پاسخ به: ازدواج امّکلثوم با عمربن خطاب واقعیت دارد؟؟
شنبه 7 اردیبهشت 1392 9:59 PM
ازدواج امّکلثوم با عمربن خطاب یا خواستگاری از او مورد اختلاف شدید علمای اسلام و مورّخان قرار گرفته است: برخی «امّکلثوم» را دختر امیرالمؤمنین(ع) ندانسته بلکه ربیه آن حضرت میدانند، عدّهای ازدواج را در حدّ خواستگاری میدانند، دستهای ازدواج را ناکام و بدون عروسی دانستهاند، برخی نیز آن را بامیل و رغبت امام علی(ع) و بعضی دیگر آن را با اکراه و تهدید میدانند.
برخی از اهل سنت در بحث امامت به این موضوع استناد کرده و گفتهاند: این قضیه از جمله اموری است که دلالت دارد بر این که امام امیرالمؤمنین(ع) از رفتارها و کردارهای خلیفه دوم خشنود بوده و حکومت او را تأیید میکرده که دخترش را به نکاح او درآورده است. همانگونه که «باقلانی» از متکلمان عامه به آن استشهاد کرده است. اکنون به تفصیل این ماجرا میپردازیم.
روایات قضیه
از جمله اموری که این ماجرا را پیچیده کرده اینکه شیعه و سنّی آن را در مصادر حدیثی خود آورده است، اگرچه اهل سنت آن را با تفصیل و دقت فراوان نقل میکنند و شیعه امامیه آن را به صورت مجمل یا به عنوان حکایت از اهل سنت یا از باب الزام خصم به اعتقادها و باورهای خود نقل کرده است. اینکه به برخی از روایات که در مصادر اهل سنت آمده اشاره میکنیم:
1ـ ابن سعد میگوید: «... عمربن خطاب، ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب را به ازدواج خود درآورد، در حالی که دختری غیربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی که عمر کشته شد و برای او دو فرزند به نام زید و رقیه به دنیا آورد.»[1]
2ـ حاکم نیشابوری به سند خود از علی بن حسین نقل میکند: عمر بن خطاب برای خواستگاری امّکلثوم دختر علی(ع) نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی درآورد. علی(ع) فرمود: من او را برای فرزند برادرم، عبدالله بن جعفر گذاشتهام. عمر گفت: باید او را به نکاح من درآوری... آنگاه علی(ع) امّکلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آیا به من تبریک نمیگویید؟ گفتند: به چه دلیل؟ گفت: به دلیل ازدواج امّکلثوم دختر علی فاطمه. من شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود: هر نسب و سببی روز قیامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از همین رو، دوست دارم که بین من و رسول خدا(ص) نسب و سبب باشد.»[2]
3ـ بیهقی نیز به سند خود از علی بن الحسین(ع) نقل میکند: عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست که به او تبریک گویند، زیرا از رسول خدا(ص) شنیده بود که هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع میشود.»[3]
این قضیه را عدهای دیگر، امثال: خطیب بغدادی،[4] ابن عبدالبرّ،[5] ابن اثیر[6] و ابن حجر عسقلانی[7] نقل کردهاند.
بررسی کلّی سندها
1ـ بخاری و مسلم از ذکر این حدیث اعراض کرده و آن را در دو کتاب معروف و مهمّ خود نقل نکردهاند و چه بسیار احادیثی که به همین جهت علمای اهل سنت تضعیف نمودهاند.
2ـ حدیث در صحاح ستّه و دیگر کتابهای معروف اهل سنت، همانند مسند احمد بن حنبل نیامده است.
بررسی سند هر یک از روایات
حاکم نیشابوری در نقل ماجرا آن را صحیح، ولی ذهبی در تلخیص المستدرک سند آن را منقطع دانسته است؛ همانگونه که بیهقی آن را مرسل میداند. همچنین بیهقی با سندهای دیگری این قضیه را نقل کرده که همه آنها ضعیف است.
*هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون درد سرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی*
*پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم*