0

داستان های دعا (قصص الدعا)

 
yaskabod
yaskabod
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1391 
تعداد پست ها : 1114
محل سکونت : تهران

پاسخ به:داستان های دعا (قصص الدعا)
پنج شنبه 7 شهریور 1392  9:13 PM

واعظ به خوبان دعا نمى كرد
واعظى بود وقتى بالاى منبر مى رفت در حق راهزنان دعا مى كرد دست به سوى آسمان بلند مى كرد ومى گفت: خداوندا به همه مردم بد ومفسد و متجاوز ومسخره كننده رحم كن!
ولى اوبراى برگزيدگان راه تقوا وفظيلت: دعا نمى كرد، فقط كارش دعا براى منحرفان بود.
مردم به اواعتراض كرده وگفتند تاكنون هيچ كس نيامده كه براى گمراهان دعا كند.
واعظ در پاسخ آنها گفت: من از ناحيه اين گمراهان نيكوئى وخير ديده ام و از اين روآنها را دعا مى كنم. آنها آن قدر ظلم وبدى كردند كه من از بدى روى بر گردانم وبه روى سعادت رفتم.
هرگاه مى خواستم به سوى دنيا بروم ومثل آنها رفتار كنم: از ناحيه آنها زخمها وضربت ها مى ديدم: به ناچار به سوى خدا پناه بردم وهمين وضع مرا بنده خدا كرد، پس آنها سبب صلاح وخير من شدند از اين روبرايشان دعا مى كنم (33).

خبث وجور وظلم چندان ساختند   كه مرا از شر به خير انداختند
هر گهى كه روبه دنيا كردمى   من از ايشان: زخم وضربت خوردمى
كردمى از زخم: آن جناب پناه   باز گرگان براه
چون سبب ساز صلاح من شدند   پس دعايشان بر من است اى هوشمند

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها