آرتمیز زن سرباز در تاریخ
چهارشنبه 26 تیر 1392 9:58 AM
آرتمیز ملکه اول هالیکارناس (Halicarnasse) واقع در آسیای صغیر یا ترکیه کنونی و جزء متصرفات و ساتراپ نشین ایران بوده است. غالباً اشخاص اشتباهاً آن را آرتمیس تلفظ مینمایند بطوریکه قبلاً اشاره شد، آرتمیس نام ربالنوع شکار یونان قدیم است و ارتباطی با آرتمیز ندارد. تلفظ صحیح آن را در دائرةالمعارفها و مدارک مختلف آرتمیز نوشتهاند.
املای آن به فرانسه (Artemise) است که حرف S به علت بودن در بین دو حرف صدادار Z تلفظ میشود و املای آن به انگلیسیArtemisiaکه در دائرةالمعارف آمریکانا برای نشان دادن تلفظ صحیح آن به شکل (Ar- te- mizia) نوشته شده است.
در تاریخ هردوت هم در جائیکه صحبت از الهه شکار است املای آن به شکل Artemis و در جائیکه صحبت از ملکه اول هالی کارناس است به صورتArtemiseآمده است. در تاریخ ایران باستان مشیرالدوله هم در قسمت مربوط به لشکرکشی خشایار شاه «آرتمیز» درج گردیده است.
آرتمیز یکی از دهها فرماندهان دریایی ایران است که در جنگهای دریائی ایران علیه یونان، هنگم لشکرکشی تاریخی خشایار شاه شرکت نمودهاند. مشیرالدوله در تاریخ ایران باستان از قول هرودت فرماندهان دریایی ایران را اینطور نام میبرد.
فرماندهان دریائی اینها بودند: آریابیگ نس Ariabignesپسر داریوش از دختر گبریاس فرمانده سفاین ینیایی و کاری بود.
آخمنس (هخامنش) برادر تنی خشایار شاه فرمانده دریایی مصر، پرگساس پسر آسپاتن و مگاباز پسر مگابات باقی قسمتهای دریایی را اداره میکردند. عده کشتیهایی که سی و پنج پارو زن داشت و کشتیهای دراز برای حمل اسبها و کشتیهای سرکور طویل قبرسی تقریباً به سه هزار فروند میرسید.
پس از فرماندهان نامبرده معروفترین اشخاص دریائی از این قرار بودند تت رام نسTetramnes صیدائی، ماپنMapenصوری پسر سی رموس Siromus مربال آردیانی (یعنی اروادی) پسر آگیال، سوانویسی [Sunnesis]، کیلی کی پسر ارم دنت Oromedont ، سی برنیک[Sybernique] پسر سی کاس [Sicas] لی کی، گرگوس [Gorgus] پسر خرزیسGhersis، تی موناکس Timonaxe پسر تیما گوراکس [Timagoraxe] که هر دو از قبرس بودند، هیس تیه پسر تیم نس [Timnes]، پیگرس [Pigres] پسر سلدومSeldomeو داما زیتیم[Damasithyme] پسر کان دولCandoule.
ذکر اسامی سایر روسا را لازم نمیدانم ولی مقتضی است اسم آرتمیزArtemiseرا که باعث حیرت من شده ذکر کنم.
او با وجود اینکه زن بود برای رفتن بجنگ یونان حاضر شد. این ملکه بعد از فوت شوهرش چون پسرش صغیر بود زمام امور دولت خود را بدست گرفت و بواسطه مردانگی و شجاعت عازم یونان گردید و حال آنکه کسی او را بدین اقدام مجبور نکرده بود. این زن دختر لیگ دامیسLigdamis و نامش آرتمیز بود.
قبل از اینکه بشرح خدمات آرتمیز بپردازیم، لازمیست چند کلمه راجع به هرودت صحبت شود تا اساس دشمنیهائیکه در هنگام نگارش تاریخ علیه ایران به کار برده است، آشکار گردد.
کشتی های ملکه آرتمیز، در جنگ با یونان
هرودت از اهالی هالی کارناس و همشهری آرتمیز محسوب میشد. هردوت با اینکه از خاندان لیگدامیس بود ولی با آن خانواده (گفتیم که آرتمیز دختر لیگدامیس بود) دشمنی داشت و به همین علت نیز نتوانست در هاللی کارناس بماند و به یونان فرار نمود. در همین هنگامی که اهالی آتن مشغول ساختمان شهر توریوم Thurium بودند، در آن شهر مقیم شد و در همان شهر در گذشت.
اتی ین دوبیزانس (Etienne de bysance) هم میگوید هر دوت به قصد فرار از حملات غیر قابل توجهی تحمل همشهریهای خود به توریوم پناهنده شد و این شهر را وطن دوم خود نامید.
با توجه به اینکه هرودت در حقیقت یک نفر فراری مخالف حکومت لیگدامیس ها بوده است، در هر جا که توانسته است بهطور مستقیم و غیرمستقیم، گاهی در لباس دوستی و زمانی با دشمنی و نیش قلم، حقایق را به نفع موطن ثانی خود یونان و به ضرر حکومت میهن اصلی خویش یعنی ایران تحریف نموده است.
علاوه بر شجاعت، آرتمیز دارای بصیرت کامل در امور جنگی به خصوص در جنگهای دریائی (بطوریکه خواهد آمد) بود و به عقیده تمیستوکل زمامدار آتنی (در هنگام لشکرکشی خشایارشا)، آرتمیز یکی از دریاسالاران برجسته جهان بوده، که خصم دیرین یونان بشمار میآمد. آنقدر که تمیستور کل از او وحشت داشت، از سایر دریاسالاران ایران نمیترسید و یونانیها برای سر او ده هزار درهم جایزه تعیین کرده بودند.
کشتیهائی که آرتمیز در لشکرکشی خشایار شا در زیر امر خود داشت عبارت از پنج کشتی از بهترین کشتیهای جنگی آنوقت محسوب میشد که با خود همراه آورده بود. آرتمیز همیشه مورد احترام خشایارشا بود و در شوراهای جنگی غالباً مورد مشورت پادشاه ایران قرار میگرفت.
بهطور مثال هنگامیکه نیروی ایران در تنگه ترموپیل در مقابل قوای لئونیداس پادشاه اسپارت متوقف گردیده بود، به خشایارشا پیشنهاد کرد که یا بوسیله نیروی دریائی در عقب لئونیداس (پادشاه اسپارت) سرباز پیاده کن و یا موضع ترموپیل را دور زده و به طرف آتن برو و فقط یکی از سرداران خود را مامور کن از جبهه با لئونیداس بجنگد. بهطوریکه میدانیم ایرانیان موضع مزبور را به راهنمایی افی یالس از راه بیاندازه مشکل و سخت که عبور از آن برای یونانیها غیر قابل تصور بود دور زدند و از پشت ارتش لئونیداس سر در آوردند.
لازم به تذکر است که مورخین یونانی برای اینکه میهن پرستی و دلیری سربازان اسپارت را بزرگ جلوه دهند، سربازان تحت امر لئونیداس را ۳۰نفر ذکر کردهاند، در صورتی هر روز سربازهای داوطلب از نقاط مختلف یونان برای کمک میرسید و عده لئونیداس بالغ بر چند هزار نفر بوده است.
ناگفته نگذاریم که نیروی ایران پس از گذشتن از ترموپیل به پاس دلیری سپاهیان اسپارت، از اشغال نظامی جدی اسپارت برای آنکه آسیبی به آنجا وارد نشود، صرفنظر نمود. زیرا ایرانیان دلیری و مردانگی را دوست میدارند و این صفت را در هر ملتی، ولو دشمن هم باشد (بر خلاف هرودت مورخ یونانی که تاریخ ایران را تا نوانسته با دروغ آمیخته است)، تجلیل میکنند.
نیروی زمینی ایران به طرف آتن رفت و آن را اشغال نمود. گفته میشود که خشایارشا به عمد شهر مزبور را آتش زده است ولی شهر آتن برخلاف سایر شهرها اصولاً با چوب ساخته شده بود و طبیعتاً در ضمن حمله قوای ایران و دفاع اهالی آتن آتش گرفت و یونانیها برای اینکه آتش زدن سارد (مرکز لیدی) را بوسیله خودشان موجه جلوه دهند حریق آتن را به حساب سارد گذاشتند.
با اینکه ظاهراً این لشکرکشی را خشایارشا به علت پیمان کشنی یونانیان (پیمانی که با ایران دربارهی ایالت لیدی داشتند و پیمان خود را شکسته بودند)،انجام داد و با اینکه پیمان شکنی در نظر ایرانیان یک گناه نابخشودنی شمرده میشود، معهذا منظور خشایارشا از این لشکرکشی آتش زدن یا خراب کردن یونان نبوده است، بلکه هدف شاهنشاه ایران از این لشکرکشی ضمن گوشمالی دادن به آتن که در آن موقع در رأس حکومتهای کوچک یونانی قرار داشت، عبارت از اجرای یک حرکت استراتژیکی به منظور نشان دادن قدرت در سرتاسر امپراطوری منحصر به فرد جهان آن روز و استحکام رشتههای وحدت امپراطوری از نظر نظامی و سیاسی بوده است.
زیرا از اشغال یونان هیچگونه بهره سیاسی و یا اقتصادی که مستلزم چنین لشکرکشیای باشد، عائد ایران نمیگردید و بطوریکه تاریخ نشان میدهد، بعد هم آتن و اسپارت، بدون اینکه سپاهی به یونان فرستاده شود، عملاً تحت الحمایه ایران شدند و سکههای طلای ایران به سهولت این ملت فقیر را مطیع و منقاد سیاست مرکزی امپراطوری ایران ساخت.
ایران پس از اشغال آتن، نیروی دریایی خود را که در آرتمیزوم نیروی دریائی یونان را شکست داده و به طرف سالامین فراری ساخته بود، برای تعقیب یونانیان حرکت داد و بسالامین رسید.
قبل از اینکه جنگ دریایی آغاز گردد، بنا بگفته هرودت، خشایارشا یک شورای جنگی تشکیل داد که رأس فرماندهان را در باره اقدام و یا عدم اقدام بجنگ دریائی خواستار شود. بگفتهی هرودت در این شورا پادشاهان و روسا و مردمان مختلف و فرماندهان کشتیها به حضور شاه رفته و هر یک برابر مقامی که در نزد شاه داشتند نشستند.
جای اول را پادشاه صید و جای دوم را پادشاه صور و پس از آن سایر مدعوین بجاهای خود قرار گرفتند. سپس خشایارشا مردونیوس را فرستاد تا عقیده هر یک را بداند. همه گفتند که باید جنگ کرد. در این میان فقط آرتمیز چنین گفت:
1. “شاها، جنگ دریائی مکن و کشتیهای خود را نگاهدار چه این مردم در دریا بههمان اندازه که قویتر از تواند که مرد قویتر از زن است (در اینجا هردوت چنین سخنی را از خود به زبان آرتمیز میگذارد، زیرا نیروی دریایی ایران در همه جا برتری خود را نشان داده بود). مگر برای تو لازم است جنگ دریایی کنی؟
تو آتن را در تصرفداری و مقصود از قشونکشی این بود. تو قسمتهای دیگر یونان را همداری و آنهایی که مقاومت کردند، به جزای خود رسیدند.
من پیشبینی میکنم که کار دشمن به کجا خواهد رسید. اگر تو بجنگ دریائی عجله نکنی و کشتیهای خود را در این ساحل نگاهداری و با ارتش زمینی به طرف پلوپونس بروی، تمام خواستههای تو انجام خواهد یافت. زیرا یونانیها نخواهند توانست مدتی پافشارند و متفرق شده و به شهرهای خود خواهند رفت.
چه در این جزیره (سالامین) آذوقه ندارند و دیگر اینکه چون بشنوند که تو به طرف پلوپونس حرکت کردهای هرگز باین فکر نخواهند افتاد که برای آتن جنگ دریایی کنند. هر گاه تو شتابان جنگ دریائی کنی این خطر هست که کشتیهای تو آسیب یابند و بدبختی دامنگیر ارتش زمینی تو شود. شاها، بالاخره این نکته را در نظر آر که آقای خوب بندگان بد دارد و بالعکس آقایان بد بندگان خوب دارند.
تو که بهترین مردی، مستخدمینی داری که بندگان بد تواند. از مصریها وکیلی کیها و قبرسیها و پامفی لیان برای تو فایده نیست. (قسمتهای اخیر را نیز هرودوت از طرف خود به آرتمیز نسبت داده است).”
پس از این گفته عدهای که دوست آرتمیز بودند اندوهگین شدند و چه ترسیدند که خشایارشا نسبت به او غضبناک شود و آنهائیکه دشمن او بودند خوشحال گردیدند چه تصور نمودند که با این گفته او فنا خواهد گردید.
ولی برعکس تصور همه، شاه رأی او را پسندید و بیش از همیشه او را ستود، ولی چون غیر از او همه رای بهجنگ داده بودند، تصمیم بجنگ گرفت.
در این جنگ به طرفین آسیب زیادی وارد آمد. چون شاه صحنه جنگ را زیر نظر داشت و همه او را میدیدند دلیرانه میجنگیدند. در اینجا باز هرودت سخن از آرتمیز به میان میآورد و میگوید:
راجع به جنگ یونانیها و پارسیها دیگر نمیتوانم چیزی بگویم چه نمیدانم چگونه جنگ میکردند ولی آرتمیز کاری کرد که بیشتر مورد احترام شاه گردید. وقتی که جنگ به ضرر شاه داشت تمام میشد، چند کشتی آتیکی کشتی آرتمیز را تعقیب کردند.
او چون خود را محاصره کشتیهای یونانی دید، فوراً بکشتی کالینتین (Calyntiens) که جزو نیروی دریائی پارس بود، حمله کرد و آن را غرق نمود (در این جا هم هرودت نتوانسته از عداوت شخصی و دادن نسبت دروغ خودداری کند). یونانیها که پنداشتند او از متحدین یونانی یا از پارسیهای فراریست که یونانیها را کمک میکند، از تعقیب کشتی او دست باز داشتند.
آنتیها به شدت در جستجوی آرتمیز بودند زیرا علاوه بر آنکه فرمانده نیروی دریایی آتن دستور داده بود که هر کسی او را زنده دستگیر کند ده هزار درهم جایزه دریافت خواهد کرد، خشمگین بودند که چگونه زنی علیه آنها آنچنان جنگ میکند (بطوریکه ملاحظه میگردد این گفته اخیر هرودت موضوع غرق کشتی کالین تین را خود بخود نقض میکند زیرا در حقیقت خشم آنها غرق کشتیهای خودشان بوسیله آرتمیز بوده است).
گویند وقتی شاه کشتی آرتمیز را در میان هنگامه جنگ دید، یکی از نزدیکانش به او گفت شاها این آرتمیز است که چنین حمله بکشتی دشمن میکند و آن را بقعر دریا میفرستد. شاه با حیرت پرسید واقعاً این کار از دست اوست. اطرافیانش تصدیق کردند. شاه گفت
در اینجا هم هرودت گفتهی خشایارشا را تحریف نموده است. بطوریکه خود او در گفتههای خود به طوریکه در بالا هم اشاره شد اقرار مینماید که همه دلیرانه میجنگیدند. مگر اینکه خواسته باشد بگوید در این جنگ شجاعت مردان هم مانند آرتمیز بوده است، ولی در هر حال مطلب را دو پهلو نوشته است.
در مورد زندگی آرتمیز نقل شده است که غیر از شرکت در لشکرکشی یونان، در جنگهای دیگری نیز در تحت حمایت شاه ایران شرکت نموده و فتوحات مختلف دیگری نمود که به شهرت او بیش از بیش اضافه گردیده است، معهذا برای اینکه نویسندگان یونانی این سردار و سرباز نامی تاریخ را لکهدار کنند، برای او افسانهای ساختند و آن افسانه این است که آرتمیز بهطور دیوانه واری شیفتهی مرد جوانی شد، ولی جوان مزبور نه تنها به عشق او توجه ننمود بلکه او را مورد تحقیر قرار داد. آرتمیز چشمان او را از حدقه در آورد (افسانهای که دو قرن بعد بوسیله سافو (Sahpo حقیقت یافت).
بعد خدایان عشق او را تشدید نمودند و بالاخره بنا بر نصیحت غیبگویی از بالای صخره لوکاد(Loucade) که در میان دریا بود خود بهپایین پرتاب نمود و هلاک شد.
بطوریکه متذکر شدیم این افسانه هم نمیتواند حقیقت داشته باشد بلکه سرچشمه آن را در دشمنی آشتیناپذیر هرودت نسبت خانواده لیگدامیس و آرتمیز و ایرانیان باید جستجو کرد.
حقیقت هر قدر که با افسانه و دشمنی آمیخته شود معهذا خواهی نخواهی خود را از وراء پردههای سیاه دروغ و تهمت آشکار مینماید.
منبع:دانشجو