0

مفهوم اخلاق

 
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

مفهوم اخلاق
دوشنبه 6 آبان 1392  5:12 AM

مفهوم اخلاق از دیدگاه قدما و معاصرین در رابطه با اینكه اخلاق چیست و هدف از آن چه می‌باشد؟ دیدگاههای مختلفی وجود دارد كه اینك پاره‌ای از آنها را متذكر می‌شوم.
1. اخلاق عبارت است از رعایت حد وسط میان غرائز و عواطف.
توضیح این كه در انسان غرائز گوناگون و عواطف گاهی به صورت افراط بروز می‌كند و گاهی به حالت تفریط در می‌آید؛ مثلا غریزه شهوت گاهی به صورت افراط در می‌آید بطوری كه فرد هوسران دچار جنون شهوت شده و به هیچ وجه اقناع نمی‌گردد و گاهی هم به صورت تفریط درآمده و فرد، شهوت خود را كاملا سركوب نموده و به شكل یك راهب مسیحی یا مرتاض هندی در می‌آید.
از دیدگاه علم اخلاق هر دو مذموم بوده و در مسیر انحراف می‌باشد چون اخلاق ایجاب می‌كند كه انسان گرفتار افراط در شهوت نباشد و همچنین مبتلا به تفریط نشده و این غریزه خدادادی را تضییع ننماید بلكه فقط در حد وسط بكار اندازد. هم چنین عاطفه محبت كه در برخی به صورت افراط در آمده بطوری كه در راه محبت زن و یا فرزند خود افراط می‌نمایند و یا برخی چنان بی عاطفه و بدون احساسند كه فرزندشان عواطف پدرانه را در ایشان مشاهده نمی‌كند.
از دیدگاه اخلاق هر دو بعد افراط و تفریط در انحراف بوده و حد وسط عاطفه محبت ضروری و لازم است.
ارسطو معتقد به این دیدگاه وسط بوده و همچنین علمای اخلاق اسلامی هم این دیدگاه را به عنوان «خیر الامور أوسطها» تبیین نموده‌اند.
به نظر ارسطو: «برای وصول به فضیلت و كمال یك راه هست كه شخص را از آفات تأخیر و انحراف باز می‌دارد و آن راه وسط و اعتدال است، برای هر خلقی می‌توان سه مرحله قائل شد كه مرحله اول و آخر افراط و تفریط است و عیب شمرده می‌شود و مرحله وسطی صفت فضیلت و كمال است بنا بر این میان جبن و تهور، شجاعت است و میان بخل و اسراف، اقتصاد، شرافت خواهی میان پست همتی و جاه طلبی است و تواضع میان تكبر و حقارت قرار دارد. حقیقت گوئی میان لاف زنی و كم سخنی است و خوش خلقی میان مسخرگی و ترش روئی، و میان عصبانیت و مداهنه رفق و مجاملت است».
2. اخلاق عبارت از اصولی است كه تأمین كننده قدرت باشد.
در این دیدگاه هر صفتی كه ایجاد قدرت نماید پسندیده است و هر صفتی كه باعث ضعف شود ناپسند و نكوهیده است. از پیشروان این دیدگاه هابس است و از متفكران خشن و تندروی آن نیچه می‌باشد كه هر دو مادی و ماتریالیست هستند، در این دیدگاه، صفاتی مانند شجاعت و عظمت، گویای قدرت است و صفات دیگری هم مانند جود و كرم نشانگر قدرت می‌باشد.
3. اخلاق عبارت از اصولی است كه قابل تعمیم در میان افراد باشد.
كانت فیلسوف آلمانی معتقد بود كه «شخص بایستی همیشه چنان رفتار كند كه گوئی راه پرورش و رفتار او یك قانون كلی و تمام می‌شود.»
4. اخلاق عبارت از اصولی است كه تأمین كننده محبت باشد.
از دیدگاه آنها محور اخلاق، محبت است، یعنی هر صفت و یا كاری كه ایجاد محبت كند صفت و یا عمل اخلاقی است، این موضوع در انجیل موجود به صورت یك اصل مهم اخلاقی تلقی شده و در اشعار مولوی هم تأكید بر آن شده است.
5. اخلاق عبارت از اصولی است كه سعادت فرد را تأمین نماید.
6. اخلاق عبارت از اصولی است كه مصالح جامعه را تأمین نماید.
7. اخلاق عبارت از اصولی است كه موجب كمال می‌گردد.
عباس محمود عقاد پس از آنكه نظریات گوناگون را درباره اخلاق بیان نموده و از هر كدام انتقاد می‌كند نظریه خویش را در مورد اخلاق از دیدگاه اسلام تبیین نموده است كه اینك خلاصه آنرا در چهار اصل ذیل بیان می‌نمایم:
الف ـ اخلاق عبارت از اصولی است كه موجب كمال انسان می‌شود.
ب ـ ‌كامل مطلق خداوند متعال است.
ج ـ‌ كمال انسان عبارت است از نزدیكی به پروردگار و تشابه با او در صفات والا.
د ـ كمال انسان و قرب او به خداوند وقتی میسر می‌گردد كه انسان از تعالیم الهی سرمشق بگیرد.
در توضیح این مطلب باید گفت كه در هستی، كمال مطلق انحصار به خداوند متعال دارد و هر قدر انسان اخلاق و صفات خود را بیشتر شبیه پروردگار گرداند همان اندازه به كمال نزدیكتر شده است و این میسر نمی‌گردد مگر به تعالیم الهی و شناخت از ناحیه وی مثلاً خداوند متعال بر مبنای حق و عدالت یكی را دوست می‌دارد و دیگری را دشمن، اگر انسان هم حب و بغضش بر مبنای حق باشد خود را به این صفت الهی به اندازه گنجایش و ظرفیت خویش شبیه گردانیده است و همچنین خداوند طرفدار مظلوم است و مخالف ستمگر. اگر انسان هم دارای این صفت باشد به خداوند نزدیك شده و متصف به صفت او گردیده است. البته شناخت صفات الهی حتما باید با تعلیم و رهنمود او باشد و گر نه ممكن است انسان دچار اشتباه و انحراف گردد.
تحلیل و بررسی دیدگاه‌های فوق در مورد اخلاق
با تحقیق دقیق فلسفی متوجه می‌شویم كه هر یك از تعاریف فوق توجه به یك جهت داشته و عنایت به جمیع جهات و اطراف ندارد و لذا از جهتی قابل پذیرش بوده و از جهت دیگر محكوم و مطرود می‌باشد. مثلاً دیدگاه «هابس و نیچه» اصولی را از اخلاق می‌داند كه تأمین كننده قوه و قدرت باشد. این دیدگاه از یك جهت صحیح می‌باشد و قدرت خوب است، قدرت علمی، قدرت نفسانی، قدرت مالی، قدرت بدنی، قدرت در حاكمیت. ولی نه به صورت مطلق و آن طوری كه هابس و نیچه می‌گویند. نیچه حمایت از مظلوم را محكوم می‌كند گر چه حق با ضعیف باشد و تقویت نیرومند را لازم می‌داند گر چه بر خلاف حق باشد، این دیدگاه خطرناك، اگر حاكم گردد اكثر سازمانهایی كه مدعی طرفداری از انسانیت هستند باید بر چیده شوند و فقط قدرتمندان و زورمندان بكار خویش ادامه دهند و به كام دل برسند كه به عقیده قدرت گرایان در نظام طبعیت ضعیف نابود می‌گردد و باید هم پایمال شود.
ولی آنچه كه در مورد قدرت معیار اخلاقی است عبارت از حق می‌باشد، اگر حق با قوی باشد محترم است و اگر حق با ضعیف هم باشد احترام دارد. در رابطه با مكتب محبت باید گفت گر چه محبت خوب است و یك اصل اخلاقی است ولی نه نسبت به هر كس و هر چیز و بطور مطلق، محبت نسبت به جنایتكار خوب نیست زیرا محبت نسبت به پلنگ تیز دندان، ستمكاری نسبت به گوسفندان می‌باشد. در رابطه با فرد گرایان نیز باید گفت، سعادت و كمال فرد، مورد نظر اخلاق است نه در هنگامی كه اصطكاك و برخورد با سعادت جامعه داشته باشد.
در مورد جامعه‌گرایان باید گفت، سعادت جامعه از نظر اخلاق مهم است نه اینكه افراد به صورت مهره‌هائی بی جان تصور شوند و مانند پیچ و مهره‌های چرخهای یك كارخانه به نظر آیند.
انتقاد: در مورد قانون وسط (دیدگاه ارسطو) انتقاد كرده‌‌اند كه اولا ارزشهای اخلاقی حد وسط بین افراط و تفریط نیستند مثلا «كَرَم» حد وسط بین بخل و اسراف نیست و در ثانی دیدگاه وسط در برخی از امور صادق نمی‌باشد.
همان طوری كه در زیبایی نمی‌توان گفت، حد وسط مطلوب است و دو طرف آن زیبایی فوق العاده و زشتی مطلوب نیست، همچنین در مورد كمال هم نمی‌توان گفت، حد وسط مطلوب است، بلكه زیبائی هر چه بیشتر باشد مطلوب‌تر است و نیز در اخلاق محبت نسبت به پروردگار هر چه زیادتر باشد بهتر است، دیگر حد وسط ندارد. پای بند بودن به حق هر چه زیادتر باشد، پسندیده‌تر است و باز حد وسط ندارد.
بهترین تعریف: اخلاق عبارت است از تعدیل غرایز و عواطف و رعایت حق و عدالت. عالیترین تعریفی كه برای واژه عدل كرده‌اند عبارت است از‌«قرار دادن هر چیز در محل خویش» با توجه به این تعریف محبت و شفقت در جای خویش یك عمل اخلاقی است و خشم و غضب هم در جای خود یك دستور اخلاقی، شهوت در جای خود لازم و عفت هم در مورد خود ضروری است، دفاع از خود و صیانت جان در جایش لازم و ایثار هم در محل خودش محبوب. اگر هر یك از آنها جابجا شود خلاف اخلاق است و اگر زیاد و كم هم گردد خلاف اخلاق می‌باشد.
محبت به دوست و فرزند در محدوده حق و عدالت یك صفت اخلاقی است و عشق و علاقه نامتناهی نسبت به حق و خالق نامتناهی یك صفت اخلاقی و عادلانه است و كمال انسان هم در همین است.
همانطوری كه صفات الهی در محور عدالت اوست، رحم و شفقت او هم در راستای عدالت اوست و خشم و غضبش هم در راستای عدالت وی است همچنین كلیه اصول اخلاقی در محور عدالت است، واژه عدالت بمراتب گویاتر از واژه وسط است و لذا بهترین محور برای غرائز و عواطف و اخلاق درونی و عملی می‌باشد. با این تحلیل رعایت اصل عدالت كه خود محوری است برای كلیه اصول اخلاقی و موجب كمال بشری و تخلق او به اخلاق الهی در محدوده خودش می‌شود.
تنها با رعایت اصل عدالت تمام تعاریفی كه برای اخلاق به صورت جزء كرده‌اند، ارزش اخلاقی پیدا می‌كند.
اصل وسط در صورتی اخلاقی است كه بر محور عدالت باشد و قدرت و محبت هنگامی اخلاقی می‌باشد كه بر پایه عدالت باشند، رشد فرد و سعادت جامعه و كمال انسانی تنها در پرتو عدالت امكان پذیر است و تنها اصلی كه می‌تواند كلیت داشته باشد عبارت از عدالت است و بالاخره تخلق محدود انسان به اخلاق نامحدود الهی در هنگامی میسر است كه صفاتش بر مبنای عدالت باشد.

  *  عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری  *
********
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها