پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى
یک شنبه 9 تیر 1392 10:37 PM
اگر امروز مىبينيم كه يكى از شاخصترين مبانى اعتقادى وهّابيّت حرمت زيارت قبر پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله و ائمه اطهار عليهمالسلام مىباشد، با نگاهى به گذشته درمىيابيم كه اين موضوع يك پديده جديدى نيست؛ بلكه اين تفكر انحرافى مخالف اسلام اصيل و سيره مسلمانان، در تاريخ سابقه داشته كه به برخى از آنها اشاره مىكنم:
1. معاويه بن ابو سفيان متوفاى 60:
در ملاقاتى كه مغيرة بن شعبه با معاويه داشت، به وى گفت: بنى هاشم ديگر اقتدار خود را از دست داده و از ناحيه آنان خطرى حكومت تو را تهديد نمىكند، چه بهتر كه نسبت به آنان سختگيرى نكنى و آنان را مورد بذل و محبت قرار دهى.
معاويه پاسخ داد:
ابوبكر، عمر و عثمان آمدند و رفتند و از آنان جز نامى نمانده است ولى هر روز پنج مرتبه فرياد «أشهد أن محمدا رسول اللّه» به گوش
مىرسد، «فأيّ عمل يبقى مع هذا لا أم لك!؟ لا واللّه إلا دفنا دفنا»؛ با اين وضع ديگر چه چيزى براى ما بنى اميّه باقى مانده است به خدا سوگند تا نام پيامبر را دفن نكنم و از زبانها نيندازم، آرام نخواهم گرفت(1). روزى معاويه همين كه صداى مؤذن را كه شهادت به رسالت پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله مىداد شنيد، به صورت اعتراض گفت:
للّه أبوك يا ابن عبد اللّه ، لقد كنت عالي الهمة ، ما رضيت لنفسك إلا أن يقرن إسمك باسم ربّ العالمين(2)؛ اى فرزند عبد اللّه، همّت بلندى داشتى، از كمتر از اين كه نامت كنار نام خدا بيايد، رضايت ندادى.
از اين رو بود كه محمد رشيد رضا از علماى بزرگ اهل سنّت، مىنويسد:
يكى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود كه: «شايسته است كه ما مجسمه معاويه را از طلا بسازيم و در ميدان پايتخت كشور قرار دهيم.» از وى علت اين سخن را پرسيدند، پاسخ داد: لأنّه هو الذى حوّل نظام الحكم الإسلامى عن قاعدته الديمقراطيّة إلى عصبيّة الغلب، ولو لا ذلك لعمّ الإسلام العالم كلّه، ولكنّا نحن الألمان وسائر شعوب أروبة عربا مسلمين(3)؛ زيرا معاويه بود كه سيستم
(1) موفقيات زبير بن بكار، ص 576؛ مروج الذهب، ج 3، ص 454، شرح حوادث سال 212؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 5، ص 130 و النصائح الكافية، ص 124.
(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 10، ص 101.
(3) تفسير المنار، ج 11، ص 260؛ الوحى المحمدى، ص 232، محمود أبو رية، ص 185 و مع رجال الفكر، ج 1، ص 299. (54)
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*