شعر «یه جانماز مىیارم از خراسون»
یک شنبه 24 دی 1391 5:07 PM
رزیتا نعمتى
مىخوام بیام پابوستون نمیشه
هیچ کسى همراه جنون نمیشه
مىخوام برات یه حرفایى بیارم
که جا توى هیچ چمدون نمیشه
قطارى از این طرفا رد نشد
بهارى از کوچه ما رد نشد
دل رو مىخواستم که کبوتر کنم
بیاد بشینه روى گنبد نشد
یه عکس دارى تو آلبوم دلامون
کنار گنبدت تو اون خیابون
مىخواستم این صحنه رو تکرار کنى
بازم بیام بازم بیام خراسون
یه عکس دارم تو آلبومم باهاتون
که دل داره پر مىزنه براتون
مىخواستم این ابرو تماشا کنى
ببارونم ببارونم ببارون
مست تماشاى نگاهى شدم
صدام زدى آهسته راهى شدم
یواش یواش اومدم و اومدم
تو آبى صحن تو ماهى شدم
ستاره ریختم توى بغض جیبم
نه ماهى توام نه عندلیبم
ستاره رو دادم به کفتراتون
منم آقا مثل شما غریبم
حس غریبونهمونو قبول کن
بار غم شونهمونو قبول کن
کبوتریم دور شما مىگردیم
حج فقیرونهمونو قبول کن
نگاه سبز کاشیاى ایوون!
دلم گرفته مثل بغض بارون
دور نگاه تو رو گل مىدوزم
یه جا نماز میارم از خراسون