0

من، تو، او . . .

 
farbode4
farbode4
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1391 
تعداد پست ها : 124
محل سکونت : همین دور و ورا !

من، تو، او . . .
جمعه 29 دی 1391  1:20 PM

من، تو، او

*من به مدرسه ميرفتم تا درس بخوانم*
*تو به مدرسه ميرفتي به تو گفته بودند بايد دکتر شوي*
*او هم به مدرسه ميرفت اما نمي دانست چرا*

*من پول تو جيبي ام را هفتگي از پدرم ميگرفتم*
*تو پول تو جيبي نمي گرفتي هميشه پول در خانه ي شما دم دست بود*
*او هر روز بعد از مدزسه کنار خيابان آدامس ميفروخت*

*معلم گفته بود انشا بنويسيد*
*موضوع اين بود علم بهتر است يا ثروت*

*من نوشته بودم علم بهتر است*
*مادرم مي گفت با علم مي توان به ثروت رسيد*
*تو نوشته بودي علم بهتر است*
*شايد پدرت گفته بود تو از ثروت بي نيازي*
*او اما انشا ننوشته بود برگه ي او سفيد بود*
*خودکارش روز قبل تمام شده بود*

*معلم آن روز او را تنبيه کرد*
*بقيه بچه ها به او خنديدند*
*آن روز او براي تمام نداشته هايش گريه کرد*
*هيچ کس نفهميد که او چقدر احساس حقارت کرد*
*خوب معلم نمي دانست او پول خريد يک خودکار را نداشته*
*شايد معلم هم نمي دانست ثروت وعلم گاهي به هم گره مي خورند*
*گاهي نمي شود بي ثروت از علم چيزي نوشت*

*من در خانه اي بزرگ مي شدم که بهار  توي حياطش بوي پيچ امين الدوله مي آمد*
*تو در خانه اي بزرگ مي شدي که شب ها در آن بوي دسته گل هايي مي پيچيد که پدرت
براي مادرت مي خريد*
*او اما در خانه اي بزرگ مي شد که در و ديوارش بوي سيگار و ترياکي را مي داد
که پدرش مي کشيد*

*سال هاي آخر دبيرستان بود*
*بايد آماده مي شديم براي ساختن آينده*

*من بايد بيشتر درس مي خواندم دنبال کلاس هاي تقويتي بودم*
*تو تحصيل در دانشگا هاي خارج از کشور برايت آينده ي بهتري را رقم مي زد*
*او اما نه انگيزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار مي گشت*

*روزنا مه چاپ شده بود*
*هر کس دنبال چيزي در روزنامه مي گشت*

*من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ي قبولي هاي کنکور جستجو کنم*
*تو رفتي روزنامه بخري تا دنبال آگهي اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردي*
*او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در يک نزاع خياباني کسي را کشته بود*

*من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به اين فکر کنم که کسي کسي را کشته
است*
*تو آن روز هم مثل هميشه بعد از ديدن عکس هاي روزنامه آن را به کناري
انداختي*
*او اما آنجا بود در بين صفحات روزنامه*
*براي اولين بار بود در زندگي اش که اين همه به او توجه شده بود** !!!!*

*چند سال گذشت*
*وقت گرفتن نتايج بود*

*من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهي ام بودم*
*تو مي خواستي با مدرک پزشکي ات برگردي همان آرزوي ديرينه ي پدرت*
*او اما هر روز منتظر شنيدن صدور حکم اعدامش بود*

*وقت قضاوت بود*
*جامعه ي ما هميشه قضاوت مي کند*

*من خوشحال بودم که که مرا تحسين مي کنند*
*تو به خود مي باليدي که جامعه ات به تو افتخار مي کند*
*او شرمسار بود که سرزنش و نفرينش مي کنند*

*زندگي ادامه دارد*
*هيچ وقت پايان نمي گيرد*

*من موفقم من ميگويم نتيجه ي تلاش خودم است**!!!*
*تو خيلي موفقي تو ميگويي نتيجه ي پشت کار خودت است**!!!*
*او اما زير مشتي خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!*

*من , تو , او*
*هيچگاه در کنار هم نبوديم*
*هيچگاه يکديگر را نشناختيم*

*اما من و تو اگر به جاي او بوديم*
*آخر داستان چگونه بود ؟؟؟*


*هر روز از كنار مردمانی می گذريم كه يا من اند يا تو و يا او*
*و به راستی نه موفقيت های من به تمامی از آن من است و نه تقصيرهای او همگي از
آن او


 

تشکرات از این پست
architect0811 nikbakht88 AliFanoodi
دسترسی سریع به انجمن ها