پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389 5:15 PM
سيرت زيبا بهتر از صورت زيبا
پادشاهى با ديده تحقيرآميز به پارسايان مى نگريست ، يكى از پارسايان از روى تيز فهمى ، دريافت كه پادشاه نسبت به پارسايان ، بى اعتنا است ، به او گفت ((اى شاه ! ما در اين دنيا از نظر لشگر از تو كمتريم ولى از نظر عيش زندگى از تو شادتر مى باشيم ، و در مورد مرگ با تو برابريم و در روز حساب قيامت از تو بهتريم ، بنابراين چرا بر ما فخر مى فروشى ؟ ))
اگر كشور گشاى كامران است |
و گرد رويش ، حاجتمند نان است |
در آن ساعت كه خواهند اين و آن مرد |
نخواهند از جهان بيش از كفن برد |
چو رخت از مملكت بربست خواهى |
گدايى بهتر است از پادشاهى |
پارسا در ظاهر لباس پاره پوشيده و سرش را تراشيده ، ولى در باطن ، دلش زنده است و هواى نفسش مرده است .
نه آنكه بر در دعوى نشيند از خلقى |
وگر خلاف كنندش به جنگ برخيزد |
اگر ز كوه غلطد آسيا سنگى |
نه عارف است كه از راه سنگ برخيزد |
شيوه پارسايان ، ذكر و شكر، خدمت و طاعت ايثار و قناعت ، توحيد و توكل ، تسليم و تحمل است . هر كس كه داراى اين صفات است ، در حقيقت پارسا است گرچه لباس پاره پوشيده باشد، ولى آن كس كه هرزه گرد، بى نماز، هواپرست و هوسباز است و همواره اسير شهوت بوده و در خواب غفلت بسر مى برد و بى بندوبار است ، چنين كسى رند (دغلباز) است گرچه در ميان لباس فاخر باشد.
اى درونت برهنه از تقوا |
كز برون جامه ريا دارى |
پرده هفت رنگى در مگذار |
تو كه در خانه بوريا دارى |