0

انتظار و اقتصاد(4)

 
masoomi1371
masoomi1371
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1392 
تعداد پست ها : 724
محل سکونت : آذربایجان شرقی

انتظار و اقتصاد(4)
یک شنبه 10 شهریور 1392  12:40 PM

انتظار و اقتصاد(4)

انتظار و اقتصاد، ترسيم‌گر گوشه‌اي از آداب و رسومي است که انسان‌هاي برگزيدة هستي، يعني معصومين عليهم السلام، در کسب روزي به آن پايبند بودند و يک منتظر نيز بايد چنين باشد. در شمارة قبل، از منظر روايات، کار و تلاش، بستر عبوديت و بندگي معرفي شده، تبيين گرديد؛ در اين شماره، عنصر «توکل» که يکي ديگر از لوازم فعاليت اقتصادي است، توضيح داده مي‌شود.
«توکل» به معناي «وکيل گرفتن» در کاري و «اعتماد» به وکالت او مي‌باشد[1] و يکي از پايه‌هاي استوار زندگي پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم و مؤمنين واقعي است که از اهميت بسيار زيادي برخوردار است.[2]
براي روشن شدن اهميت توکل، هر کس مي‌تواند قرآن را بردارد و با دقت به دنبال آياتي بگردد که در آن بر مفهوم توکل تأکيد شده است؛ تو هم مي‌تواني اين کار را انجام دهي!
مي‌دانم مي‌خواهي چيزي بپرسي؛ مي‌خواهي بگويي در اين که توکل باشد، حرفي نيست، اما توکل چيست؟ از کجا بايد خريد؟ چقدر بابتش هزينه کنيم؟ در کجاها مي‌توان از آن استفاده کرد؟ آيا اگر توکل داشته باشيم، ديگر نيازي به کار و تلاش نيست يا اينکه هر دو بايد در کنار هم باشد؟ آيا آنها که با جايي قرارداد بسته‌اند و حقوق مشخصي دارند، نيازي به توکل ندارند و يا اينکه هر کسي در هر پست و مقام و شغلي که هست، بايد توکل کند؟
معمولاً همة انسان‌ها، چه آنها که سر و کارشان با دين و مذهب است و چه آنها که زندگيشان رنگي از دين ندارد، وقتي با مشکلي مواجه شوند و احتمال دهند که خود، قادر به حل و فصل آن نيستند، به سراغ افرادي مي‌روند که در حل آن مشکل، تخصص دارند. ضمن اين که از ميان افراد آن گروه، فردي را انتخاب مي‌کنند که نسبت به ديگران برتري داشته باشد. به عنوان مثال اگر فرزند خانواده‌اي بيمار شود و نياز به عمل جراحي پيدا کند، پدر و مادر آن خانواده چه مي‌کنند؟ آيا دست روي دست مي‌گذارند و پرپر شدن غنچه‌شان را به نظاره مي‌نشينند؟! يا اينکه از ميان متخصّصين، کسي را انتخاب مي‌کنند که «تخصص و آگاهي»، «قدرت و توانايي» و «دلسوزي و مهرباني»اش بيشتر از سايرين باشد؟ پزشکي که کودک بيمارشان را مثل فرزند خود بداند و هرچه در توان دارد، براي بهبود او تلاش کند.
آيا ما مسلمانان مي‌توانيم به همين مقدار بسنده کنيم و پناهگاهمان را افرادي قرار دهيم که مثل خودمان ضعيف و بيچاره‌اند؟ مسلم است که پاسخ منفي است؛ زيرا ما اعتقاد داريم که روح و جسم، هر دو در معرض خطرند، پس بايد به سازندة آنها پناه برد و بر او تکيه کرد.
اما گاهي حواس افراد پرت مي‌شود و تنها به جسم خود مي‌پردازند و بي‌خيال روح و روان مي‌شوند. در حالي که روح و جسم، هر دو در کنار هم رشد مي‌نمايند و رسيدگي به يکي و ترک ديگري، کار پسنديده‌اي نيست.
مي‌داني چرا گاهي آدمي چوب حراج به انسانيت خود مي‌زند و در بازار برده فروشان، روح خود را در معرض فروش قرار مي‌دهد؟ مي‌داني چرا گاهي بدون تأمل و تحقيق، پا به هر قايقي مي‌گذارد، و انتظار رسيدن به ساحل را در سر مي‌پروراند؟! مي‌داني چرا گاهي اين بشر، در کسب و کار خود، فقط به عقل و زرنگي خود اعتماد مي‌کند؟ به راستي چرا برخي از ما براي پر کردن جيب خود، دست به هر کاري مي‌زنيم و از نردباني بالا مي‌رويم که پايه‌هايش سست و پوسيده است؟ مي‌داني چرا؟
چون هنوز به آن باور نرسيده‌ايم که دشمن داريم. دشمنِ همه فن حريفي که در لحظه لحظه‌هاي زندگي با سربازان ويژه‌اش به کمين من و تو نشسته‌اند. هنوز مکرهاي نفْس و جلوه‌ها و زرق و برق‌هاي شيطاني دنيا را در ليست بيماري‌هاي مزمن و خطرناک ثبت نکرده‌ايم. باورمان نشده که دشمنِ تا بُنِ دندان مسلح، شمشير را از رو بسته و دور تا دور زندگيمان را گرفته و به هيچ وجه، به انسانيت من و تو رحم نمي‌کند.
نمي‌‌خواهم بترسانمت، که خودم نيز مي‌ترسم و مي‌لرزم؛ اما اگر چند لحظه‌اي توقف کني و با نگاه، کساني را نشانه بروي که پرونده زندگي‌شان مختومه اعلام شده و در ذهنت زندگي آنها را مرور کني، خواهي ديد که چگونه با يک انتخاب اشتباه، با احتياط نکردن و يک حرف و حرکت بي‌جا، از مسير عبوديت خدا منحرف شده‌اند.
«ابليس» که با خدا حرف مي‌زد و سال‌هاي سال عبادت مي‌کرد، ‌با يک کبر[3] و يک سخن از درگاه خدا رانده شد؛ «آدم»‌که بهشت برين را ديده بود، به خاطر طمع، از بهشت بيرون شد و آنها که گرمي دست رسول صلي الله عليه و آله و سلم را لمس کردند و حتي با او بيعت نمودند، با طمع رسيدن به قدرت و رياست جرأت پيدا کردند و به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم، هذيان نسبت دادند!
مي‌بيني طلحه و زبير را که به خاطر قانع نبودن به رزق و روزي خود، سوار مرکب نفس شده و به همراه برخي ديگر براي علي عليه السلام رجز خواندند و جنگ جمل را به راه انداختند؟
مي‌بيني کساني را که در کربلا، پسر فاطمهسلام الله عليها را ديدند؛ اما به جاي اينکه دورش بگردند، در مقابلش صف کشيده و نيزه‌هاي خود را به سوي خيمه‌گاهش نشانه گرفتند؟
اگر فقر خود را احساس کنيم و به اين باور برسيم که شکستني هستيم، آنگاه ايمان پيدا مي‌کنيم که به پناهگاهي براي در امان ماندن از شيطنت‌هاي ابليس نياز داريم. اکنون اگر به فقر و بيچارگي‌ات پي بردي، آن را به فال نيک بگير؛ زيرا مقدمة توکل، يقين به ضعف و کوچکي خودمان است که «التَوَکُّلُ مِنْ قُوَةِ اليَقين؛ [4] توکل ناشي از نيروي يقين است».
سؤال اين جاست که به چه کسي بايد توکل کرد؟ به مال و دارايي؟ به زور بازو؟ به قدرت‌هاي مادي؟ به انساني ديگر؟ يا هيچ کدام از اينها صلاحيت ندارند و بايد به قدرت ديگري توکل کنيم؟!
اين سؤالات چيست که رديف کرده‌اي؟ مگر باور به فقر و شکستني بودنت نداري پس چرا باز هم مي‌خواهي به ماديات تکيه کني؟! مگر نمي‌داني اگر انسان به اين چيزها اعتماد و اميد داشته باشد، طغيان مي‌کند و دانسته و ندانسته به اردوگاه سربازان دشمن وارد مي‌شود که «إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى* أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى؛[5] به يقين، انسان طغيان مي‌کند، از اينکه خود را بي‌نياز ببيند».
«کنعان» پسر نوح را نديدي که چگونه لغزيد؟ وقتي پدرش از او خواست سوار کشتي نجات شود، خنديد و گفت: «اگر سيل بيايد و آب همه جا را بگيرد، به کمک همين پاهايم، خود را به قله کوه مي‌رسانم».[6] اي کاش کنعان کوه‌ها را نمي‌ديد و به پاهايش اعتماد نمي‌کرد و سوار بر سفينة نوح مي‌شد.
مگر «قارون» را نمي‌شناسي؟ او ابتدا در صف ياران موسي عليه السلام حرکت مي‌کرد و توکلش بر خداي موسي عليه السلام بود، اما با افزايش ثروتش، کم کم راه خود را از راه پيروان پيامبر زمانش جدا کرد. آري؛ قارون به جاي اينکه به خداي خالق آن همه ثروت تکيه کند، به ثروت و علم خود تکيه نمود و فکر مي‌کرد با دارايي‌اش حريف هر چيزي خواهد شد. اما مردمي که نمايش ثروت و قدرت قارون را به تماشا نشسته بودند، فرمان خدا به زمين را ديدند که قارون و خانه‌اش را در خود فرو برد.[7] آري؛ همه فهميدند که تکيه گاه قارون هم شکستني و غير قابل اعتماد بود.
بنابراين هيچ يک از ثروت، قدرت، رياست و عقل بشري نمي‌توانند تکيه گاه مطمئني باشند. در ضمن، تکيه‌گاه، هيچ وقت نمي‌تواند بشري مثل خود ما باشد؛ چرا که او نيز فقير و بي‌پناه است؛ او هم مثل ما بازوانش ضعيف و قدرت فکرش محدود است.
--------------------------------------------------------------------------------

[1] . سوره ابراهيم/37.
[2] . التوکل خير عماد، ميزان الحکمة، ج4، ص3656.
[3] . سوره ص/74.
[4] . ميزان الحکمة، ج4، ص3659.
[5] . سوره علق/6.7.
[6] . سوره هود/43.
[7] . سوره قصص/76-82.
پدید آورنده:سيد علي اکبر محسني

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها