پاسخ به:وهّابيّت از منظر عقل و شرع دكتر سيد محمد حسينى قزوينى
یک شنبه 9 تیر 1392 10:34 PM
مركبى نموده و به درِ خانه مهاجران رفت و از آنان استمداد نمود(1) ولى متأسّفانه به نداى حضرت پاسخ مثبت ندادند و حضرت جز اهل بيت خويش، كمك و ياورى نداشت و مصلحت نديد كه آنان را در مقابل شمشير مخالفان قرار دهد(2). على عليهالسلام چشم خود را در حالى كه پر از خار بود فرو بست و با استخوانى مانده در گلو، جام تلخ خانهنشينى را نوشيد(3).
(1) ابن قتيبه مىگويد: «وخرج علي ـ كرم اللّه وجهه ـ يحمل فاطمة بنت رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآلهوسلم [ على دابّة ليلاً فى مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنترسول اللّه! قدمضت بيعتنا لهذا الرجل ولو أنّ زوجك وابن عمك سبق إلينا قبل أبى بكر ما عدلنا به.
فيقول علي ـ كرم اللّه وجهه ـ : أفكنت أدع رسول اللّه [ صلىاللهعليهوآلهوسلم ] في بيته لم أدفنه، وأخرج أنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ماصنع أبوالحسن إلا ما كان ينبغى له، ولقد صنعوا ما للّه حسيبهم وطالبهم». الامامه والسياسه، تحقيق الزينى، ج 1، ص 19.
(2) على عليهالسلام در خطبه 217 نهج البلاغه مىفرمايد: «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِى مُعِينٌ إِلاّ أَهْلُ بَيْتِى فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ»؛ پس از وفات پيامبر صلىاللهعليهوآله و بىوفايى ياران به اطراف خود نگاه كرده ياورى جز اهلبيت خود نديدم كه اگر يارى كنند، كشته خواهند شد و به مرگ آنان رضايت ندادم.
(3) مولا على عليهالسلام فرمود: «وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ؛ چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود، جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو بردم و بر نوشيدن جام تلختر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم». نهج البلاغه، خطبه 217.
آرى، امير مومنان عليهالسلام همين كه احساس كرد زمينه براى احقاق حقّ مسلّمش فراهم نيست و قيام او جز تفرقه ميان امّت اسلامى حاصل ديگرى ندارد(1) سختترين مصيبتها را كه به مانند تحمّل خار در چشم بود و جانكاهترين دوران را كه به منزله استخوان در گلو بود، سپرى نمود(2)، ولى حاضر نشد وحدت و انسجام جامعه اسلامى پاشيده شود و حاصل تلاش بيست و سه ساله پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله توسّط منافقان و از دين برگشتگان و سيلى خوردگان از اسلام، از بين برود؛ بلكه در هر موردى كه تشخيص مىداد رهنمودهاى او به صلاح اسلام و جامعه اسلامى است از هر گونه مساعدت مضايقه نكرد(3).
(1) على عليهالسلام فرمود: «وأيم اللّه لولا مخافة الفرقة بين المسلمين ... لكنّا على غير ما كنّا لهم عليه؛ اگر ترس تفرقه ميان مردم نبود با هيئت حاكمه طور ديگر برخورد مىكردم». ابن أبى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 307 و مفيد ارشاد، ج 1، ص 245.
(2) حضرت در خطبه سوم نهج البلاغه مىفرمايد: «صبرت وفى العين قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهبا»؛ صبر پيشه كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود و مىنگريستم كه چگونه حقّ و ميراث مرا به غارت مىبرند.
(3) نهج البلاغه، نامه 62: «حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الاْءِسْلاَمِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ [ صلىاللهعليهوآلهوسلم ] فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاْءِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْما أَوْ هَدْما... فَنَهَضْتُ فِى تِلْكَ الاْءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّينُ وَتَنَهْنَهَ؛ تا آنجا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مىخواهند دين محمد صلىاللهعليهوآله را نابود سازند، پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارانش را يارى نكنم، رخنهاى در آن ببينم يا شاهد نابودى آن باشم ... پس در ميان آن آشوب و غوغا بپاخاستم تا آن كه باطل از ميان رفت و دين استقرار يافته، آرام شد».
على عليهالسلام با اين كه در باره خليفه اوّل و دوّم نظريه مثبتى نداشت و بنا به نقل صحيح مسلم كه معتبرترين و صحيحترين كتاب اهل سنّت بعد از قرآن است؛ على عليهالسلام معتقد بودند كه آن دو دروغگو، فريبكار و خائن هستند(1). ولى وجود اين اعتقاد هم باعث نشد كه حضرت بدون داشتن نيروى كافى در برابر آنان بايستد و موجب ضعف و تباهى امّت اسلامى شود.
1. عامل انحراف فكرى:
على عليهالسلام بر اين باور بود كه «الْخِلاَفُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ»(2)؛ انسان در محيط آرام مىتواند نظريه درست ارائه دهد ولى در جوّ آكنده از برخورد و
(1) بنا به نقل مسلم، عمر بن خطّاب خليفه دوم، جناب عباس و حضرت على عليهالسلام را خطاب كرده و مىگويد:«فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ] صلىاللهعليهوآله ] قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله ... فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلىاللهعليهوآله وَوَلِيُّ أَبِيبَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا... ؛ پس از رحلت رسول گرامى [ صلىاللهعليهوآله ]كه ابوبكر گفت خليفه پيامبر است نظر شما دو نفر اين بود كه وى دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن هست و هم چنين پس از فوت ابوبكر، من (عمر) گفتم كه خليفه پيامبر و ابوبكر هستم، شما مرا نيز دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن دانستيد. صحيح مسلم، ج 5 ص 152، ح 4468، كتاب الجهاد، باب 15، حكم الفئ.
(2) نهج البلاغه، حكمت 215.
اختلاف، دچار انحراف و كج فكرى مىشود.
2. نشانه بطلان قطعى يكى از دو طرف:
على عليهالسلام معتقد بود كه دچار اختلاف شدن همان پيمودن راه باطل بيش نيست و مىفرمود:
مَا اخْتَلَفَ دَعْوَتان إلاّ كانَتْ إحْداهُما ضَلالَة(1)؛ اگر دو نظريّه در برابر هم قرار گرفت، قطعا يكى از آن دو باطل است.
يعنى همواره حقّ در برابر باطل است و اين دو هرگز با هم جمع نمىشوند.
3. زمينه ساز تسلط شيطان:
على عليهالسلام براى اين كه نشان بدهد كه تفرق گرايى، نتيجهاى جز طعمه شيطان شدن نيست، مىفرمود:
وَالْزَمُوا السَّوَادَ الاْءَعْظَمِ فَإِنَّ يَدَ اللّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. وَ إِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ! فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ(2)؛ ملازم جامعه اسلامى باشيد، چون دست خدا همواره با جماعت است و از تفرقه بهپرهيزيد، زيرا گروه اندك، طعمه شيطان مىشود، همانطورى كه گوسفند رها شده از گلّه، نصيب گرگ مىشود.
(1) نهج البلاغه، حكمت 183.
(2) نهج البلاغه، خطبه 126.
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*