آسیب شناسي تشکیلات
چهارشنبه 23 مرداد 1392 11:14 AM
اولین آسیبی که درتشکیلات به چشم میخورد ابهام در اهداف تشکیلات است، اینکه مقاصد به طور دقیق مشخص نشده و آرزوها و آرمانها و بایستههای تشکیلاتی با هدفها مخلوط شدهاند.
آسیبهای تشکیلات در 3 محور قابل تفکیک است:
1. مسئلههایی که درخود تشکیلات وجود دارد،
2. مسئلههای فردی آدمهای تشکیلات،
3. مسئلههای مربوط به روابط میان فردی آدمهای تشکیلات.
1. ابهام در اهداف
اولین آسیبی که درتشکیلات به چشم میخورد ابهام در اهداف تشکیلات است، اینکه مقاصد به طور دقیق مشخص نشده و آرزوها و آرمانها و بایستههای تشکیلاتی با هدفها مخلوط شدهاند. هدفها نقطههای ایستگاهی کاملاً شفافی هستند که برنامه زمانیمان را براساس این ایستگاهها تنظیم میکنیم. انسان برای تحقق اهداف به خاصیت انعطافپذیری زمان و مکان و رفتار نیاز دارد. هدفی که برای تحققش آدمها نیاز به تغییر را در خودشان احساس نکنند واقعاً هدف نیست. با هدفهایی کلی، نامشخص، بدونزمانبندی دقیق و وابسته به شرایط، تشکیلاتی متکی ساخته می شود که آدمها را ضعیف و توسریخور بار میآورد، متاسفانه تشکیلات ما عمدتاً متکیاند. وقتی آدم ضعیف باشد، دوست ندارد بقیه آدمها را مستقل بار بیاورد و ما خود ضعیفیم و این یکی از آسیبهای تشکیلاتی ما از بالا به پایین است. منظور از مستقلبودن طاغی و یاغیبودن نیست. منظور انسانیست که باید مستقل و با شخصیت و فکر باشد، و آنجایی که قرار به اطاعت بود، بتواند تمامی سلیقههایش را کنار بگذارد و این هم به واسطه همان روحیه استقلالش است.
2. تعیین شاخصها
تعیین شاخصها به دنبال تعیین هدفها ایجاد میشود. از خودمان بپرسیم: « خوب است چه شود؟». به راستی ما در معرفی تشکیلاتمان چه ارائه میدهیم؟ در ارزیابی تشکیلات، بیشتر به درودیوارش توجه میشود یا به آدمهایش؟ اگر تشکیلات دینی مدنظر است، عناصر سازنده این تشکیلات انسانها هستند و حاصل تشکیلات نسبت به آدمهای ساخته شده در آن تشکیلات ارزیابی میشود. اما خروجی فعلی تشکیلات ما در اوج موفقیت چهار سیدی بیشتر نیست. آلبوم و تعداد نمازجمعه و پردهها و مناسبتها خوب است؛ لازم است اما کافی نیست. کجایند آدم هایی که ساختهایم؟ اگر در شاخصهای مدنظر تشکیلات اسلامی ما آدم مطرح نباشد، این شاخص شاخصدینی نیست! چون عنصر اصلی سازنده تشکیلات انسان است. متاسفانه در اکثر تشکیلات های دینی ما خطای حذف انسان از شاخص ها وجود دارد.
3. ضعف و تشتت انگیزهها
اشتراک هدفها، زمینهساز جمعشدن آدمهاست. مثلاً در قطار مشهد به تهران به مدت 12 ساعت اهداف مسافران یکیست و با هم جمع هستند، اما وقتی به تهران میرسند ظرف چند دقیقه دیگر هیچ خبری از آن جمع نیست. چرا؟ چون انگیزه سفر در آنها با هم یکسان نبوده است. پس ادامه مسیر و مقصدها به انگیزهها ربط دارد. مثل انقلاب که همه خواهان رفتن شاه بودند، اما وقتی رفت، خیلیها از قطار پیاده شدند. برای پایداری یک تشکیلات، علاوه بر اهداف مشخص آدمها باید به متناسببودن انگیزههایشان هم فکر کنند. تنها هدف کافی نیست!
4. عدم مهارتِ تصمیمگیری
لازم است حوزه تصمیمگیری در تشکیلات فرآیندی قابل قبول را دنبال کند، چرا که یکی از مسئلههایی که تشکیلات را فلج میکند این است که تصمیمگیریها غیرمنطقی شکل میگیرد و آدمهای تشکیلات خودشان را در تصمیمگیریها سهیم نمیدانند، چون احتمال می دهند تمام حرفهایشان با اشاره و امضای یک نفر و بدون هیچ طرح و برنامه مشخصی بر باد میرود. وقتی برای آدمهای تشکیلات فرآیند تصمیمگیری و جایگاه و دلیل تصمیمها مشخص نباشد و فضای تصمیمگیری برایشان تبیین نشده باشد، کل تشکیلات در ارتباط با تصمیم دچار چالشهای جدی میگردد و تشکل به نتیجه درستی نخواهد رسید.
5. عدم مهارتِ حل مسائل
شناسایی، قبول، دستهبندی و حل مسئلهها در رابطه با تشکیلات، نیازمند روندی منطقی و علمی است و اگر این سیر دنبال نشود با گفتن یک مسئله، ده مسئله جدید ایجاد خواهد شد! در یک جریان تشکیلاتی که آدمها نتوانند مسئلههای درونی و بیرونی را در فضای کاملاً امن بیان کنند، تشکیلات پویا نخواهد بود و حرکت و تولیدی نخواهد داشت و... . تمام اینها نیاز به هندسه فکری، معرفتی و یک نظم منطقی دارد. محورهای عمده مسائل تشکیلات بیان شود؛ روشهای حل مسائل مطرح شود؛ نقطههای آغاز و اشتراک و پایان و جایگاه آن مسئله در تشکیلات بررسی گردد و ... .
6. عدم مدیریت بر زمان
وقتی که نه زمان مطرح باشد و نه زمانبندی، ساعتها وقت آدم ها میگذرد و هیچ اتفاقی نمیافتد. هر کسی توان داشت بیشتر از امکانات تشکیلات استفاده کند بیشتر ارضا می شود و آنهایی که اعتقاد نداشتند، ادبیاتش را بلد نبودند و به هر دلیلی توانمندیاش را نداشتند در خماری تشکیلات خواهند ماند! اینگونه گذشت وقت آدمها، سرانجام، حاصلی در پی ندارد، زیرا وقت معنا ندارد و بعد از مدتی فرد احساس خستگی میکند. بههمیندلیل امروز، آنهایی که در تشکیلات کار کردهاند دیگران را تشویق نمیکنند، بلکه میگویند: «نرو! ما رفتیم و باختیم!» با زبان بیزبانی میگویند: «همهاش کشک است!»
7. بیتوجهی به تربیت در تشکیلات
برخی در تشکیلات خشم و قدرت بهرخکشیدن را جزء اصول پایداری و اقتدار تشکیلاتشان تبیین کردهاند. خدا نکند به یک آدم کمجنبه مسئولیت امضاکردن بدهند، نسلی را بدبخت می کند! این وقتی است که آدمهایی که هنوز تربیت نشدهاند، صندلیهای بزرگ میگیرند! در صورتی که تا درون ما چیزی شکل نگیرد، نگاه ما، نفس ما، حرکت و دویدن و امضا و مصوبه ما به هیچ درد دیگران نخواهد خورد.
حوزه های آسیب پذیری فردی
1. اسارتهای ما
در یک تشکیلات دینی اصل بر این است که آدمها با انجامدادن کارها پیش بروند و اینجاست که اصل تربیت مهمترین شاخص تشکیلات میگردد.
علت اینکه امروز خیلی از آدمها به درجه نفهمی مفتحر شدهاند (!) این است که بذرهای نفهمی را خواسته یا ناخواسته در وجود خودشان کاشتهاند.
مثلا اگر این میز خاک گرفته، مهم این است که میز تمیز شود؟ نه، مهم منِ انسان هستم که میفهمم میز خاک گرفته و میفهمم این خوب نیست، پس باید فکری بکنم و نباید بیتفاوت باشم، چون بیتفاوتیِ امروز من، هر چقدر جزئی هم باشد، باعث بیتفاوتیهای بزرگتری در فردای زندگی من خواهد شد.
به چند نمونه از اسارتهای انسان اشاره میکنیم:
اسارت نفس و وسوسههای شیطان: متوجه اشتباه خودش هست ولی انتظار عذر خواهی از طرف مقابل دارد. این وسوسه شیطان است که «مراقب باش کم نیاوری»! در صورتی که آنکه اشتباه خودش را فهمیده و چند روز با خودش کلنجار میرود که چگونه حقی را که یافته پوشش بگذارد، یعنی چگونه کافر شود، باخته است.
اسارتِ جلوههای دنیا: دنیا هر روز یک طور جلوه میکند. طوری که نمیگذراد در تشکیلات بوی خدا بیاید.
و اسارتِ حرفهای مردم.
شیطان تازگیها ترفندهای جدیدی یاد گرفته است! شیطان به ما یاد میدهد حواسمان باشد از آن کارهایی که آبرو میبرد انجام ندهیم. او به من میگوید کدام گناه ها به درد تو میخورد. با این مقدمه به دو اسارت دیگر که بیشتر در تشکیلات به چشم میخورد میپردازیم:
اسارتِ حالتها: شیطان ما را درگیر بعضی حال و هواها میکند، طوری که بیشتر از عبودیت به این حال و هواها تکیه کنیم. در صورتی که اینها بازیهای خودمان است. بازیهایی که درونش گیر کردهایم. یعنی آن امام حسینی (علیه السلام) که تیرباران شد، حتماً باید با صدای اکو تیربارانش کنیم تا اشکمان در بیاید؟ اگر جای دیگری بخوانیم نباید اشکمان در بیاید؟! آخر ما آدمهایی هستیم که میخواهیم مبلغ باشیم، چرا ما در طرح گرفتار شدهایم؟ ما که قرار است خودمان طراح باشیم. چرا خودمان در طرح دشمن قرار گرفته و گیر کردهایم؟!
اسارتِ کارها: بعضیها از خدا میپرسند: «اگر ما را بهشت نبری، چه کسی را بهشت خواهی برد؟!»
امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: «عمرم را بر باد دادم!» امام علی (علیه السلام) که یک ذره از عبادتش به اندازه عبادت تمام جن و انس است، میفرماید: «توشه من خالی است».
چون راه درازتر ازاین حرفهاست و بینهایت این نیست که ما فرصتها را از دست بدهیم، به بینش و معرفتی نیاز داریم که این مسیر طولانی را به ما نشان دهد.
مایی که اگر تمام عمرمان عبادت و بندگی کنیم، عبادتمان به اندازه یک ذره امام علی (علیه السلام) نیست هیچ احساس خلائی نمیکنیم. همانچیزی که باعث شده ما احساس خلا نکنیم، نشت تشکیلاتی ماست. آنچه خلاهای ما و دردهای ما را نشان میدهد معمولاً کنار گذاشته میشود. جریان تعریف و تمجیدکننده را وسط میآوریم و بت میکنیم!
2. گناهان
خدایا کمک کن آنچه حق است بگوییم و آنچه حق است بپذیریم و در قالبها گیر نکنیم. امروز برای تفکیک به ظرفیتی در درون و ظرافتی در بیرون نیاز است، چراکه جنس گناهان موجود در تشکیلات الزماً برجسته و مشخص نیست! راهش این است که ما بزرگ شویم، به ریزهکاریها توجه کنیم و بفهمیم، حلمی پیدا کنیم و روحیه ها را بشناسیم.
3. تنبلی
هنوز باور نکردهایم که ریزهکاریهاست که کلان مملکت را اصلاح میکند! که اگر الان کاری را که می فهمم وظیفه من است انجام ندهم چه جنایتهایی در حق نسل کردهام! این است که اگر یکی بگوید قناعت کنید حرفش را نمیفهمند در حالی که اگر تفکر سیستمی وجود داشته باشد میبینیم که این قناعت تربیتی ایجاد میکند که در درازمدت حاصلی خواهد داشت. و کسی که اندیشهاش مادی شکل گرفته قادر به بستن سیستم نیست. ما عمدتاً محدود فکر میکنیم.
در دنیای رابطهها زندگی میکنیم.
کوچکترین نگاه ما، حرکت ما، سکوت ما، لبخند ما، تنبلی ما، بیتفاوتی ما، بیبرنامگی و شلوغی و بینظمی ما در کل هستی تاثیر می گذارد. «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کَسَبَت اَیدِی النّاس» گناهان ما غذای ماهیان دریا را فاسد میکند.
به اندازهای که حق را پایمال کنیم، جهنم تولید کردهایم! چقدر از این حرفها در تشکیلات به کار گرفته میشود؟ گفتمان این حرفها تقریباً تعطیل است. خوشابهحال آنان که پرداختن به عیوب خودشان آنها را از پرداختن به عیوب دیگران باز میدارد.
4. بیتفاوتی
در جبهه، فرماندهای به سربازانش که پوتینهایشان را کنار سنگر درست نمیگذاشتند تذکر میداد و معتقد بود کسی که اینجا بینظمی دارد در دیدبانیاش هم درست نمیبیند. ناراحتی بچهها از همدیگر این بود که چرا بعد از شش ماه رفاقت یک اشکال از من نگرفتی؟ امروز میگوییم: «باز گیر دادی؟». چون بخشی از دوران جبهه و انقلاب را که نیاز داشتیم درک نکردهایم. می گوییم فلانی کلهپاچه دوست داشت، پس به یاد او برویم کلهپاچه بخوریم! نه، او جور دیگری فکر میکرد؛ جور دیگری نگاه میکرد. به نظر نمیآید یکصدم کارهای تشکیلاتی جبهه در تشکیلات دینی امروز ما وجود داشته باشد. امروز ما مثل کیسههای سیبزمینی از کنار هم رد میشویم، انگارنهانگار.
حوزه روابط درون تشکیلاتی؛
آسیب های این حوزه به روابط اعضای یک تشکیلات با خودشان و چند تشکیلات همسان یا مخالف با یکدیگر است.
1- حسادت:
بسیاری از مشکلات ما بابت حسادت است اما ما این نکتهها را جدی نمی گیریم. چرا ما کلکسیونی از این گرفتاری ها (بخل و حرص و نفاق و..) هستیم ولی اتفاقی در زندگی مان نمیافتد؟ چون ما حرکت نکردهایم! مانند اتومبیلی هستيم كه خراب است، تا روشن نشود و راه نیافتد عیب هایش مشکلی ایجاد نمیکند. آنهایی که قرار نیست پروازی و حرکتی و جهشی داشته باشند با تمام این دردها هیچ اتفاقی در زندگیشان پیش نمی آید. اکثر آدم ها از جمع فراری اند چون جمع ها مشکلات آدم ها را نشان می دهد، تشکیلات و جمع ها مشکلات آدم ها را نشان میدهند و آنهایی که میخواهند خودشان را اصلاح کنند باید در بطن جمع باشند، ما نمی توانیم بدون حضور آدم ها در زندگی مان، چیزی را درون خودمان حل کنیم .
چرا می خواهیم هم امام حسین (ع) را داشته باشیم هم بی تفاوتی را؟ چرا می خواهیم هم امام علی(ع) را داشته باشیم هم بی مسئولیتی را؟
روح حماسه حسینی وقتی ایجاد می شود که با پای صبر و شکر در چالش ها حرکت کنیم و در ما طلبی و خواستی ایجاد شود، تا جایی که در مصیبت ها به شکر برسیم، ارتفاع پرواز را برایمان مشخص کرده اند.
2- نفاق:
تصویرهای که ما امروز از واژه ها داریم از واقعیتش دور شده، وقتی می گویند منافق تصور می کنیم همانهایی که شهید مطهری را شهید کردند. واقعیت این است که حتی اگر آنچه که در دل می گوییم با زبان یکی نباشد منفاق و دروغگوییم. برای ایمان آوردن هم قلب باید ایمان بیاورد هم زبان و هم اعضا و جوارح. شکر هم مربوط به همین سه است. محبت هم همین است.
و صراحت هم به این معنا نیست که هر چه به دهنمان میآید بگوییم. صراحت یعنی صریح، واضح و دقیق.
3- عدم رازداری؛
4- عدم انتقال درست پیام ها:
این خودش زیرشاخه رازداری است. باید در انتقال درست پیام ها و تاکید ها توجه کنیم. اگر پیام ها و صحبت ها در تشکیلات درست منتقل نشوند برای آدم ها موضوع درست جا نیافتد، خسته می شوند. چون ارتباط گروهی شان در آنها انرژی گروهی و هدف زایی ایجاد نکرده است. بهجت روحی ایجاد نکرده است. هر تشکیلات بعد از دوران تحول و تنوع، دوران رکودش آغاز می شود. در این دوران رکود اگر زمینه های رشد وجود داشت آدم ها ادامه می دهند؛ وگرنه دیگر فایده ای ندارد.
5-بخل:
حساب گری های مادی! همه اش دنبال این هستیم که حسابمان با ديگران صفر صفر باشد، خدا نکند ذره ای ما بیشتر باشیم آنوقت حواسمان کاملا جمع است که او حتما جبران کند! سبقت در خیرات نداریم. فرار از خیرات داریم.
6- عدم حفظ حریم ها و آبروی آدمها:
آبروی مومن از خانه کعبه حرمتش بیشتر است. مخصوصا مدیر تشکیلات باید سینه ی وسیعی داشته باشد از رازهای آدم ها. آن کسی که ادعای مدیریت می کند باید سعه صدر داشته باشد زیرا ابزار مدیریت سعه ی صدر است. اگر حلم و ظرفیت نداشته باشیم آسیب در تشکیلات حتمی است.
7- عدم همدلی و تفاهم:
هر عضو تشکیلات لازم است قبل از هر چیز به آموختن مهارتهای زندگی بپردازد:
«–من خستهام.
– فکر کردی من خسته نیستم؟
-من خسته ام.
– بی خود خسته ای. کوه که نکندی!»
گفتگوهای ما این مدلی شده. در صورتی که ریشه همدلی باید درتشکیلات شکل بگیرد تا بتوان در زندگی مشترک به همدلی رسيد.
8- کنار گذاشتن تشکیلات در شرایط جدید:
می بینی یک نفر غایب است. جویا می شوی. میگویند ازدواج کرده! مگر تشکیلات مال بی کارالدوله هاست؟ یکی از آسیب های اساسی تشکیلات همین است. وقتی شاغل می شود حساب کتاب میکند و مدیونی به تشکیلات را از یاد میبرد. بعد خدا برکت را از زندگی او به گونه ای میبرد که او سر مهمانی رفتن و نرفتن یک روز و نصفی با همسرش بحث دارند. تشکیلات باید آدمهایی به بار بیاورد که بعد از ازدواجشان تازه شروع کارشان باشد نه پایانش. و تشکیلات دانشجویی فقط مربوط به دوران دانشجویی نیست؛ بلکه تشکیلات دانشجویی باید کارگاه عملی باشد برای بچه ها، که بیرون تشکیلات درست کنند.
9- حذف خدا از روابط؛
01- بی ادبی، نداشتن احترام متقابل؛
11- گفتگو نکردن برای حل مسئله ها با همدیگر؛
21- عدم توانایی در گوش دادن؛
31- بدبینی و سوء ظن؛
41- بی حیایی؛
در پایان مبحث به عنوان حسن ختام به سخنی از امام علی(ع) اشاره می کنیم: امام علی(ع) میفرمایند به من کمک کنید با ورع و جهاد و عفت و سداد. ورع حالت تقواي قوی است، مثل راه رفتن در سرزمین مین کاری شده. ورع یعنی حواست باشد که قدمهایت، نگاهت، کلامت، خیانتی، جنایتی، رنجی ایجاد نکند. و جهاد؛ امروز کار تشکیلاتی جهاد است و از ویژگی های جهاد؛ محرومیت هست، رنج هست، دور افتادن و عدم آسایش و حرف شنیدن ها هست... همه اینها هست منتهی باید معنا کنیم.
در تمامی جنبه ها پاکی داشته باشیم. در اندیشه ها و شبهات و شهوات پاکی داشته باشیم. چون امروز دشمن با شبهات و شهوات آمده. و یاری کنیم به سداد؛ یعنی سد کردن راه های نفوذ دشمن با محکم کاری و درز گرفتن کارها، جوری که کارهای ما معنا داشته باشد. یعنی تمامیت در عمل داشته باشیم.