پاسخ به:داستان های حکایتی
سه شنبه 2 آذر 1389 5:11 AM
ملاقات ابليس با موسى (ع(
رسول خدا(ص ) فرمود: موسى (ع ) در مكانى نشسته بود، ناگاه شيطان كه كلاه دراز و رنگارنگى بر سر داشت ، نزد موسى (ع ) آمد و (به عنوان احترام موسى ) كلاهش را از سرش برداشت و در برابر موسى (ع ( ايستاد و سلام كرد، و بين آن دو چنين گفتگو شد:
موسى : تو كيستى ؟
ابليس : من شيطان هستم .
موسى : ابليس توهستى ، خدا تو را دربدر و آواره كند؟
ابليس : من نزد تو آمده ام تا به خاطرمقامى كه در پيشگاه خدا دارى به تو سلام كنم .
موسى : اين كلاه چيست كه بر سردارى ؟
ابليس : با (رنگها و زرق و برق ) اين كلاه دل مردم را مى ربايم .
موسى : به من از گناهى خبر بده كه هر گاه انسان مرتكب آن گردد، تو بر او مسلط گردى.
ابليس گفت : اذا اعجبة نفسه ، و استكثر عمله و صغر فى عينه ذنبه .
در سه مورد بر انسان مسلط مى شوم :
1- هنگامى كه او از خود راضى شود (و اعمال خود رابپسندد و خودبين باشد؛
2 -هنگامى كه او عملش را زياد تصور كند؛
3- هنگامى كه او گناهش را كوچك بشمرد.
منبع:داستان دوستان جلد 4