پاسخ به:فلسفه و عرفان در اين تايپك
سه شنبه 10 بهمن 1391 2:01 PM
رویکرد حکمت متعالیه به هنر اسلامی
عشق صداری شیرازی
موضوع بحث امروز ما حکمت متعالیه است. در بین ایرانیان مسلمان ملاصدرای شیرازی جایگاه به خصوصی دارد. می دانیم که حوزه درسی او اصفهان بوده است و فیلسوفان زیادی تحت تأثیر او بوده اند و امروزه هم بسیار از مباحث او استفاده می شود. او یکی از فیلسوفان بزرگ جهان اسلام بوده است که می توان او را در کنار و هم ردیف سهروردی و ابن سینا قرار داد. فلسفه او مخصوصاً فلسفه هنر او بسیار جامع است و می تواند فلسفه هنر اسلامی تلقی گردد.
کل فلسفه و عرفان اسلامی بر اساس منطق زیباشناسی استوار است. در این منطق، حقیقت عین زیبایی و شگفت آفرین است. این منطق که هم جنبه قرآنی و هم جنبه برهانی و هم جنبه شهودی و اشراقی دارد یک مثلث را تشکیل می دهد که سه ضلع دارد. آن سه ضلع عبارت بودند از: لله الاسماء الحسناء، فأن ما توّلو فتم وجه الله، کل یومٍ هو فی شان. من بر این قائلم که بر اساس این منطق، تفکر بر چنین مثلثی نمی تواند بدون بحث باشد. با مطالعات بیشتر دریافتیم که تمام بحثها به «ان الله جمیل و یحب الجمال» و «العالم جمال الله و العالم صوره جمال الله» و «العالم صنعه الله» و به تعبیر ملاصدرا «العالم تصنیف الله» ختم می شود.
این ها هیچ کدام مرا به زیبایی شناسی و هنر به معنای خاص آن رهنمون نمی کرد تا این که وارد یک مبحث تحقیقی تطبیقی بین عشق شناسی عین القضات همدانی و عشق شناسی ملاصدرای شیرازی شدم.
دو منبع اصلی من «تمهیدات» عین القضات و جلد هفتم «اسفار اربعه» ملاصدرا بود. در جلد هفتم اسفار اربعه به این عبارت برخوردم که در صفحه ۱۷۲ بچشم می خورد: «انّ هذا العشق اعنی الالتذاذ الشدید بحسن صورت جمیله» یعنی عشق یک التذاذ شدید در مواجه با یک صورت زیباست.
عشق یک پیش زمینه و یک پس زمینه دارد. پیش زمینه آن را به مبادی تعبیر نموده اند و پس زمینه آن را به آیات شریفه و بعد مبادی عشق را به صراحت ذکر می کند که علوم – صنایع لطیفه – علوم دقیقه و ریاضیات از آن جمله اند. سپس مصادیق صنایع لطیفه را هم ذکر می کند که شعر لطیف موزون، نغمه طبیب و حکایات و روایات عجیب از آن جمله اند.
حالا بین صنایع لطیفه و عشق چه رابطه ای است؟ بین علوم و ریاضیات و عشق لطیف چه رابطه ای است؟
البته منظور ملاصدرا از عشق لطیف، همان عشق مجازی انسان ها در برابر عشق مجازی حیوان است.
برای بدست آوردن این رابطه به این نکته توجه کردم که ملاصدرا در چه نقاطی از آثارش به آنها اشاره کرده است و سپس دریافتیم که ایشان در دو نقطه به نکاتی جالب اشاره کرده است:
۱) در کتاب «اسرارالآیات» در حدود صفحات ۲۰۰ الی ۲۱۰ به رابطه صنایع و اسماء الحسناء پرداخته که البته این طبق عباراتی کوتاه انجام شده است.
۲) در جلد هفتم اسفار، رابطه صنعتگر را با اثر صنعتی اش بررسی کرده و وجوه آنها را بحث نموده است.
من این عبارت دوم را هم در مقاله ای که به همین مناسبت چاپ شده است، دیده ام و هم در کتاب «فلسفه هنر» و در عشق شناسی ملاصدرا به چشم می خورد.
ولی باز هم اینها مرا به رابطه صنایع لطیفه و عشق لطیف نمی رساند. در اینجا فرضیه ای به ذهنم خطور کرد.
از نظر ملاصدرا این فرضیه از رخدادهای درونی عاشق و رخدادهای درونی هنرمند به شمار می آید. در واقع از نظر ملاصدرا آن چه که هنر را رقم می زند و باعث خلق اثر هنری می شود و آن چه عشق را رقم می زند و باعث خلق رفتارها و گفتارهای عاشقانه می شود همین است و خلاصه از نظر ملاصدرا درون مایه و برون مایه عشق و هنر یکی است.
البته یک فرضیه بود و پسوند این فرضیه سئوالات و ابهاماتی بود که در من بوجود آمد.
اتفاقات درونی هنرمند چیست؟ اتفاقات درونی عاشق چیست؟ خیال عاشق و خیال هنرمند چه مشابهتی با هم دارند؟ آیا کارکردهای خیال هنرمند و کارکردهای خیال عاشق سنخیت دارند؟
در وهله اول این طور به نظر می رسد که خیال هنرمند یک خیال فعال و خلاق است. در صورتی که خیال عاشق کاملاً انعکاسی و انفعالی عمل می کند. در واقع عاشق در برابر معشوق کاملاً منفعل عمل می کند. علی الظاهر میان کارکردهای خیال در عشق و خیال در هنر تفاوت بسیاری وجود دارد.
وقتی ملاصدرا صنایع لطیفه را پیش زمینه ظهور عشق می داند حتماً باید تناسبی وجود داشته باشد. حال این که اگر خیال عاشق مانند خیال هنرمند ساخت و ساز داشته باشد لزوماً عاشق در عشق لطیف، اثری هنری خلق می کند.
سئوال دیگری که مطرح است این است که زیبایی شناسی در عشق چه رابطه ای با زیبایی شناسی در هنر دارد؟؟ باز هم می بینیم که علی الظاهر، زیبایی شناسی در عشق یک زیبایی شناسی طبیعی است، در صورتی که زیبایی شناسی در صنعت لطیفه یک زیبایی شناسی هنری است.
این سئوالات در واقع پس از آن فرضیه ظهور کرد و این جاست که آن طرح تحقیقی شکل گرفت و پس از پرداختن به این سئوالات به موضوعی پی می بریم.
وقتی که ما عبارت ملاصدرا که همان «العشق اعنی الالتذاذ الشدید بحسن صوره الجمیله» را می خوانیم می فهمیم که این صورت جمیله که بیان می شود دقیقاً یک صورت هنری است که عاشق خلق کرده است و نه صورت طبیعی معشوق.
این صورت طبیعی که ذکر شده است و باعث التذاذ عاشق می شود، این صورت طبیعی معشوق نیست که با یک نگاه ساده بدست آید.
به نظر شما ملاصدرا چه مبانی را بکار برده است که به اینجا برسد که صورت معشوق صورتی است که خیال عاشق با کارکردهای زیبایی شناسانه بصورت خلاق و فعال خلق کرده است و از این روست که صنایع لطیفه پیش زمینه عشق لطیف به حساب می آیند؟
به نظر من این مبانی را در هشت دسته می توان طبقه بندی نمود:
مبنای اول چهره دیگری از عشق است که ملاصدرا آن را آشکار نموده است؛ «ان العشق هو الافراط الشوق الی الاتحاد». اگر بخواهیم عشق را بشناسیم باید نقطه اوج آن را بشناسیم که همان افراط شوق است. شوق به اتحاد و اتحاد شوق عاشق با معشوق از اینجا منشاء می گیرد.
مراد از اتحاد عاشق با معشوق چیست؟ آیا مراد اتحاد بدن آنهاست؟ یا این که مراد اتحاد نفس و جان آنهاست؟ و یا این که مراد اتحاد عاشق با صورت معشوق است؟
ملاصدرا می گوید اتحاد بدن عاشق و معشوق امکانپذیر نیست که البته این هدف عشق مجازی و حیوانی است. او می گوید هیچگاه عاشق به معشوق نمی رسد و این اتحاد برقرار نمی شود. اتحاد عاشق و معشوق هم امکان ندارد. چرا که اینها دو نفس و دو هویت متمایز جوهری و با دو وجود کاملاً متفاوت هستند. بنابراین از نظر او مراد اتحاد عاشق با صورت معشوق است. اصلاً ملاصدرا می گوید عشق مجازی انسانی که همان عشق عفیف و لطیف است چیزی جز همین حصول صورت نیست و لذا در جایی دیگر می گوید: «انّ العشق فی الحقیقه هو صوره الحاصله»؛ عشق همان صورت حاصله است. منتها حاصل از چه؟ این جاست که مبنای دوم حاصل می شود.
حال این صورت معشوق که عاشق با آن متحد است چگونه حاصل می شود؟
خوب در عشق مجازی حیوانی با یک نگاه ساده اغاز می شود و عاشق برای حصول آن صورت، هیچ زحمتی را متحمل نشده و تنها با یک نگاه ساده، صورت طبیعی معشوق را در ذهن خود منعکس کرده و برای همین است که در واقع در عشقهای مجازی حیوانی، عاشق چندان اهمیتی برای صورت معشوق قائل نیست و همان معشوق بیرونی و همان ظاهر را می خواهد. اما عشق لطیف و عفیف انسانی به تعبیر ملاصدرا با دو عملکرد استحسان و تمثّل نمود می یابد.
سومین مبنا استحسان است که عبارت است از به انتشاف در آوردن زیبایی های معشوق و همین وجه تمایز عشق مجازی انسانی با عشق مجازی حیوانی است. ملاصدرا به صراحت اعلام کرده است که مبدأ عشق مجازی حیوانی، شهوت حیوانی است و مبدأ عشق عفیف و لطیف، استحسان است. او به صراحت اعلام کرده است که «العشق الطیف الذی منشاء هو استحسان»
چهارمین مبنا، گستره استحسان است. زیبایی شناسی هایی که عاشق دارد و در عشق عفیف به انتشاف در می آورد. از نظر ملاصدرا به شدت متکثر و متنوع است و در ضمن در عبارتی انواع و اقسام زیبایی ها را بیان نموده است. او به صراحت این هفت دسته را بیان می کند. «هذا العشق النفسانی لشخص النفسانی اذا لم یکن مبدأ افراط الشهوت الحیوانیه بل استحسان» این عشق نفسانی به شخص نفسانی اگر مبدأ افراط در شهوت حیوانی نداشته باشد از مبانی استحسان است.
استحسان به چه چیز متعلق است؟
۱) به شمایل المعشوق. شمایل معشوق در برابر اشکال معشوق است. زیبایی های شمایلی، زیبایی های شکلی و لونی و ظاهری است.
۲) وجوده ترکیبه. همان خوش ترکیبی و تناسب اندام معشوق است.
۳) و اعتدال مزاجه. که اعتدال در رویه و حالات اوست.
۴) و حسن اخلاقه. که زیبایی های اخلاق و رفتار است.
۵) و تناسب حرکاته و افعاله. که تناسب و موزونیت اعمال معشوق است.
۶) و قنجه. قنج همان هیبت زیبایی است که معشوق به خود می گیرد و مایه مسرت و التذاذ می شود که امروزه ناز وادا نام دارد. در واقع هیبتها و حالات معشوق زیر ذره بین نگاه عاشق است.
۷) و دلاله. دلاله هم حالتی است که معشوق به خودمی گیرد تا معنایی را افاده کند بدون آنکه از کلام استفاده کند. او بدون کلام آنرا به عاشق منتقل می کند و در واقع معشوق با حالتی که به خود می گیرد معنایی را به عاشق منتقل می کند که اگر عاشق زیرک باشد آن معنا را دریافت می کند.
این در واقع عبارتست از انواع زیبایی ها که عاشق کشف و استخراج می نماید.
اگر به این نکات توجه کنیم به سه نکته اساسی پی می بریم.
اولین نکته این است که عشق نفسانی پس از استحسان است. یعنی عشق مجازی انسانی، آن گونه نیست که با یک نگاه ساده صورت بپذیرد. چنان چه در تمام فیلمها و سریالها اینگونه است و جالب این جاست که در تمام آنها سعی می شود تا عشق در آن فیلم را پاک جلوه دهند.
اگر ملاصدرا در واقع امروزه وجود داشت و می خواست به نقد این فیلمها بپردازد، اولین نکته ای را که به آن می پرداخت مسلماً این بود که عشق لطیف پس از استحسان صورت می گیرد و استحسان یک مسیر طولانی است که عاشق طی می کند.
نکته دوم اینست که اگر در آثار ملاصدرا دقت کنیم درمی یابیم که آن انسانی که به عشق لطیف می رسد و در نتیجه عنوان عاشق را یدک می کشد شکارچی لحظه هاست. اگر به عبارات او توجه کنیم درمی یابیم که تمام لحظاتی را که او با معشوق است، تمام حالات، رفتارها، هیبتها و حتی آن زیبایی های معنوی را که ظهور ندارند و در ورای اعمال انسان است و از طریق حواس بدست نمی آید را هم کشف می کند.
استحسان کار پیچیده و مشکلی است و تنها با یک نگاه ساده بدست نمی آید. دست آورد استحسان مشتمل بر انبوهی از صورتها و تصویرهای ذهنی زیباست و ماحصل آن انبوهی به شدت متکثر، متعدد و متنوع از زیبایی های گوناگون است.
این نکته آخر بسیار مهم و مورد تأکید است چرا که در مبنای پنجم به عنوان یک نکته کلیدی به شمار می آید.
مبنای پنجم که اساس مبحث ماست اینست که ملاصدرا آن صورت نهایی را که در خیال و قلب عاشق شکل می گیرد یک واحد می داند و معتقد است که اصولاً عشق از این صورت پدید می آید. حال چگونه ممکن است انبوهی از صورتها و تصویرهای متنوع به یک صورت واحد بدل شوند؟
ملاصدرا به صراحت بیان می کند: «فان العشق بالحقیقه هوصوره الحاصله» این صورت برآیند تمام آن تصویرها و صورتهاست که از استحسان پدید می آید و ترکیبی از تمام صورتها و تصویرهاست. جالب است که ملاصدرا می گوید اصلاً معشوق عاشق در عشق لطیف همان صورت است و آن معشوق به ذات است و معشوق بیرونی در واقع معشوق بالعرض است. «و هی المعشوق بالذات الامر الخارجه» آن معشوق بیرونی برای عاشق در عشق لطیف معشوق بالعرض است. در واقع صورت معشوق به ذات است. چراکه ملاصدرا می گوید اصلاً پنجره عاشق به معشوق بیرونی همین صورت است و برای همین است که می گوید اگر برای معشوق اتفاقی رخ دهد و آن زیبایی های ظاهری اش از بین برود برای عاشق هیچ اتفاقی نمی افتد و معشوق همچنان زیبایی خود را دارد؛ چراکه پنجره عاشق به معشوق همین صورت حاصله است و در واقع این صورت حاصله معشوق به ذات است و آن امر بیرونی معشوق به عرض است.
حالا به دو مشکل بر می خوریم.
مشکل اول این که چگونه انبوهی متنوع و متعدد از صورتها و تصویرهای ذهنی از یک صورت سر بر می آورد؟
مشکل دوم هم اینست که اگر در هفت دسته ای که عاشق برای خود به استحسان در آورده است دقت کنیم می توان آنها را از یک نظر به دو دسته تقسیم نمود: یک دسته زیبایی هایی هستند که خودشان صورت دارند مثل خوش ترکیبی و یا تناسب حرکات و افعال، اما دسته دوم خودشان فی نفسه صورت ندارند. زیبایی های معنوی و اخلاقی صورت و تصویر ندارند. در واقع این زیبایی های معنوی که فاقد صورت هستند در آن صورت متجلی می شوند.
در مبنای ششم ملاصدرا جواب هر دو سئوال ما را می دهد و آن جمله معروف را می آورد: «ذلک بعد تکرار المشاهدات و توارد الانظار و شده الفکر و الذکر فی اشکاله و شماله حتی یسیر متمثل الصورته» بعد از مشاهدات و دقت نظرهای پی در پی و فکر و ذکر و تمرکز یافتن عاشق، تمام این صورتها بصورت یک صورت واحد سیر می کنند.
هفتمین نکته توضیح همین عبارت با توجه به آن پنج مبنایی که بیان کردم است.
اگر در اینجا دقت کنیم درمی یابیم که عشق مجازی از نظر ملاصدار از صورت و تصویر آغاز می شود و به صورت و تصویر منتهی می شود. صورت و تصویر ابتدایی و اولیه همان صورتهای ساده هستند که از نگاه های ساده بدست می آید. اما صورت و تصویر نهایی تصویری است که از استحسان و تمثیل و تمثّل بدست می آید.
اینجا ما به کارکردهای هنری خیال در عشق عفیف می رسیم که سه نکته مهم را در پی دارد:
اولاً این که این زیبایی های معنوی را عاشق صورت داده است و اینجا ذهن و خیال خلاق عاشق دخالت دارد.
دوماً این که عاشق انبوهی از صورتها و تصویرها را ترکیب کرده است.
سوماً این که عاشق در خیال خودش تمام این صورتها را به یک صورت واحد رسانده است و در واقع به این صورتها و تصویرها وحدت داده است.
بالاخره به آخرین نکته می رسیم که نتیجه گیری کلی از نکات قبلی است.
لئوناردو داوینچی می گوید: «نقاشی و مجسمه، دانستن چگونه دیدن است». در واقع این نظر را می توان به تمام هنر و صنایع لطیفه تعمیم داد. هنر، فن چگونه دیدن است و گرنه همه دیدن را بلدند. آ نچه که هنرمند را از دیگران متمایز کرده است دانستن چگونه دیدن است.
در جمع بندی کلی این مباحث باید به سه بند اشاره کرد:
بند اول این که حسن صورت جمیل در واقع محصول کارکردهای خلاق و هنری و زیبایی شناسانه عالم خیال است و در واقع انکشاف کردن، صورت دادن و به وحدت رساندن آن وظیفه عالم خیال است.
بند دوم این که اگر به همان عبارتی که در مبنای اول خواندیم توجه کنید درمی یابید که ملاصدرا برای صنایع لطیفه و آثار هنری کارکرد اجتماعی قائل است. او صریحاً می گوید: «در قوم و اُمتی که تعلیم و تعلم علوم صنایع لطیفه و ریاضیات رواج داشته باشد پدیده های عشقی و عفیف و لطیف فراوان است».
بند سوم اینست که ملاصدرا به ماده هنر و اثر هنری و همچنین صورت هنر و اثر هنری و رابطه ای که میان آن دو هست توجه داشته است. آنجایی که ملاصدرا می گوید «شعر موزون لطیف» و یا آنجایی که می گوید «داستانهای عجیب» به صورت اثر توجه داشته است، اما هنگامی که می گوید «نغمه طیّب» به ماده و محتوای اثر توجه کرده است. جالب است که ملاصدرا رابطه بین ماده و صورت را در اثر هنری و در صنعت لطیفه در یک قاعده به تصویر کشیده است؛ همانجایی که رابطه صنایع لطیفه و عشق عفیف را مطرح می کند. این رابطه عبارت است از اینکه «الظاهر عنوان الباطن و الصوره مثال الحقیقه». در واقع صورت در اثر هنری باید این جهت را داشته باشد که ما را به حقیقت سوق دهد. از نظر ملاصدرا صنایع لطیفه و هنر باید حس زیبایی شناختی انسان را ارتقاء دهد و نباید انسان را در زیبایی های ظاهری زمین گیر کند و هدف آن نیز باید ارتقای انسان از زیبایی های ظاهری به زیبایی های معنوی و متعالی باشد.
متن حاضر سخنرانی دکتر سید مهدی امامی جمعه با عنوان: رویکرد حکمت متعالیه به هنر اسلامی است که سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۷ در مرکز هنر پژوهی نقش جهان ایراد گردید.
سخنران: سید مهدی - امامی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - تاریخ شمسی نشر ۱۸/۱۱/۱۳۸۸
باشگاه اندیشه ( www.bashgah.net )
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی