پاسخ به:داستانهاي كوتاه و اموزنده به زبان انگليسي همراه با ترجمه فارسي آن
جمعه 17 خرداد 1392 2:43 PM
heavy cupboard
Miss Green had a heavy cupboard in her bedroom. Last Sunday she said, 'I don't like this
cupboard in my bedroom. The bedroom's very small, and the cupboard's very big. I'm going to
put it in a bigger room.' But the cupboard was very heavy, and Miss Green was not very strong.
She went to two of her neighbors and said, 'Please carry the cupboard for me.' Then she went and
made some tea for them.
The two men carried the heavy cupboard out of Miss Green's bedroom and came to the stairs.
One of them was in front of the cupboard, and the other was behind it. They pushed and pulled
for a long time, and then they put the cupboard down.
'Well,' one of the men said to the other, 'we're never going to get this cupboard upstairs.'
'Upstairs?' the other man said. 'Aren't we taking it downstairs?'
کابینت سنگین
خانم گرین کابینت سنگینی در اتاق خوابش داشت. یکشنبه گذشته گفت: من کابینت داخل اتاق خوابم را دوست ندارم.
اتاق خوابم خیلی کوچک است و کابینتم خیلی بزرگ.میخواهم این کابینت رادر اتاق بزرگتری قرار دهم.
اما کابینت خیلی سنگین بود و خانم گرین انقدر قوی نبود .او پیش دو تا از همسایه هایش رفت و گفت: لطفا کابینت را برای من حمل کنید. و رفت برای انها چایی درست کند.
آن دو مرد کابینت سنگین را از اتاق خواب خانم گرین بیرون اوردند و به سوی پله ها رفتند.یکی از آنها جلوی کابینت بود و دیگری در پشت آن.
آنها برای مدت طولانی کابینت را هول دادند و کشیدند وسپس آنرا بر زمین گذاشتند.
یکی از مردها به دیگری گفت: خوب....ما که نمیتوانیم کابینت را به بالای پله ها ببریم.
مرد دیگر گفت: بالای پله ها؟ مگر نمیخواهیم آنرا پایین ببریم.
تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند