِ
رَسُولِاللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مِنْ وُلْدِ فاطِمَةَ رَضِيَاللّه تَعالى عَنْها، جَدُّهُ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىِّ بْنِ اَبِي طالِبٍ وَوالِدُهُ الاِمامُ حَسَنُ
الْعَسْكَرِيُّ اِبْنُ اْلاِمامِ عَلِيٍّ النَّقِيِّ (بِالْنُّونِ) اِبْنِ الاِمام مُحَمَّدٍ التَّقِيِّ (بالتاء) اِبْنِ الاِمام عَلِي الْرِّضا، اِبْنِ الاِمام مُوسىَ الْكاظِمِ اِبْنِ
اْلاِمام جَعْفَرٍ الصّادِقِ، اِبْنِ اْلاِمامِ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ، اِبْنِ الاِمامِ زَيْنِ الْعابِدِينَ، عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، اِبْنِ الاِمامِ الْحُسَيْنِ، اِبْنِ اْلاِمامِ عَلِىِّ بْنِ
أ بِى طالِبٍ رَضِيَ اللّه تَعالى عَنْهُمْ، يُواطِئُ اِسْمُهُ اِسْمَ رَسُولِاللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يُبايِعُهُ الْمُسْلِمُونَ بَيْنَ الرُّكْنِ
وَالْمَقامِ...)).
يعنى :
((بدانيد مهدى موعود، ناچار ظهور خواهد كرد ولى ظهور نمى كند تا زمين از ظلم پر شود، سپس او با عدل و داد پر نمايد، او از اهل بيت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و از نسل فاطمه 3 است ، جدّ او حسين بن على و پدرش امام حسن عسكرى است كه او پسر امام على النقى (با نون ) و او پسر امام محمد تقى (با تاء) و او پسر امام رضا و او پسر امام كاظم و او پسر امام صادق و او پسر امام باقر و او پسر امام زين العابدين و او پسر امام حسين و او پسر امام على بن ابى طالب - صلوات اللّه عليهم - است ، نامش نام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى باشد، مسلمانان در مكّه ميان ركن و مقام ابراهيم با او بيعت خواهند كرد)).
نا گفته نماند كه شعرانى در اليواقيت و الجواهر مى گويد: محى الدين بن عربى اين سخن را در باب 366 از فتوحات مكيه گفته است و باب مذكور در فتوحات چنين است : ((الباب السادس و الستون وثلثمأ ة فى معرفة منزل وزراء المهدى الظاهر فى آخرالزمان الذى بشّربه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وهو من اهل البيت )).
اما در اين باب كه در باره مهدى موعود عليه السّلام صحبت شده عبارت بالا وجود ندارد، احتمال دارد دست جعل و افترا آن را در وقت چاپ برداشته باشد ولى اين در استدلال ما نقصى وارد نمى كند؛ زيرا سه دانشمند فوق كه از مشاهير اهل سنت هستند به طور مقبول آن را نقل كرده اند و اگر مورد قبولشان نبود نقل نمى كردند و به شدّت ردّ مى نمودند. وانگهى نظير اين سخن از بسيارى از علما در دست است كه ذيلاً نقل خواهد شد.
15 - شيخ عبداللّه شبراوى شافعى مصرى مى گويد:
((وَ قَدْ اَشْرَقَ نُورُ هذِهِ السِّلْسِلَةِ الْهاشِميَّةِ وَالْبَيضَةِ الطّاهِرَةِ الْنَّبَوِيَّةِ وَالْعِصابَةِ الْعَلَوِيَّةِ وَهُمْ اِثْنا عَشَرَ اِماماً مَناقِبُهُمْ عَلِيَّةٌ وَصِفاتُهُمْ
سَنِيَّةٌ وَ نُفُوسُهُمْ شَرِيفَةٌ اَبِيّةٌ وَاَرُومَتُهُمْ كَرِيمَةٌ مُحَمَّدِيَّةٌ وَهُمْ مُحَمَّدٌ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ الْخالِصِ بْنِ عَلِي الهادِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ بْنِ
عَلِي الرِّضَا بْنِ مُوسى الْكاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ الصّادِقِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ بْنِ عَلِي زَيْنِ الْعابِدِينَ ابْنِ الاِمامِ الْحُسَيْنِ اَخِى الاِمامِ الْحَسَنِ وَلَدى
اللّيْثِ الْغالِبِ عَلِيِّ بْنِ اَبِى طالِبٍ رَضِيَ اللّه تَعالى عَنْهُمْ اَجْمَعِينَ)).(44)
يعنى :
((نور اين سلسله هاشميّه و خاندان پاك نبوّت و جمعيت علوى ، گسترش يافته است آنان دوازده نفر امامند، مناقب و فضايلشان والا و اوصافشان عالى و نفوسشان شريف و منيع و حسبشان بزرگوار و محمَّدى است و آنان عبارتند از: محمَّد حجَّة بن الحسن ... عليهم السّلام )).
اين كلمات پاك و عبارات دلپذير، نشان مى دهد كه امامان دوازده گانه عليهم السّلام در نظر بزرگان ، ثابت ، روشن و آشكار بوده است وگر نه به طور ارسال مسلّم چنين چيزى نمى گفتند.
16 - شعرانى شافعى مصرى بعد از اشاره به خروج دجّال و نزول عيسى عليه السّلام و امثال آن نقل مى كند:
((فَهُناكَ يُتَرَقَّبُ خُرُوجُ الْمَهْدِيِّ عليه السّلام وَ هُوَ مِنْ اَوْلادِ حَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ وَمَوْلِدُهُ عليه السّلام لَيْلَةَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبان سَنَةَ خَمْسٍ
وَخَمْسِينَ وَمأ تَيْنِ وَهُوَ باقٍ اِلى اَنْ يَجْتَمِعَ بِعِيسى بْنِ مَرْيَمَ فَيَكُونَ عُمُرُهُ اِلى وَقْتِنا هذا - وَهُوَ سَنَةُ ثَمانٍ وَخَمْسِينَ وَتِسِْمِأ ةٍ -
سَبْعَمِأ ةِ سَنَةٍ وَسِتَّ سِنِينَ...))(45) .
يعنى :
((آن وقت خروج مهدى عليه السّلام انتظار مى رود و او از اولاد حسن عسكرى است ، ولادتش در شب نيمه شعبان سال 255 بوده و او زنده است تا با حضرت عيسى بن مريم در يك زمان باشند و عمرش تا امروز كه سال 958 است 706 سال مى شود (ناگفته نماند كه عمر حضرت 703 سال مى شود))).
همين كلام را شبلنجى نقل كرده است (46) و كلام شبلنجى در تعيين مهدى موعودصلوات اللّه عليه - چنانكه مى بينيم ، صريح است و قابل تأ ويل نيست .
17 - سيد مؤ من شبلنجى فرموده است كه : وفات ابو محمَّد حسن بن على عسكرى در روز جمعه هشتم ربيع الاوّل در سال 260 بود و از فرزندان فقط پسرش محمَّد را بعد از خود گذاشت و بعد مى گويد:
((فَصْلٌ فِى ذِكْرِ مَناقِبِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْخالِصِ بْنِ عَلِيٍّ الْهادِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوادِ بْنِ عَلِيٍّ الْرِّضا بْنِ مُوسىَ الْكاظِمِ بْنِ جَعْفَرٍ
الْصّادِقِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ بْنِ عَلِي زَيْنِ الْعابِدِينَ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىِّ بْنِ اَبِى طالِبٍ رَضِى اللّه عَنْهُمْ، اُمُّهُ اُمُّ وَلَدٍ يُقالَ لَها نَرْجِسُ وَقِيلَ
صَيْقَلُ وَقِيلَ سُوْسَنُ وَكُنْيَتُهُ اَبُوالْقاسِمْ وَلَقَّبَهُ الاِمامِيَّةُ بِالْحُجَّةِ وَالْمَهْدِيِّ وَالْخَلَفِ الْصّالِحِ وَالْقائِمِ وَالْمُنْتَظَرِ وَصاحِبِ الزَّمانِ وَاَشْهَرُها
اَلْمَهْدِيُّ...)).(47)
در اينجا باز مى بينيم اين عالِم بزرگوار از هر دوازده نفر نام مى برد و امامان عليهم السّلام را مانند شيعه بيان مى كند و خدا مى داند كه اگر او زنده بود و از وى سؤ ال مى شد كه بنابر اين نقل و بنا بر احاديث گذشته ، منظور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از مهدى موعود و منتظر، كدام كس بود، چاره اى نداشت جز اينكه بگويد همان است كه شيعه مى گويد.
ناگفته نماند كه اكثر عبارات بزرگان اهل سنّت كه در فصل ((ولادت مهدى عليه السّلام )) نقل خواهد شد، گذشته از ولادت وى ، امام دوازدهم و مهدى موعود بودن و فرزند امام حسن عسكرى بودن را نيز مى رسانند.
18 - حافظ حنفى مى گويد: در مناقب از ابو طفيل عامر بن وائله نقل شده و او بالاتفاق آخرين صحابى است كه از دنيا رفته و از على بن ابى طالب - رضى اللّه عنه - نقل كرده كه فرمود:
((قالَ رَسُولُ اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يا عَلِىُّ اَنْتَ وَصِيِّى ، حَرْبُكَ حَرْبِى وَسِلْمُكَ سِلْمِى وَاَنْتَ اْلاِمامُ وَ اَبُو اْلائَّمةِ اْلاِحْدى
عَشَرَ الّذينَ هُمُ الْمُطَهَّرُونَ الْمَعْصُومُونَ وَ مِنْهُمُ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلاُ اْلاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً...)).(48)
يعنى :
((رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: يا على ! تو وصىّ منى ، جنگ با تو جنگ با من است ، مسالمت با تو مسالمت با من است ، تو امام و پدر امامان يازده گانه هستى همانان كه مطهر و معصومند و از آنان ((مهدى )) است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد)).
19 - شيخ الاسلام و محدّث كبير حمّوئى شافعى به سند خود از جابر بن عبداللّه انصارى نقل كرده كه گفت : به محضر فاطمه بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد شدم ، پيش رويش لوحى قرار داشت كه نزديك بود نورش چشم را خيره كند و در آن دوازده نام بود؛ سه نام در ظاهرش ، سه نام در باطنش ، سه نام در آخرش و سه نام در حاشيه اش ، آنان را شمردم دوازده تا بود، گفتم : اينان نامهاى چه كسانند؟ فرمود:
((هذِهِ اَسْماءُ اْلاَوْصِياءِ اَوّلُهُمْ اِبْنُ عَمِّى وَاَحَدَ عَشَرَ مِنْ وِلْدِى آخِرُهُمْ الْقائِمُ. قالَ جابِرُ: فَرأَيْتُ فِيْها مُحَمَّداً، مُحَمَّداً، مُحَمَّداً فِى ثلاثَةِ
مَواضِعَ وَعَلِيّاً (و) عَلِيّاً (و) عَلِيّاً (و) عَلِيّاً فِى اَرْبَعَةِ مَواضِعَ)).(49)
يعنى :
((اينها نامهاى اوصيا و جانشينان رسول خداست ، اول آنان پسر عمويم مى باشد و بقيه يازده نفر از فرزندان من كه آخر آنان قائم آنان است . جابر گويد: در آن لوح سه تا نام محمَّد و چهار تا نام على ديدم )).
20 - و نيز در فرائد السمطين (50) به سند خويش از جابر بن عبداللّه انصارى ، نقل مى كند كه ابو جعفر محمد باقر عليه السّلام در وقت احتضار، جابر بن عبداللّه انصارى را خواست و فرمود: ياجابر! آنچه در آن صحيفه ديده اى براى ما تعريف كن ، گفت : آرى به محضر بانويم فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد شدم تا ولادت حسين عليه السّلام را به ايشان تبريك بگويم ، در دستش صحيفه اى بود از درّ سفيد. گفتم : يا سيّدة النسوان ! اين صحيفه چيست كه در دست شما مى بينم ؟ فرمود: در آن نامهاى امامان است از فرزندان من ، گفتم : آنها را بدهيد نگاه كنم . فرمود: اى جابر! اگر اجازه بود مى دادم ولى نهى شده كه جز پيامبر يا وصى پيامبر يا اهل بيت پيامبر كسى به آن دست بزند، ولى تو مى توانى از ظاهر، به باطن آن نگاه كنى ، جابر مى گويد: نگاه كرده چنين خواندم :
ابوالقاسم محمَّد بن عبداللّه مادرش آمنه .
ابوالحسن على بن ابى طالب مرتضى ، مادرش فاطمه دختر اسد، پسر هاشم پسر عبد مناف .
ابو محمَّد حسن بن على و ابو عبداللّه حسين بن على تقى ، مادرشان فاطمه دختر محمَّد.
ابو محمَّد على بن حسين عادل ، مادرش شاه بانويه دختر يزدجرد شاهنشاه .
ابوجعفرمحمَّدبن على باقر،مادرش ام عبداللّه دخترحسن بن على بن ابى طالب .
ابو عبداللّه جعفر بن محمَّد صادق ، مادرش ام فروه دختر قاسم فرزند محمَّد بن ابى بكر.
ابو ابراهيم موسى بن جعفر ثقه ، مادرش كنيزى است به نام حميده .
ابو الحسن على بن موسى رضا، مادرش كنيزى است به نام نجمه .
ابوجعفر محمد بن زكّى ، مادرش كنيزى است به نام خيزران .
ابو الحسن على بن محمَّد امين ، مادرش كنيزى است به نام سوسن .
ابو محمَّد حسن بن على رفيق ، مادرش كنيزى است به نام سمانه .
ابو القاسم محمَّد بن الحسن ، او حجّت خدا و قائم آل محمَّد است . مادرش كنيزى است به نام نرجس - صلوات اللّه عليهم اجمعين - .
21 - حمّوئى در فرائد السمطين به سند خويش از ((سليم بن قيس هلالى )) نقل مى كند كه :
در زمان خلافت عثمان ، على عليه السّلام را در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با جماعتى ديدم كه در باره فضايل قريش و انصار صحبت مى كردند... در حلقه آنان بيش از دويست مرد بود از جمله : سعد بن ابى وقاص ، عبدالرحمان بن عوف ، طلحه ، زبير، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه ، ابن عمر، حسن و حسين عليهماالسّلام ، ابن عباس ، محمد بن ابى بكر، عبداللّه بن جعفر، ابىّ بن كعب ، زيد بن ثابت و... (على عليه السّلام ) گفت : شما را به خداوند قسم مى دهم آيا مى دانيد كه وقتى اين آيات نازل شد:
- (يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اَطِيعُوااللّه وَاَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاُولى الاَمْرِ مِنْكُمْ ...)(51)
- (اِنّما وَليُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا اَلَّذينَ يُقيِمُونَ الْصَّلوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَهُمْ راكِعُونَ)(52)
- (اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمّا يَعْلَمِ اللّهُ اَلَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنينَ وَلِيجَةٍ ...)(53)
مردم گفتند: اى رسول خدا! اينها در خصوص بعضى از مؤ منان است يا عام بوده و شامل همه مؤ منان مى شود؟ پس خداوند عزَّوجلّ به پيامبرش امر نمود كه ولات امر آنان را به ايشان تعليم نمايد و ولايت را برايشان تفسير كند همانگونه كه نماز، زكات و حج آنان را تفسير نموده است . پس مرا در ((غدير خمّ)) به امامت مردم منصوب نمود و سپس خطبه خواند... و فرمود: ((اَيُّهَا النّاسُ! أَتَعْلَمُونَ اَنَّ اللّهَ عزَّوجلّ
مَوْلايَ وَ اَناَ مَوْلى الْمُؤْمِنينَ وَاَناَ اَوْلى بِهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ؟ قالُوا: بَلى يا رَسُولَاللّه ! قالَ: قُمْ يا عَلِىُّ! فَقُمْتُ فَقالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعلِىُّ هذا
مَوْلاهُ اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ)).
يعنى :
((اى مردم ! آيا مى دانيد كه خداوند عزَّوجلّ مولاى من است و من مولاى مؤ منان و من از خودشان به ايشان اولى هستم ؟ گفتند: بلى اى رسول خدا! آنگاه فرمود: بپا خيز ياعلى ! من بپا خاستم ، فرمود: هر كس من مولاى اويم ، اين على مولاى اوست ، پروردگارا! دوست بدار كسى را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه او را دشمن بدارد)).
آنگاه سلمان برخاست و گفت : ((اى رسول خدا! چگونه ولايتى است ؟)).
حضرت فرمود: ((ولايتى مانند ولايت من ، هر كس كه من به او از خودش سزاوارترم ، پس على هم به او از خودش سزاوارتر است )).
سپس خداوند آيه : (... اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ ديِنَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضيتُ لَكُمُ اْلاِسْلامَ ديِناً ...)(54) را نازل نمود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تكبير گفت و فرمود: اللّه اكبر! اتمام و اكمال نبوّت من و دين خداوند بعد از من ، ولايت على است . ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: اى رسول خدا! اين آيات در خصوص على است ؟! (فرمود:)
((بَلى ، فيهِ وَ فِى اَوْصِيائِى اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ. قالا يا رَسُولَاللّه ! بَيِّنْهُمْ لَنا. قالَ: عَلِىُّ اَخِى وَوَزيِرى وَوارِثِى وَوَصِيِّى وَخَلِيفَتِى فِى اُمَّتِى
وَوَلِىُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِى . ثُمَّ ابْنِيَ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وِلْدِ اِبْنىَ الْحُسَيْنِ واحِداً بَعْدَ واحِدٍ. الْقُرآنُ مَعَهُمْ وَهُمْ مَعَ الْقُرآنِ لا
يُفارِقُونَهُ وَلا يُفارِقُهُمْ حَتّى يَرِدُوا عَلىَّ الْحَوْضَ)).
يعنى :
((حضرت فرمود: بلى در خصوص على و اوصياى من است تا روز قيامت . (عمر وابوبكر) گفتند: اى رسول خدا! اوصياى خود را براى ما بيان كن ، حضرت فرمود: على است كه برادرم و وزيرم و وارثم و وصيّم و جانشينم در امتم و سرپرست هر مؤ منى بعد از من مى باشد، سپس پسرم حسن و بعد حسين و بعد نُه نفر از فرزندان پسرم حسين ، يكى پس از ديگرى خواهند بود، قرآن با آنان است و آنان با قرآن ، از قرآن جدا نمى شوند و قرآن هم از آنان جدا نمى شود تا اينكه در حوض بر من وارد گردند)).
آنگاه همه (افراد حاضر در آن نشست ) گفتند: ((بله ، ما اين را شنيده ايم و شاهد بوديم همانگونه كه گفتى )).
و بعضى از آنان گفتند: ((ما مقدار زيادى از آنچه را گفتى در حفظ داريم ولى همه آن را حفظ نيستيم و اين افراد كه (همه آنها را) به ياد دارند، اخيار و افاضل ما هستند)).
شيخ الاسلام حمّوئى در ادامه نقل مى كند كه : آنگاه (على عليه السّلام ) فرمود: شما را به خداوند قسم مى دهم ! آيا مى دانيد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى خواندن خطبه اى بپا خاست و فرمود: ((يا اَيّها النّاسُ اِنِّى تارِكٌ فِيكُمُ الْثِّقْلَيْنِ كِتابَ
اللّهِ وَ عِتْرَتِى اَهْلَ بَيْتِى فَتَمَسَّكُوا بِهِما لَنْ تَضِلُّوا فَاِنَّ الْلَّطِيفَ (الْخَبِيرَ) اَخْبَرنِى وَعَهِدَ اِليَّ اَنَّهُما لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَليَّ الْحَوْضَ)).
يعنى :
((پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: اى مردم ! من ميان شما دو چيز با ارزش به امانت مى گذارم ، كتاب خدا و اهل بيتم ، پس اگر به آن دو چنگ بزنيد، هرگز گمراه نمى شويد، خداوند لطيف و خبير به من خبر داده و عهد كرده است كه آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض بر من وارد شوند)).
آنگاه عمر بن خطاب برخاست و گفت : اى رسول خدا! آيا همه اهل بيت شما چنين اند؟
حضرت فرمود: ((نه وليكن اوصياى من از آنان : اَوَّلُهُمْ اَخِى وَ وَزيرِى وَوارِثِى وَ خَلِيفَتِى فِى اُمَّتِى وَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي هُوَ اَوَّلُهُمْ ثُمَّ
ابْنِي الْحَسَنُ، ثُمَّ اِبْنَي الْحُسَيْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنَ وُلْدِ الْحُسَيْنِ واحِداً بَعْدَ واحِد حَتّى يَرِدُوا عَلىَّ الْحَوْضَ (هُمْ) شُهَداءُاللّهِ فِى اَرْضِهِ وَ
حُجَّتُهُ عَلى خَلْقِهِ وَ خُزّانُ عِلْمِهِ وَ مَعادِنُ حِكْمَتِهِ، مَنْ اَطاعَهُمْ اَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ عَصاهُمْ عَصَى اللّهَ)).
يعنى :
((اوّلين آنان برادرم و وزيرم و وارثم و جانشينم در امتم و سرپرست هر مؤ منى بعد ازمن است ، پس از او پسرم حسن ، سپس پسرم حسين ، و پس از حسين نُه نفر از فرزندان وى يكى بعد از ديگرى تا در حوض بر من وارد شوند، آنان شاهدان خدا در زمين اند و حجّت خدا بر خلقش مى باشند، آنان خزّان علم او و معادن حكمتش هستند، هر كس از آنان اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و هر كس از آنان سرپيچى كند، خدا را سرپيچى كرده است )).
((فَقالُوا كُلّهُمْ نَشْهَدُ اَنَّ رَسُولَ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قالَ ذلِكَ)).(55)
يعنى :
آنگاه حاضران گفتند ما شهادت مى دهيم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين مطالب را گفته است .
در اين روايت نيز تصريح شده كه امام زمان عليه السّلام شخصى است معيّن و از فرزندان امام حسين عليه السّلام مى باشد.
22 - علامه شيخ هاشم بن سليمان مى گويد:
((عَنْ جابِرِ الْجُعْفِيِّ قالَ: قُلْتُ لِلْباقِرِ - رَضِي اللّهُ عَنْهُ: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ: اِنَّ اللّه تَعالى جَعَلَ اْلاِمامَةَ فِى عَقِبِ الْحُسَيْنِ
- رضى اللّه عنه - قالَ: ياجابِرُ! اِنَّ اْلاَئِمَّةَ هُمُ الَّذينَ نصَّ عَلَيْهِمْ رَسُولُاللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بِامامَتِهِمْ وَهُمْ اِثْنا عَشَرَ وَقالَ:
لَمَّا أُسْرِيَ بِي اِلىَ السَّماء وَجَدْتُ أَسْماءَهُمْ مَكْتُوبَةً عَنْ ساقِ الْعَرْشِ بِالنُّورِ اِثْنَيْ عَشَرَ اِسْماً اَوَّلُهُمْ عَلِيُّ وَسِبْطاهُ وَعَلِيُّ وَمُحَمَّدٌ
وَجَعْفَرٌ وَمُوسى وَعَلِيُّ ومُحَمَّدٌ وعَلِىُّ وَالْحَسَنُ وَمُحَمَّدٌ الْقائِمُ الْحُجَّةُ الْمَهْدِيُّ عَلَيْهِمُالسَّلامُ)).(56)
يعنى :
((جابر جعفى مى گويد به (امام ) باقر - رضى اللّه عنه - گفتم : اى پسر رسول خدا! عده اى مى گويند خداوند امامت را در نسل حسين - كه رضوان خدا بر او باد - قرار داده ، فرمود: اى جابر! امامان همانهايند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به امامتشان تصريح كرده و آنان دوازده نفرند. و (رسول خدا) فرمود: وقتى به آسمان برده شدم ، اسامى آنان را در ساق عرش مكتوب يافتم كه با نور نوشته شده بود. دوازده اسم بود كه اوّل آنها على و دو فرزندش و على و محمَّد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و محمَّد قائم مهدى عليهم السّلام بودند)).
اين حديث نيز دلالت بر ((مهدى )) معيّن دارد.
23 - علامه فاضل الدين محمد بن محمد بن اسحاق حموينى از ابوذر و سلمان و ديگران نقل كرده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به على عليه السّلام فرمود:
((اى على ! تو بعد از من جانشين من و امير مؤ منان و امام پرهيزكاران و حجّت خدا بر خلق هستى ، بعد از تو يازده امام از فرزندان و ذريّه تو يكى بعد از ديگرى تا روز قيامت امام خواهند بود، آنان كسانى هستند كه خداوند طاعت ايشان را به طاعت خويش و من ، قرين ساخته است ، چنانچه فرموده : (اَطِيعُوااللّهَ وَ اَطِيعُوا الرَّسُولَ واُولِى اْلاَمْرِ مِنْكُمْ ).
(على عليه السّلام ) گفت : ((اى رسول خدا! بَيِّنْ بِى اِسْمَهُمْ، قالَ: اِبْنِى هذا، ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلى رَأ سِ الْحسنِ، ثُمَّ اِبْنِى هذا، ثُمَّ
وَضَعَ يَدَهُ عَلى رَأ سِ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ سَمِيُّكَ يا عَلِيُّ وَهُوَ سَيِّدُ الزُّهّادِ وَزَيْنُ الْعابِدِينَ، ثُمَّ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ سَمِيِّى باقِرُ عِلْمِى وَ خازِنُ وَحْيِ
اللّه تعالى وَ سَيُولَدُ فِى زَمانِكَ فَاَقْرَئهُ يا أَخِى مِنّى السَّلام ، ثُمَّ يُكْمَلُ اَحَدَ عَشَرَ اِماماً مَعَهُمْ وِلْدُكَ مَعَ مَهْدِيِّ اُمَّتِي مُحَمَّدٍ الَّذِي بِهِ
يَمْلاُ اللّهُ اْلاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً)).(57)
يعنى :
((اى رسول خدا! اسم ايشان را برايم بيان كن . (پيامبر) فرمود: اين پسرم ، سپس دستش را بر سر حسن گذاشت ، سپس اين پسرم ، و دستش را بر سر حسين گذاشت ، بعداً همنام تو اى على و او آقاى زاهدان و زينت عابدان است ، سپس پسرش محمد همنام من كه باقر علم من و خازن وحى خداوند تعالى است وى در زمان تو متولد خواهد شد، اى برادرم ! سلام مرا به او برسان ! سپس شمار آنان به همراه فرزندان تو با افزودن مهدى امتم ((محمَّد)) به يازده نفر كامل مى گردد. همان كسى كه خداوند به وسيله او زمين را از عدل و داد پر مى كند، همانگونه كه از ظلم و جور پر شده است )).
ناگفته نماند چنانكه بارها گفته شد منظور از نقل اين احاديث از كتب برادران اهل سنّت آن است كه بدانيم مهدى موعود عليه السّلام فرزند نُهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسكرى عليهم السّلام مى باشد. به عبارت ديگر: او يك انسان تعيين شده از طرف رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است نه اينكه بگوييم : هنوز متولد نشده و بعداً متولد خواهد شد و نمى دانيم كدام كس از نسل فاطمه و حسين عليهماالسّلام است .
1- منظور ما از ((مهدى نوعى )) همين است وگرنه اهل سنّت نيز آن حضرت را فاطمى و حسينى مى دانند.
2- شبراوى ، الاتحاف ، باب خامس ، ص 180 ذيل فصل : الثانى عشر من الائمة ابوالقاسم محمَّد.
3- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 281.
4- همان مدرك ، ج 7، ص 59، ذيل خطبه 92.
5- همان مدرك ، ج 7، ص 94، ذيل خطبه 99.
6- محمد صالح حسينى ترمذى ، مناقب مرتضوى ، باب دوّم ، ص 139.
7- عبداللّه بسمل ، ارجح المطالب فى عدّ مناقب اسداللّه الغالب ، ط لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر، ص 436، حديث 4.
8- مقتل الحسين ، خوارزمى ، ج 1، الفصل السابع فى فضائل الحسين ، ص 146.
9- فرائد السمطين ، ج 2، ص 132، حديث 430.
10- همان مدرك ، ج 2، ص 313، حديث 563.
11- ينابيع المودّه ، باب 58، ص 258.
12- فرائد السمطين ، باب 77، ص 445.
13- الاتحاف بحب الاشراف ، ط ادبيّه مصر، ص 146 و 165.
14- فصول المهمّه ، فصل 8، ص 265.
15- فرائد السمطين ، ج 2، ص 337، حديث 591.
16- سوره اعراف ، آيه 187.
17- ينابيع المودّه ، باب 80، ص 454.
18- فرائد السمطين ، ج 2، ص 336، حديث 590.
19- ((اگر ما اراده كنيم ، از آسمان برآنان آيه اى نازل مى كنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد!))، (سوره شعراء، آيه 4).
20- ينابيع المودّه ، باب 80، ص 454 و باب 86، ص 471.
21- فصول المهمه ، فصل ثانى عشر، ص 309 و 310.
22- فرائد السمطين ، ج 2، ص 319، حديث 571.
23- مقتل الحسين ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن والحسين ، ص 96.
24- ابن اثير در ((اسدالغابه )) مى گويد: ابوسلمى چوپان شتران رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود، نامش را ((حريث )) گفته اند. ابن حجر نيز در ((الاصابه )) چنين گفته است . ناگفته نماند حديث فوق را در فرائد از خوارزمى نقل كرده است .
25- سوره بقره ، آيه 285.
26- درنسخه فرائد ((شبح )) ودرنسخه مقتل خوارزمى ((من سنخ نورمن نورى )) است .
27- ينابيع المودّه ، باب 93، ص 487.
28- مقتل الحسين ، ج 1، فصل سابع فى فضائل الحسن و الحسين ، ص 94.
29- فرائد السمطين ، ج 2، ص 321، حديث 572.
30- دركتاب مقتل الحسين لفظ((الذائد))با((ذاء))است يعنى :دوركننده دشمنان ازحوض .
31- ((وارد)) كسى است كه قبل از قافله وارد محلى مى شود نظير ((فارسلوا واردهم فأ دلى دلوه )).
32- ينابيع المودّه ، باب 94، ص 494.
33- فرائد السمطين ، ج 2، ص 133، ذيل حديث 431.
34- ينابيع المودّه ، باب 76، ص 441. ناگفته نماند حافظ قندوزى آن را در ينابيع از فرائد السمطين نقل مى كند ما آن را از فرائد ترجمه مى كنيم .
35- عبارت ينابيع اين است : ((فيكون اوصيائه بعده اثنى عشر...)) اين صحيح است ؛ زيرا على عليه السّلام از صلب آن حضرت نيست .
36- در ينابيع ((قرسيطا)) است .
37- عبارت عربى ((الثانى عشر من ولدى )) است آن از باب تغليب و يا بايد به جاى ((ولدى ))، لفظ ((اوصيائى )) باشد.
38- سوره بقره ، آيه 1 و 2.
39- ينابيع المودّه ، باب 76، ص 442.
40- اليواقيت والجواهر، ج 2، المبحث الخامس والستون .
41- اسعاف الراغبين ، حاشيه نور الابصار، ص 141.
42- مشارق الانوار، الفصل الثانى فى المهدى ...، ص 112.
43- نا گفته نماند كه : ظهور هر سه كتاب فوق آن است كه هر يك مستقلاً از فتوحات ابن عربى نقل كرده اند نه اينكه صبّان و حمزاوى از شعرانى و او از ابن عربى نقل كرده باشد، به هر سه كتاب رجوع شود.
44- الاتحاف بحبّ الاشراف ، آخر باب خامس ، ص 180.
45- اليواقيت و الجواهر، ج 2، المبحث الخامس والستون .
46- نورالابصار، ص 170، به نقل از: يواقيت و جواهر.
47- نورالابصار، آخر فصل : ذكر مناقب الحسن الخالص بن على ...، ص 168.
48- ينابيع المودّه ، باب شانزدهم ، ص 85.
49- فرائد السمطين ، ج 2، ص 139، حديث 435.
50- فرائد السمطين ، ج 2، ص 140، ذيل حديث 435.
51- سوره نساء، آيه 59.
52- سوره مائده ، آيه 55.
53- سوره توبه ، آيه 16.
54- سوره مائده ، آيه 3.
55- فرائد السمطين ، ج 1، باب 58، حديث 250، ص 312 - 318.
56- المحجة على ما فى ينابيع الموده ، ص 427، چاپ اسلامبول ، به نقل از احقاق الحق و ازهاق الباطل ، تأ ليف قاضى نوراللّه حسين ، ج 13، ص 56.
57- مناهج الفاضلين ، ص 239 به نقل از احقاق الحق ، تأ ليف قاضى نوراللّه حسين ، ج 13، ص 68.