پاسخ به:داستانهاي كوتاه و اموزنده به زبان انگليسي همراه با ترجمه فارسي آن
یک شنبه 22 اردیبهشت 1392 8:11 PM
I was just checking my performance
A little boy went into a drug store, reached for a soda carton and pulled it over to the telephone.
He climbed onto the carton so that he could reach the buttons on the phone and proceeded to
punch in seven digits.
The store-owner observed and listened to the conversation: The boy asked, "Lady, Can you give
me the job of cutting your lawn? The woman replied, "I already have someone to cut my lawn."
"Lady, I will cut your lawn for half the price of the person who cuts your lawn now." replied
boy. The woman responded that she was very satisfied with the person who was presently cutting
her lawn.
The little boy found more perseverance and offered, "Lady, I'll even sweep your curb and your
sidewalk, so on Sunday you will have the prettiest lawn in all of Palm beach, Florida." Again the
woman answered in the negative.
With a smile on his face, the little boy replaced the receiver. The store-owner, who was listening
to all, walked over to the boy and said, "Son... I like your attitude; I like that positive spirit and
would like to offer you a job."
The little boy replied, "No thanks, I was just checking my performance with the job I already
have. I am the one who is working for that lady, I was talking to!"
من فقط داشتم عملكردم را ميسنجيدم
پسر كوچكي وارد داروخانه شد.كارتن جوش شيرين را به سمت تلفن هل داد.بر روي كارتن رفت تا دستش به دكمه هاي تلفن برسد و شروع به گرفتن شماره اي هفت رقمي كرد.
مسئول داروخانه متوجه پسر بود و به صحبتهايش گوش ميداد: "خانم ميتونم خواهش كنم كوتاه كردن چمنها را به من بسپاريد؟" زن پاسخ داد:" من كسي را دارم كه اينكار را برايم انجام ميدهد".
پسرك گفت:"خانم من اينكار را با نصف دستمزدي كه او ميگيرد انجام خواهم داد".زن در جوابش گفت :"كه از كار ان فرد راضي است".
پسرك بيشتر اصرار كرد و پيشنهاد داد:"خانم من پياده رو و جدول جلوي خانه را هم جارو ميكنم در اينصورت شما يكشنبه زيباترين چمن را در كل شهر خواهيد داشت".مجددا زن پاسخش منفي بود" پسرك در حالي كه لبخندي بر لب داشت...گوشي را گذاشت.مسئول داروخانه كه به حرفهاي پسرك گوش داده بود به سمت پسر امد و گفت:پسر از رفتارت خوشم مياد....بخاطر اينكه روحيه خاص و خوبي داري دوست دارم بهت كاري بدم.
پسر جواب داد: نه من فقط داشتم عملكردم را ميسنجيدم.".من همون كسي هستم كه براي اين خانم كار ميكنه"
تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند