پاسخ به:حکایت های گلستان
سه شنبه 9 آذر 1389 4:42 PM
توانگر بخيل
ثروتمندى بخيل ، داراى يك پسر بيمار و رنجور بود، خيرخواهان به او گفتند: مصلحت آن است كه براى شفاى پسرت ، ختم قرآن كنى ( يكبار قرآن را از آغاز، پايان بخوانى ) با قربانى كنى ، و با ذبح گوسفند و يا شتر، گوشت آنها را صدقه بدهى .
ثروتمند بخيل ، اندكى در فكر فرو رفت و سپس سر برداشت و گفت :ختم قرآن ترك شده كه در دسترس ما است ، بهتر از قربانى از گله اى است كه در محل دور است .
صاحبدلى سخن او را شنيد و گفت :او از اين رو ختم قرآن را برگزيد كه قرائت آن كار زبان است و زحمت و هزينه اى ندارد، ولى زر (طلا) به جان بسته است ، و دل برداشتن از آن ، دشوار خواهد بود
دريغا گردن طاعت نهادن |
گرش همره نبودى دست دادن |
به دينارى چو خر در گل بمانند |
ورالحمدى بخوانى ، صد بخوانند |