حیف نون زنگ می زنه به مخابرات می گه: آقا ببخشید سیم تلفن ما خیلی بلنده، اگه می شه لطف کنید از اون طرف یه کم بکشیدش!...
*
از حیف نون می پرسن این شعر از کیه؟ "سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز"
می گه نمی دونم یه راهنمایی بکنید...
می گن اسم شاعر توی خود شعر هست.
می گه: آهان فهمیدم، جواد نکونام!
*
اولی : بگو ببینم، اگه توی خیابون یه نفر یه حیوانی رو گرفته و داره می زنه، و من برم جلو و از این کارش ممانعت کنم، به این کار چی می گن؟
حیف نون : حس برادری!
*
یه روز کاغذ می خوره تو سر حیف نون. حیف نون جا در جا می میره!
کاغذ رو بر می دارن نگاه می کنند، می بینن توش نوشته: "دو تا آجر"!
*
حیف نون با زن ش بر سر یک چاه آرزو رفتند، حیف نون خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت. زن ش هم تصمیم گرفت آرزویی کند ولی زیادی خم شد و ناگهان به داخل چاه پرت شد.
حیف نون چند لحظه ای بهت زده شد بعد لبخندی زد و گفت: "این چاه واقعا کار می کنه!"