ســــکوتم را نشـــنیده گرفتــــی
سه شنبه 10 اردیبهشت 1392 5:42 PM
به تـــو می اندیشــــم
به تـــو و تنـــدی طـــوفان نگاهـــت بر من
به خــود و عشـــق عمیـــقت بر تن
به تـــووخاطـــــره ها
که چرا هیــچ زمانی من وتو ما نشـــدیم
جام قلبم که به دست تو شکست
من چرا باز تو را بخشیدم؟
به تـــو می اندیشــــم
به تو کــه غرق در افـــکار خودی
من در اندیشــــه ی افـــــکار تـــوام
قانعـــم بر نگه کـــوته تو
هر زمان در پی دیدار توام
قوم من ترنج را با پوست می خورند
راستی! کسی زلیخا را ندیده است؟